الف- كليات:تحليل محتوا يكي از مهمترين و پركارترين روشهاي تحقيق است و به درستي ميتوان گفت اكثر محققان به صورتي با اين روش سركار داشته و خواهند داشت(تعدادي بطور مستقيم و تعداد ديگر بطور غيرمستقيم با اين روش سركار دارند.)
به عنوان مثال براي ردهبندي پاسخهاي يك سئوال باز در پرسشنامه نياز به تحليل محتوي ميباشد، همانطور كه در تحليل سخنرانيهاي رئيس جمهوري يا يك سياستمدار نيز از اين روش استفاده ميشود. اين روش بر ديگر روشها برتري دارد زيرا نيازي به جمعآوري اطلاعات نيست، چون كليه اطلاعات موجود است فقط نياز به تحليل دارند.
ب- تعريف روش تحليل محتوي: به عقيده « برسون» تحليل محتوي نوعي تكنيك پژوهش است كه براي توصيف عيني، منظم و تا آنجا كه ممكن است كمّي محتوي ارتباطات با هدف نهائي تفسير دادهها به كار ميرود، تعريف مشابه نيز از طرف معتمدنژاد ارائه شدهاست:« تجزيه و تحليل محتوي، تكنيك تحقيقي است كه براي تشريح عيني، منظم و مقداري محتوي آشكار ارتباطات بكار ميرود»
تحليل محتوي به هر نوع فني اطلاق ميشود كه در راه استنتاج منظم و عيني ويژگيهاي خاص يك متن بكار ميآيد. تحليل محتوي مقولهبندي همه اجزاي يك متن در جعبههاي مختلف است، بدين ترتيب مقدار اجزاء عناصري كه در هر جعبه مرتب شدهاند متن را مشخص ميكنند. منظور از جعبهها در اين تعريف، مقولههاست كه از آغاز كار صورتي عملياتي مييابند، يعني بدقت و وضوح كامل تعريف ميشوند و ميتوانند متني چندهزار صفحهاي را در يك جدول ارائه دهند، به طوري كه خواننده با پيامهاي اساسي اثر آشنا شود.تحليل محتوي به عنوان يك روش عبارت است از شناخت و برجسته ساختن محورها يا خطوط اصلي يك متن يا متون مكتوب، يك يا مجموعهاي از سخنرانيها، سلسلهاي از تصاوير، نوارها، وصيتنامهها، نامههاي خصوصي، سئوالهاي باز يك پرسشنامه، كتابهاي درسي، روزنامهها و ….. در واقع تحليل محتوي روشي توصيفي يا تشريحي است كه در نهايت تحليلي وصفي را بدست ميدهد.تحليل محتوي به عنوان يك ابزار، امكان تحليل علّي، شناخت، معرفت،جامعهنگاري، جامعهشناسي وصفي و …. فراهم ميسازد. يعني نه تنها به ارائه تصوير واقعيت در سطح بپردازد، بلكه در اعماق فرو رود و علل يا عواملي را مشخص سازد، كه در زمينه اجتماعي شبكه سطحي واقعيت را فراهم ميآورد يا در حد هم تغييري عمل كند. چنانچه تحليل محتوي در راه شناخت محتوي پيام بكار آيد، در اين سطح علل يا عواملي كه موجب بيان نظري خاص شدهاند، مطرح ميشود.مثال: محققي ميكوشد چرائي ارائه پيام يا نظر يا عقيدهاي خاص را كه محور اصلي اثر است بدست آورد. از اين رو بدنبال، مشخصات نويسنده، با برههاي خاص از زندگي او (كه در آن اين اثر تهيه و ارائه شدهاست) و محيط خاص پيرامون او ميرود و ميكوشد تا به تبيين دادههاي موجود (پيام خاص) بپردازد.در جهتي ديگر و چنانچه تحليل محتوي به عنوان روشي براي شناخت سبك بكار آيد، محقق ميكوشد نه محتوي، بلكه سبك ارائه آنرا استخراج و تحليل نمايد. از اين رو در اجراي اين هدف، نه تنها به تشريح سبكهاي بكار رفته از جانب مولف در يك اثر خاص ميپردازد(سطح وصفي) بلكه در جستجوي علل و عواملي ميرود كه موجبات اتخاذ اين سبك را فراهم ساختهاند.
تحليل محتواي ميتواند محقق را در تهيه مدلهای عملكردي، كمك كند. بدين قرار، ميتوان با تحليل آثار گروهي خاص از نويسندگان، خطوط اصلي انديشه آنها را بيرون آورد، با يكديگر تلفيق نموده و در نهايت مجموعهاي تشكيل داد كه مشخص كننده نحله، فلسفه يا مكتبي خاص است.به عنوان مثال: ميتوان از خلال آثار تعدادي از انسانشناسان (نظير مالينوفسكي و …) كاركرد گرائي را بصورت يك نوع آرماني تعيين نمود. تحليل محتوي به عنوان يك روش، ميتواند بطور معكوس موجبات شناخت انديشه و سبك يك نويسنده يا شاعر را فراهم سازد و با مدلي كه از اين طريق بدست ميآيد، ديگر اشعار يا نوشتههائي كه بدو منتسب شدهاند، به عنوان اصيل يا كاذب معرفي ميشوند.
مثال: تحقيقي در باب محتوي انديشه، محورهاي بحث و هم سبك ارائه آنان بر روي حافظه انجام ميشود و متعاقب آن هر شعري كه بدو منتسب گرديده، با آن مدل سنجيده شده و صحت يا سقم انتساب مشخص ميگردد.از طريق تحليل محتوي، ميتوان نه تنها به توصيف رسيد و بعد از آن به تعليل و عليت دست يافت،بلكه موجبات فهم دروني و همدلي يا ايجاد احساس مشترك را فراهم ساخت. در اين جهت، محقق ميكوشد به اعماق انديشه مولف راه يابد، در آن كندوكاو كند و در نهايت، در وراي ظواهر به زواياي خاص ذهني وي برسد.
ج- اسناد و مدارك به تنهائي كافي نيستند:
روشهاي بهرهبرداري از آنهاست كه اهميت آنها را آشكار ميسازد. بطور كلي دو دسته تكنيك جهت تحليل اسناد و مدارك وجود دارد:
(1) تكنيكهاي كلاسيك: قرائت روزنامه، كتاب، آگهي، آمار و غيره بشرط آنكه بقصد كسب خبر انجام بگيرد كلاسيكترين تكنيك تحليل اسناد و مدارك است. همه كس بدون توجه، هر روز اين تكنيك را به كار ميبرد مشخصات كلي اين تكنيكها كه تحليل به شيوه ذهني و عقلاني است يك نوع تحليل شخصي ميباشد.
(2) تحليل تاريخي اسناد : محقق در اين حالت سعي دارد سند و مدرك را نه فقط با توجه به ساير مدارك مشابه بلكه با توجه به شرايط محيطي (زمان و مكان) آن مطالعه نمايد.اين تكنيكها در مورد علوم مختلف تفاوت ميكنند ولي در اصل تكنيك تحليل تاريخي در بسياري موارد به كار ميرود. البته پيوسته در اين تكنيكها خطر اسناد و مدارك غيرواقعي و تحليلهاي ذهني وجود دارد.
د- روشهاي تحليل جامعهشناسي:در اين روشها خطر غيرواقعي بودن اسناد وجود دارد، ولي تحليل ذهني جاي خود را به تحليل عيني ميدهد. بعبارت ديگر در تجزيه و تحليل اسنادي، جريان تبديل و يا انتقال مطالب غيرآماري به مجموعههائي از دادههائي است كه ميتوان از نظر آماري دستكاري كرد و عملياتي بر روي آنها انجام داد. تحليل محتوي معرف چنين جرياني است. بنابراين هرگونه سنجش كه بر اساس روش علمي بوده و براي هر متن و يا كتابي جهت هدفهاي علوم اجتماعي به كار رود تحليل محتوي گويند. تحليل محتوي درباره انواع فرآوردههاي ارتباط چون خبر، مقاله، خطابه، داستان، شعر، تصوير، فيلم، سرود، ترانه، برنامه تلويزيون و غيره بهكار ميرود. فلسفه اساسي اين روش ساده است. بررسيهاي متعارف اجتماعي معمولاً در هر پرسشنامه هستند، يعني آنچه توسط پژوهشگر تحليل ميشود، پاسخهائي است كه به پرسشهاي پرسشنامهاي داده شده است. اما در تحليل محتوي درست برعكس، و بهمين دليل اين فن را گاهي فن پرسشنامه معكوس(Inveyse -Qvestionnire) نيز مينامند، پرسشنامه نامعلوم است و هدف تلويحاً يافتن اين پرسشنامه بر اساس پاسخهائي است كه پيشاپيش طي خبرها، مقالهها، داستانها و … داده شده، يا دقيقتر در اين روش اسناد گفتاري چنان تحليل ميشود كه گويي جواب سئوالهاي پرسشنامهاي هستند. به همين دليل اين روش هنوز حالت علمي ( يعني عينيت و نظم) كامل نيافته و درآنجا براي ابتكار و تحليل پرسشگر باز است، با اين حال طي چند دهه اخير تحليلگران محتوي كوشيدهاند با تمهيد ترفندهائي، دخالت عامل انساني را به حداقل ممكن برسانند و بويژه با به كار گرفتن كامپيوتر، قابليت اعتماد تحليلها را به ميزان قابل ملاحظهاي افزايش دهند.
مسائل اجتماعي دامنه گستردهاي دارند و حل آنها به شناخت ريشههاي ظريف و عميق و ارتباط ظريفتر و به ظاهر نامرئي آنها با يكديگر وابسته است. شناخت اين ريشههاي ظريف به نوبه خود مستلزم دانستن و تسلط به روشهاي شناخت آن مسائل خاص ميباشد. يكي از ابزار بسيار مهم اجتماعي كه در واقع ميبايست مشكل گشاي مسائل اجتماعي باشد، اما خود در ايران يكي از مسالهسازترين منابع گشته،وسائل ارتباط جمعي است. جرايد، راديو، بالاخص تلويزيون كه مهمترين وسيله اصلاح، وحدت، كنترل دروني و اشاعه ارزشهاي مولد در جامعهاند، در ايران نقش خود را به نحو مطلوب ايفا نكرده و نيز بعضی مواقع در جهت معكوس عمل ميكنند! مساله مهم آن است كه تاثيرات جانبي و مخرب وسائل ارتباط جمعي همواره ملموس نيست و سنجش آن نياز به روشي خاص دارد، كه تحليل محتوا نام گرفته است. اين روش، تخصصي اندر تخصصي روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي است، كه در اينجا بطور فشرده و حتيالمقدور به زباني ساده به طرز كار آن اشاره ميشود؛ به اميد آن كه دانشجويان عزيز اين رشته، آستين همت بالا زده و قدمهاي بعدي و موثر را در جهت استفاده عميقتر و وسيعتر از آن بردارند .
«تحليل محتوا: بيشتر روش تحقيق در وسايل ارتباط جمعي است»
1-11-1-2-5- پيدايش و گسترش روش تحليل محتوا:
تجزيه و تحليل محتواهاي متون مختلف به زماني نسبتاً دور بر ميگردد. مرتن و شاگردش (merten/Ruhrmann.1982) معتقدند كه اين روش در يونان باستان و بعدها در قرن هفتم ميلادي در فلسطين ( براي استخراج تورات) بكار برده شده است. خصوصاً در ايران تجزيه و تحليل متون- يعني جزء جزء كردن و يافتن ارتباط بين متون- قرآني(= تفاسير) و نظم و نثر فارسي از گذشتهاي دور رواج داشتهاست.و در اين راه شيوهها و ضوابط نسبتاً قابل اعتمادي بكار گرفته ميشده است. با پيدايش روزنامه، فصل جديدي در تكامل اين روش گشوده شد و تحليل و ارزيابي متن روزنامهها آغاز گشت. علوم اجتماعي اين روش خصوصاً در هنگام جنگ جهاني دوم به گونهاي جديد و نسبتاً دقيق بكار برده شد. انگيزه اصلي ابداع اين روش، بررسي نحوه تبليغات آلمان در هنگام جنگ دوم جهاني و ميزان تاثيرگذاري آن بر روي جامعه آمريكا بود.(scheuch.et al. 1975). برخي از محافل امريكائي بر سر آنكه تعدادي از روزنامهها، مطالبي به نفع و بر ضد امريكا مينويسند، به جدال برخواسته بودند و عدهاي معتقد بودند كه مثلاً روزنامه The true American مطالبش در جهت منافع آلمان است و عدهاي ديگر اين مساله را نفي ميكردند تا آنكه كار به دادگاه كشيده و در آنجا نياز به ضوابط عيني، ملموس و قابل سنجش نمايان شد. (Goode/Hatt.1952.326) بدين منظور آقاي لاسول (Lasswel.1949) در پي ابداع روشي برآمد كه داراي چنان ضوابط نسبتاً عيني باشد. او از اين طريق نشان داد كه در بين ماههاي مارس تا دسامبر 1943 روزنامه فوقالذكر چند بار جملات و اصطلاحاتي بكار بردهاست كه بر له يا عليه امريكا بوده است (مقايسه شود جدول ذيل)
جدول تحليل محتواي روزنامه The true American توسط لاسول
جملات و اصطلاحات عليه له
امريكا از درون فاسد است 301 34
سياست خارجي امريكا غير مسيحي است 41 0
رئيس جمهور امريكا قابل انتقاد است 150 17
ماخذ Good/Hatt,1952
البته چنانكه گفته شد و آقاي مرتن نشان داده است، دانشمندان ديگري نظير ويل ككس (Wil cox) در سال 1900، استك لوسا (Stoklossa) در سال 1910 و غيره قبلاً با پيدايش و گسترش روزنامههاي يوميه به چنين كارهايي دست زده بودند. اما كار آقاي لاسول نقطه عطفي در راه كاربرد اين روش بود ،كه به تدريج در كشورهاي ديگر و در زمينههاي گوناگون (نظير تحليل نامهها، فيلمها، خبرها و برنامههاي راديو و تلويزيون و غيره …) مورد استفاده قرار گرفت و تكامل يافت.
2-11-1-2-5- كاربرد تحليل محتوا :
موضوعهاي مورد مطالعه تحليل محتوي رسانههاي گروهي هستند و واحدهاي رسانهئي و ارتباطي مثل كتابها، پاراگرافها، سخنرانيها يا ترانهها را واحدهاي تحليلي گويند. روشهاي تحليل محتوي را ممكنست براي هر نوع ارتباطي به كار برد، ساختهها و مصنوعات ارتباطي براي مطالعه كتب، انتشار، روزنامهها، آهنگها، ترانهها، تابلوهاي هنري و نقاشي، سخنرانيها، نامهها، حقوق و قوانين و مانند آن. مثلاً: آيا «داستانها و ترانههاي قبل از انقلاب بيشتر جنبه و محتوي ناسوتي داشت و بعد از انقلاب محتوي لاهوتي دارد؟»به عبارت ديگر:تحليل محتوا:
الف- بيشتر مورد استفاده مردم شناسي ميباشد
ب- در واقع تحليل فكري كه بيان شده ميباشد. مثلاً روي شعر شاعري كه در دست داريم و يا تحليل محتواي كتابي در آموزش و پروش
ج- در اين روش دنبال گفتار يك شخص، مطالعه كتابها از زواياي مختلف يا گفتار يك راديو و يا سخنراني يك سياستمدار…….
د- تحليل محتوا يا كيفي است و يا كمي و يا تركيبي از هر دو
سئوال اين است كه از تحليل محتوا كجا و در چه مواردي ميتوان استفاده كرد؟
اين سئوالي است كه تقريباً در تمام اين نوشته به صورتي بدان اشارت ميرود، براي نمونه: زماني كه سخن از اهميت تحليل محتواست، خواه ناخواه تعدد زمينهها به عنوان يكي از شاخصهاي اهميت روش مطرح ميشود. در ديگر مباحث نيز زماني كه مثال از كاربرد اين روش آورده ميشود. باز زمينه يا زمينههاي آن ديده ميشود. در اين بند هدف برشماري مهمترين زمينههاي كاربرد اين روش است. در آغاز، بايد اذعان نماييم كه هرگز شمارش تمامي زمينههاي كاربرد اين روش امكانپذير نيست. با اين همه به برخي از اين زمينهها اشاره ميكنيم.
از ديدگاهي، الگوي “لسول” ميتواند نمونه خوبي براي نشان دادن زمينههاي اين روش باشد: چه كسي يا كي ميگويد؟ به چه كسي يا كي؟ چگونه بيان ميدارد؟ چه چيزي را منتقل ميسازد؟ با چه اثر يا تاثيري؟
بنابراين، محقق ميتواند در راه آزمون فرضيههايي در زمينه:
(1) ويژگيهاي متن ( محتواي پيام)(2) پيشينههاي پيام(3) اثر يا آثار ارتباط،به تحقيق بپردازد. در آغاز از زمينه يا زمينههاي كاربرد تحليل محتوا با توجه به نويسنده يا فرستنده پيام سخن به ميان ميآوريم .يكي از مهمترين هدفها، در اين زمينه، كاربرد تحليل محتوا براي شناخت آناني است كه با استفاده از تكنولوژي عظيم وسايل ارتباط جمعي، عاداتي تازه پديد ميآورند، فرآيند هدايت از راه دور را متحقّق ميسازند. از ديگر كاربردهاي تحليل محتوا در اين زمينه (شناخت صاحبان پيام يا اثر) و تحليل دقيق پيام است بدان منظور كه صاحب اثري مشكوك، بازشناسي شود.زمينه ديگر، شناخت متن و يا پيام و ويژگيهاي آن است. اين زمينه بيشترين كاربرد تحليل محتوا را ميرساند. زمينه ديگر، مطالعه اثرات پيام برگيرنده آن است.از ديدگاههاي ديگر ميتوان كاربرد تحليل محتوا را به زمينههاي فردي و جمعي تقسيم كرد. به بيان ديگر با كاربرد اين روش ميتوان ويژگيهاي نويسنده را بازشناخت، همان طور كه شرايط كلي فرهنگ را ميتوان در زمان معيني تحليل كرد و يا عقايد ويژه جمعي كثير از انسانها را شناسايي نمود.
3-11-1-2-5- هدف از تحليل محتوي: پرسشي كه از نقطهنظر روش تحليل محتوا مطرح است، اين است كه « چه كسي» يا «كي» ميگويد؟ «چه خبري» به « چه كسي يا كي »، « چطور يا چگونه بيان ميدارد» و « چه اثري يا چه تاثيري» روي مخاطب دارد، تحليل محتوي کجا و در چه مواردی می توان استفاده کرد؟روش تحليل محتوي در آغاز تنها در تحليل ويژگيهاي پيام به كار ميرفت. در اين زمينه دو مساله مطرح بود:يكي دلالت هر رابطه بين دليل و مدلول است كه همان بررسي معنا و مفهوم و جنبه شناختي پيام ميباشد و ديگر بررسي سبك و ساخت پيام يا جنبه زيباشناختي آن است، يكي از مسائلي كه امروزه كه در مورد تحليل محتوا مطرح است، اين است كه آيا ميتوان با تحليل پيام، اطلاعاتي نه تنها درباره ويژگيهاي خود پيام، بلكه درباره فرستنده و گيرنده آن نيز بدست آورد؟ به سخن ديگر آيا ميتوان به همه پرسشهائي كه در ابتداء متذكر شديم مثل، كه ميگويد؟، چه ميگويد؟، گفته او چه اثري دارد؟ و چرا ميگويد؟، پاسخ داد؟ جواب اين پرسشها كم و بيش مثبت است، بدين معني كه هر چند بيشتر تحليلها مربوط به پيام و فرستنده پيام است. گاهي نيز به تحليل اثرهاي پيام روي گيرندگان پرداخته ميشود، پس تحليل محتوا يکی از هدف های زير را دنبال می کند:
الف- تحليل ويژگيهاي پيام به منظور توصيف آن كه پاسخ به پرسشهاي« چه، به كه، و چگونه» است.
ب- تحليل پيشينههاي پيام به منظور توصيف فرستنده كه پاسخ به پرسشهاي
« كه و چرا» است.
ج- تحليل پيآمدهاي پيام به منظور شناختن اثر آن روي مخاطب كه پاسخ به پرسش « با چه اثري» است.
به عبارت ديگر هر تحليل محتوي با هدف يا هدفهائي ويژه صورت ميپذيرد، بنابراين، به دشواري ميتوان هدفهاي همه تحقيقاتي را كه با اين روش صورت ميپذيرند، برشمرد. با اين حال، براي مثال به ذكر چند هدف اصلي ميپردازيم.
برلسون در اثرش، تحليل محتوي، چند هدف اصلي را بدين قرار خلاصه ميكند:
« براي شناخت گرايشهاي اساسي در محتواي وسايل ارتباط جمعي و بررسي پويايي، شتاب و مسير تحرك آنها، در واقع با كاربرد اين روش ميتوان دگرگونيها را سنجيد»
اين روش برخلاف ساير روشها، نظير مشاهده، مصاحبه، مطالعه موردي و … نياز به جمعآوري اطلاعات ندارد، زيرا تمامي دادههاي لازم با كاربرد اين روش در اختيار محقق است. در تحليل محتوا از پرسشنامه معكوس استفاده ميشود. با تحليل محتوا ميتوان خطوط اصلي انديشه، عمل، سخنراني، و … را به دست آورد. حال بايد به دنبال همان مقوله، از گستره وسيع زمينهها، اهداف خاص و همچنين اصول و شرايط سخن به ميان آورد. هر تحليل محتوا با هدف يا هدفهاي ويژه صورت ميپذيرد. بنابراين، به دشواري ميتوان هدفهاي همه تحقيقاتي را كه با اين روش صورت ميپذيرند، برشمرد. با اين حال، براي نمونه به ذكر چند هدف اصلي ميپردازيم.
استفاده از اين روش در راه تحقّق اين هدف بسيار شايع است. يك نمونه از اين روش را ميتوان به تحقيق غلامحسين رهبري درباره تبليغات تجاري در روزنامههاي ايران، در خلال نه سال (1344-1353)، گسترش بيشتر مضامين مادي- جسمي اشاره نمود. اين نوع تحقيقات را در اصطلاح طولي ميخوانند و از طريق آنان، دگرگونيهاي پديده مورد نظر به دست ميآيد.« در تحقيقات طولي نظير پانل(panel)، روند پژوهي يك نسل انتخاب ميشود و دگرگونيهاي آن در خلال زمان بازشناسي ميشود. بعنوان نمونه، روستايي را درنظر ميگيرند و در مدت 10 سال آن را به طور منظم مطالعه مينمايند. پژوهشهاي طولي در تحليل محتوا، همان طور كه ميبينيم، صورتي ويژه دارند، ليكن در نهايت روند حركت را به دست ميدهند.»
4-11-1-2-5- مراحل تحليل محتوي:
در اين نوع پژوهش نيز ابتداء پس از طرح مساله و تعيين فرضيهها، اقداماتي براي به انجام رساندن يك تحليل محتوي لازم است كه عبارتند از:
الف- تعيين موضوع تحقيق و محدود ساختن آن ( تحديد موضوع و تعيين هدفها)(براي مثال بايد گفت هدف من تحليل محتواي كتابهاي جامعهشناسي دبيرستانها در رشته ادبيات در سال 1386 است.)
ب- تعيين اهداف و فرضيههاي تحقيق
ج- تعيين جامعهآماري و احتمالاً جامعه نمونه ( در تحليل محتوا در بسياري از موارد، جامعه آماري و جامعه نمونه يكي است.)
سخنرانيهاي انديشمندي تحليل شود، معمولاً تمام آنها تحليل ميگردد، اما در برخي از موارد لزوماً بايد به كار نمونهگيري پرداخت.مثال: زماني كه تحقيق در باب تحليل محتواي روزنامه همشهري بين سالهاي 86-1376 است از نظر آگهيهاي تبليغاتي، با توجه به وسعت زمان (10سال) و تعداد روزنامهها، ميتوان از روزنامهها نمونهگيري كرد.
د-تعريف و تعيين مجموعه اسنادی که قرار است موضوع تحليل محتوا قرار گيرد.
ه- در صورت لزوم تعريف شاخص ها و قواعدی که به کمک آنها داده های محتوا در رده ها جای داده می شوند.
و- تعريف واحد های محتوا که شامل واحدهای ثبت ،مفهوم و شمارش هستند.
ز- در صورت لزوم نمونه گيری از مجموعه اسناد (يا جامعه آماری)
ح- رده بندی عينی جای دادن داده های محتوا در هر يک از رده ها
ط-رسيدگی به قابليت اعتماد و اعتبار پژوهش
ی- تجزيه و تحليل و تفسير و تهيه گزارش
5-11-1-2-5- ماهيت روش تحليل محتوي:
استفاده از روش تحليل محتوا در علوم اجتماعي بر اين پايه بنا شده است كه انسانها به منظور روابط اجتماعي، با يكديگر تبادل نظر و افكار دارند و اين تبادل و ارتباط عموماً از طريق زبان (سخنگفتن و نوشتن) انجام ميگيرد.
ارتباط
وسيله= زبان
«نظريه گفتگوي تمدنها از طرف رئيس جمهوري وقت ايران آقاي سيد محمد خاتمي»
در اين ارتباط انسانها خبرهائي به يكديگر ميدهند و از هم سئوالاتي ميكنند، نظرات يكديگر را ميپرسند و نظرات خود را بيان ميكنند. گاه به هم اعتراض و گاه يكديگر را تاييد ميكنند.بنابراين در كنار دادن و گرفتن جز عموماً تمايلات و گرايشهاي خود را نيز ابراز ميدارند و پديدههاي مورد بحث را به صورت منفي يا مثبت ارزيابي ميكنند.(همان کاری که در اتاق فکر بين اعضاء آن رد و بدل می شود.)
اما ميدانيم كه اين نظرات و گرايشهاي انسانها نسبت به شرايط زماني و مكاني متفاوتند. مثلاً كساني كه در ايران متولد شدهاند داراي يك نوع گرايشها و تمايلات مذهبي خاصي هستند، اما اگر همين افراد در كشور ديگري مانند انگلستان متولد شدهبودند: به احتمال بسيار زياد مذهب و گرايشهاي مذهبي، سياسي، اجتماعي ديگري ميداشتند.بنابراين نظرات و گرايشهاي انسان همواره منبعث و متاثر از وضعيت خاص اجتماعي- فرهنگي ايشان است.لذا در صحبتهاي انسانها همواره دو نوع خصوصيت نهفته است:
بنابراين قاعدتاً بايد به توان از صحبتهاي انسانها، خصوصيتهاي فردي و اجتماعي آنها را استنتاج نمود. اما چگونه؟ بسياري از افراد مدعي هستند كه از گفتههاي فلان شخص، خصوصيات فردي و اجتماعي او را بدست آوردهاند. مثلاً فلان دانشجو معتقد است كه از صحبتهاي فلان استاد به گرايشهاي سياسي او پي برده است كه مثلاً او «چپي» و يا مخالف نظام سياسي حاكم است. سئوالي كه مطرح است آن است كه آيا ميتوان به اين استنتاج اعتماد نمود يا نه؟ اين دانشجو چه ضوابطي را ميتواند ارائه دهد كه بر اساس آنها، ديگران نيز ( يعني بطور بين ذهني ) به توانند نظر او را بپذيرند. ضوابطي كه در اين گونه موارد ارائه ميشوند، قابل اعتماد نيستند و بسياري اتفاق ميافتد كه افراد ديگر حاضر در همان جلسه از صحبتهاي همان استاد، برداشتها و استنباطهاي ديگري ميكنند و مثلاً عده ديگري تصور ميكنند كه گرايش سياسي او موافق با نظام حاكم است. انسانها، پديدههاي اجتماعي اطراف خود را كه در واقع يكسان هستند، به گونههاي متفاوت ادراك و تعبير ميكنند و به عنوان مثال به آزمايش ليپر اشاره ميكنيم، كه در آن يك تصوير از سوي عدهاي به عنوان يك زن جوان و از سوي عدة ديگري به صورت يك زن پير ادراك و تعبير ميشود.برداشتها و استنباطها از محتواهاي زباني يعني از گفتهها و نوشتهها نيز از اين قاعده مستثني نيستند. بدين معني كه خصوصيات فردي و اجتماعي شخص شنونده يا خواننده يا به عبارت تخصصيتر خصوصيتهاي دريافتكننده يا گيرندة پيام بر روي ادراك او از آن گفته يا نوشته يا هر نوع پيام يا محتواهاي تبادل نظرات ( مانند علائم….) تاثير ميگذارد. لذا نميتوان به سادگي بطور بين ذهني به استنباطها و تحليلهاي افراد از صحبتها، نوشتهها و ديگر محتواها اعتماد نمود. پس بايد به دنبال ضوابط و روشي گشت كه از طريق آن به توان بطور قابل اعتماد محتواهاي زباني را تحليل كرد.
از همين جا نيز ميتوان تعريف روش تحليل محتوا را بدست آورد. منظور از اين روش آن است كه به توان بر اساس آن خصوصيات زباني يك متن گفته يا نوشته شده را بطور واقعبينانه يا عيني و بطور سيستماتيك شناخت و از آنها نيز استنتاجهائي درباره مسائل غيرزباني يعني درباره خصوصيات فردي و اجتماعي گوينده يا نويسنده …. نمود. منظور از متن يا محتوا، كليه ساختها از علائم گوناگون ( زباني، موسيقي، تصويري، حتي جسمي مانند مجسمهها) است كه از طريق آن ارتباط برقرار ميشود. (silber mann/ kuger. 1973.50). اهميت روش تحليل محتوا بالاخص در آن است كه اين تحليل ميتواند بيرابطه با زمان و مكان در محتواها و منابعي كه در زمانهاي گذشته و يا در فرهنگهاي ديگر توليد شدهاند، بكار گرفته شود و از آن طريق اطلاعات پر ارزشي حتي درباره جوامع و فرهنگهاي ديگر كه مطالعه مستقيم آنها ديگر مسير نيست بدست آورد.
6-11-1-2-5- تحليلهاي كيفي:
تحليل محتوا در ابتداي مراحل تكوينش بيشتر به بررسي كيفي محتواها ميپرداخت، هر چند كه هنوز هم تحليلهاي كيفي در مواردي معمول و مفيد است. در اينگونه بررسيهاي كيفي، هدف آن است كه تاثير متنهاي مورد نظر بر روي گيرنده پيام (خواننده، شنونده، بيننده) سنجيده شود و اين از آن طريق انجام ميگيرد كه محقق بار ارزشي مفاهيم و عبارتهاي بكاربرده شده را بررسي ميكند. مثال قبل از آقاي لاسول نمونهاي از اينگونه تحليلها بود. نمونه ديگر آن كار آقاي وايت است، كه طي شعارهاي ارزشي در سخنرانيهاي هيتلر و روزولت قبل از جنگ جهاني دوم را بررسي و با هم مقايسه كرده بود.
جدول درصد توزيع شعارهاي ارزشي در سخنرانيهاي قبل ازجنگ جهاني دوم توسط هيتلر و روزولت
هيتلر و روزولت هيتلر روزولت
ارزشهاي قدرتطلبانه 8/34% 2/15%
ارزشهاي اخلاقي 38% 3/28%
ارزشهاي اقتصادي 8/10% 7/27%
ساير ارزشها 4/16% 8/28%
جمع 0/100% 0/100%
ماخذ selltiz,el.1959.334
مثال ديگري در اين زمينه كه مرحلهاي پيشرفتهتر از تحليل محتوا را نشان ميدهد، تحقيقات آقاي شوي (shuey) ميباشد. او ميخواست بررسي كند كه آيا مجلات مختلف و مهم آمريكايي در عكسهائي كه از سفيدپوستان و سياهپوستان چاپ ميكنند، تبعيضات از نظر پايگاه اجتماعي آنها قايل هستند يا نه؟
الف- بدين منظور او 292 جلد از مجلات فوق از سالهاي 1949و 1950 را تحليل نمود(=نمونه)
ب- سپس در هر مجله، هر تصوير و هر عكسي كه بر روي آن يك يا چند سياهپوست ديده ميشدند ثبت و توصيف شد.
ج- همچنين در مقابل تحليل هر عكس از سياهپوستان، يك عكس به همان اندازه از سفيدپوستان تحليل ميشد.
د- براي مقايسه، بين عكسهاي تبليغاتي و عكسهاي مربوط به نوشتههاي نويسندگان مجله فرق نهاده شد.
هـ- در هر عكس فقط شخصيت اصلي ثبت و توصيف ميشد.
و- اكثريت نزديك به اتفاق افراد روي تصوير در سه طبقه يا گروه شغلي زير طبقهبندي شدند:
(1) كارگر و كارمند متخصص (بيش ازماهر)
(2) كارگر و كارمند ماهر
(3) كارگر ساده
در 292 جلد مجله، 213 عكس تبليغاتي از سياهپوستان ديده ميشد، فقط 5 درصد از آنها را ميشد در گروه شغلي اول طبقهبندي كرد. در صورتي كه در 213 عكس مقايسه شده از سفيدپوستان، 46 درصد ازآنها در گروه شغلي اول جاي ميگرفتند. سفيدپوستان عموماً بدون يك اشتغال خاص در لباسهاي شيك، در حال خوردن غذا و نوشيدن، در ماشينهاي مجلل و غيره نشان داده شده بودند. همچنين 46 درصد ديگر از سفيدپوستان در گروه دوم شغلي طبقهبندي شدند، حال آنكه هيچيك از سياهپوستان را ( بر اساس تصويرشان) نميشد در طبقه دوم شغلي (كارگر و كارمند ماهر) جاي داد. در اكثر موارد سياهپوستان در نقشهاي دونپايه نظير نوكر، كلفت، حمال، آشپز، گارسون، راننده، محافظ و… نشان داده شده بودند. حال در صورتي كه توزيع مشاغل بر روي عكسها با توزيع مشاغلي واقعي در جامعه مقايسه شود نتيجه جدول ذيل بدست ميآيد:
جدول توزيع مشاغل (اعداد= درصد)
گروههاي شغلي سياهپوستان سفيدپوستان
كارگر و كارمند متخصص عكسها چه چيزي را مي رساند؟ واقعيت چيست؟ عكسها چه چيزي را مي رساند؟ واقعيت چيست؟
5 4 46 15
كارگر و كارمندساده _ 5 40 31
كارگر ساده 95 91 14 54
جمع 100 100 100 100
ماخذ maletzke.1972.237
چنانكه ملاحظه ميشود مجلات مورد بررسي براي نشان دادن خصوصيات اجتماعي و فردي ايدهآل، عموماً سفيدپوستان را در مدنظر قرار ميدادند. اين مساله غير از عكسهاي تبليغاتي همچنين در مورد عكسهاي مربوط به نوشتههاي نويسندگان مجله، با كمي تفاوت، نيز صادق بود. مثلاًسفيدپوستان كه بطور واقعي فقط 15درصد از مشاغل بالا (گروه شغلي اول) را دارا بودند، 81 درصد از تصاوير مربوط به نوشتههاي نويسندگان در مشاغل بالا نشان داده شده بودند، ( نقل از، maletzke.1972.236 ).
1-6-11-1-2-5- شرايط كلي تحليل محتواي كيفي:
بمنظور يك تحليل كيفي علمي، قابل اعتماد و معتبر از محتواها شرايط ذيل لازمند:
الف- تعيين چارچوب تئوريكي:همانند ديگر تكنيكهای تحقيق، در اينجا نيز ميبايست در ابتدا محقق يك چارچوب تئوريكي داشته باشد، كه بر اساس آن فرضيهها و متغيرهاي خود را مشخص سازد و سپس در پي يافتن روشي برآيد كه براي سنجش آن متغيرها مناسب باشند. در اوائل به روش تحليل محتوا اين انتقاد وارد بود كه محققين عموماً تحليلهاي خود را بدون ارتباط با تئوريها انجام ميدادند. اما بعدها تحقيقات ديگر به تدريج بر پايه تئوريهاي متناسب با مساله بنا شدند. البته در كارهاي جزئي نظير شمردن يك لغت يا تعداد شعارها مثلاً در خطبههاي نماز نياز به تئوري، كمتر محسوس است. اما مثلاً اگر بخواهيم از سخنرانيهاي يك رهبر، خط سياسي و فكري او را استنتاج كنيم در آن صورت براي آن استنتاج، تئوريهاي مناسب لازمند، كه بر پايه آنها فرضيهها و متغيرهاي مورد بررسي بنا شده باشند.
ب- نمونهگيري: به اقتضاي مساله مورد بررسي، محقق بايد متنهائي را گردآوري كند كه در آنها بهتوان مساله مورد بررسي را به نحو قابل تعميم تحليل نمود. در مثال جدول تحليل محتواي روزنامهها ديديم كه آقاي لاسول روزنامههائي را كه در بين ماههاي مارس تا دسامبر 1943 انتشار يافتهبودند، برگزيده بود. همچنين ميتوان اين دوره نه ماه را گسترش داد، مثلاً روزنامه كيهان را از سال 1356 تا سال 1357 زمان وقوع انقلاب مورد مطالعه قرار داد و يا از هر ماه فقط 6 نسخه هفته اول هر ماه يا فقط صفحات اول، دوم، و سوم، را ….. بررسي نمود.انتخاب اين نمونهها همواره به اقتضاي مساله مورد بررسي خواهد بود.بمنظور نمونهگيري، ميتوان از شيوههائي نمونهگيري در همين كتاب يا ساير كتابهاي روش تحقيق استفاده نمود.
ج- واحد محتوا: پس از نمونهگيري، نوبت به تعيين واحدهاي سنجش ميرسد. اين واحدها ميتوانند لغات، جملات، سرمقالهها و … باشند كه ما ميخواهيم بار ارزشي آنها را بسنجيم و يا بر اساس محتوايشان، آنها را طبقهبندي كنيم. در اينجا ما عموماً با دو شكل روبرو هستيم:
(1) يك بار ارزشي ممكن است در يك جمله طولاني آورده شود مانند ( اين نخستوزير توان اداره مملكت را ندارد) و يا آنكه در يك لغت توهينآميز : «نوكر بياختيار».
(2) بار ارزشي يك لغت تنها از خود آن لغت بدست نميآيد بلكه عموماً به محتواي كل جمله بستگي دارد. بنابراين استنتاج از تك تك لغات درباره گرايش يك شخص بدون اشكال نيست. لذا بايد در اينگونه موارد، واحد محتوا (= واحد سنجش) بزرگتر از حد يك لغت باشد. (مقايسه شود (mayntz.et al.,1972))
د- تهيه طبقههاي تحليل: واحدهاي محتوا (لغات، جملات، ….) ميبايست نظير پاسخهاي پاسخگويان در روش مصاحبه و يا واحدهاي مشاهده در روش مشاهده طبقهبندي شوند. بدين منظور، همانند روش مشاهده به طبقاتي نيازمنديم كه واحدهاي بررسي شده در يك متن را در آن طبقات يا ردهها دستهبندي كنيم. اين طبقهبندي خصوصاً وقتي مورد نياز است كه ما تحليل خود را بر اساس يك تئوري بنا كرده باشيم و بخواهيم متغيرها و فرضيههاي خود را بررسي نمائيم.طبقات محتواها بايد داراي همان شرايطي باشند كه در روش مصاحبه و مشاهده نيز در نظر گرفته ميشوند، يعني بايد:
(1) به فرضيه مورد بررسي، مربوط باشند.
(2) صريح باشند، بطوريكه در يك طبقهبندي مجدد، محقق محتواها را دوباره متعلق به همان طبقه تشخيص دهد. بدين منظور بهتر است كه هر يك از طبقهها با يك يا چند مثال مشخصتر شوند.
(3) هر طبقه فقط يك بعد معني را در نظر بگيرد.
(4) از يكديگر كاملاً متمايز باشند. يعني هر واحد سنجش بايد مشخصاً فقط در يك طبقه جاي گيرد و هنگام طبقهبندي نبايد كدگزار، دچار اين ترديد شود كه فلان محتوا و واحد سنجش بايد در طبقه اول جاي گيرد يا در طبقه دوم.
(5) كامل باشند. يعني هر محتوا يا واحد سنجش بايد بالاخره در يكي از طبقات جاي گيرد و در پايان تعدادي از لغات و واحدهاي ديگر سنجش باقي نمانند كه نتوان آّنها رادر هيچ طبقه ای جای داد(مقايسه شود:دکتررفيع پور ص 396-1360 )پس از تهيه طبقات محقق يا كدگزار(يعني شخصي كه ارزيابي و طبقهبندي محتواها را بعهده دارد) محتواها را مطالعه و لغات ( و يا واحدهاي ديگر سنجش نظير جملات، صفحات …) را بر اساس فضاي مفهوم و معني آنها طبقهبندي ميكنند. مثلاً: كسب كردن، بدست آوردن، به هدف رسيدن… همگي داراي يك مفهوم هستند و همگي در يك طبقه جاي ميگيرند. اين طبقهبندي دقيقاً مانند همان روش طبقهبندي سئوالات باز در تكينيك مصاحبه است.
2-6-11-1-2-5- طرز كار ( مثال: كاربرد تحليل محتواي كيفي در تست، TAT)
يكي از مواردي كه در آن روش تحليل محتواي كيفي بكار گرفته ميشود در آزمون يا تست تصوير يا TAT (Thematic apperception TesT) است، كه طي آن تصاويري به پاسخگويان داده و از آنها خواسته ميشود برداشتهاي خود را از آن تصاوير بنويسند. سپس فرض بر آن است كه از تحليل اين نوشتهها به توان به خصوصيات شخصيتي پاسخگو پي برد. اين تست در آغاز توسط موري (Murray,1943) ابداع شد و بعدها بالاخص توسط هكهاوزن (Heckhausen) براي سنجش « انگيزه كارائي) (need for achievement) بكار گرفته شد. منظور از انگيزه كارائي آن است كه انسانها تا چه حد در خود احساس تمايل به داشتن كارائي بيشتر دارند. هكهاوزن معتقد است كه با اين تست پاسخگويان كه از هدف اصلي تحقيق آگاه نيستند، آزادانه و بدون تحريف، تغيير و تشويش نظرات واقعي خود را درباره آن تصوير بيان ميكنند. زيرا تصور نميكنند كه اظهارنظر درباره آن تصاوير از اشخاص ديگر، ربطي به خود آنها داشته باشد(Heckhausen,1965.6.2). هكهاوزن بمنظور سنجش« انگيزه كارائي)، شش تصوير تهيه كرد كه بر روي آن يك يا دو شخص نشان داده شدهاند كه انگار در يك محيط كار هستند.
الف- سپس از پاسخگويان خواسته ميشود، تا در مورد هر تصوير يك داستان پر آب و تاب بنويسد.
ب- هر يك از تصاوير فقط 20 ثانيه نشان داده ميشود.
ج- هر پاسخگو، پس از اين 20 ثانيه تماشاكردن، 5 دقيقه فرصت دارد كه داستان خود را بنويسد.
د- براي اين كار هر پاسخگو ميبايست به 4 سئوال با ايدههاي جالب جواب بدهد.
اين 4 سئوال عبارتند از : بنظر شما:
(1)در اينجا چه ميگذرد (چه اتفاقي افتاده است). اين افراد چه كساني هستند؟
(2)چطور شد كه اين اتفاق افتاده است. قبلاً چه رويداده است؟
(3)اين افراد در تصوير به چه ميانديشند. چه ميخواهند؟
(4)اين وضعيت چطور ادامه پيدا خواهد كرد. چطور پايان خواهد گرفت؟
گفتيم كه هكهاوزن 6 تصوير به پاسخگويان نشان ميداد و پاسخگويان ميبايست براي هر تصوير يك داستان تعريف كنند و در آن داستان به 4 سئوال پاسخ بدهند.
هـ- حالا ميبايست هرشش داستان با روش تحليل محتوا در اين مورد بررسي شوند كه چند بار در آنها موضوعات: «اميد به موفقيت» و « ترس از عدم موفقيت» به چشم ميخورند.
و- بدين منظور طبقاتي براي تحليل محتوائي به شرح فوق در نظر گرفته شد.
جدول طبقات تحليل محتواها در تستTAT انگيزه كارائي
طبقات براي :
اميد به موفقيت ترس از عدم موفقيت
ن= نياز به موفقيت ن ع= نياز به اجتناب از عدم موفقيت
ف= فعاليت براي دستيابي به هدف ف ع= فعاليت براي اجتناب از عدم موفقيت
ا= انتظار موفقيت اع= انتظار عدم موفقيت
ت: تشويق ت ب: توبيخ
ح+: احساس مثبت ح- : احساس منفي
م م: موضوع موفقيت م ع= موضوع عدم موفقيت
« در اينجا دو مقوله يا متغير براي سنجش انگيزه كارايي افراد مد نظر قرار گرفته است: « اميد به موفقيت» و « ترس از عدم موفقيت». عدهاي در زندگي اميد به موفقيت دارند و عدهاي هم ترس از عدم موفقيت، اما فردي انگيزه كارائي دارد كه هر دو را با هم داشته باشد. بدين ترتيب داستانها يا انشاءهاي افراد بررسي ميشوند تا نوشتههائي كه در اين مقولات 12 گانه ميگنجد را پيدا كنيم و به هر جمله نمرهاي تعلق ميگيرد و در آخر مجموع نمرات فرد، انگيزه كارائي فرد مورد نظر را ميسنجد»
ز- محتواي هر داستان ممكن است در چند طبقه، طبقهبندي شود. اما هر داستان در هر طبقه فقط يك نمره ميگيرد.
ح- مجموع كليه نمرات، بيانگر انگيزه كارائي خواهد بود.
ط- به عنوان مثال توضيحي درباره تصوير A داده ميشود. اين تصوير مرد جواني را پشت ميز كار نشان ميدهد، كه در مقابلش يك كلاسور قرار دارد. او به نگاه كننده تصوير لبخند دوستانه و باز ميزند.
حالا در اينجا داستانهائي را كه دو پاسخگو در اين باره تعريف كردهاند ميآوريم:
داستان اول (پاسخ به سئوالات چهارگانه):
(1) شخصي دارد ميخندد. بنظر من او يك دانشجو است كه درس ميخواند و يا تكاليفش را انجام ميدهد. اما در اين لحظه بر روي كارش متمركز نيست. او از كارش لذت ميبرد.
(2) اين الان در زمان بعد از كلاس درس است.
(3) اين شخص در اين لحظه به كارش فكر نميكند.
(4) اما او به كارش ادامه خواهد داد.
طرز طبقهبندي: اميد به موفقيت:
محتواي پاسخ اول( يك دانشجو كه درس ميخواند و تكاليفش را انجام ميدهد) و محتواي پاسخ چهارم ( او به كارش ادامه خواهد داد) هر دو بيانگر « فعاليت براي دستيابي به هدف» يعني طبقه (ف) هستند. همچنين قسمت آخر محتواي پاسخ سئوال اول ( او از كارش لذت ميبرد) در طبقه «ح +» ( احساس مثبت) جاي ميگيرد. لذا اين پاسخگو از بخش اميد به موفقيت 2 نمره كسب ميكند. ( زيرا چنانكه گفتيم از طبقه «ف» فقط يك بار نمره ميگيرد….)
طرز طبقهبندي: ترس از عدم موفقيت:
محتواي قسمت وسط پاسخ اول و همچنين محتواي پاسخ سوم هر دو در واقع يكي هستند( او در اين لحظه بر روي كارش متمركز نيست) اين محتوا به سنجش ترس از عدم موفقيت مربوط ميشود و در طبقه « ف ع» ( فعاليت براي اجتناب از عدم موفقيت) جاي ميگيرد و لذا همان پاسخگو از بخش ترس از عدم موفقيت نيز يك نمره ميآورد. بنابراين جمع نمرات اين پاسخگو از تصوير A سه خواهد شد. حالا به عنوان مقايسه داستان پاسخگوي ديگري را در رابطه با همين تصوير A ميآوريم.
داستان دوم ( پاسخ به سئوالات چهارگانه):
(1) اين يك كارمند دولت است در زمان تعطيلات تابستان كه مراجعات كمي دارد: او ژست عكس گرفتن را بخود گرفته است و ميخواهد اين عكس را بعداً به خانوادهاش نشان دهد و زنش بگويد كه ببينيد وضع پدرتان چقدر خوب است. بچهها شما هم سعي كنيد كه مثل او شويد.
(2) زنش ميخواست وضع كار شوهرش را براي بچه تعريف كند.
(3) وضع من خوبست، بچهها هم بايد بدانند كه وضع من خوب است. نه فقط چرت زدن در محل كار بلكه همچنين استراحت و خنديدن در محل كار براي سلامتي مفيد است.
(4) رئيس او مزاحمش خواهد شد و بچههايش خواهند گفت كه وضعش خوب است
با نگاهي به پاسخهاي اين پاسخگو و طبقات محتواها متوجه ميشويم كه محتواهاي اين داستان در هيچ يك از طبقات 12 گانه جدول قبل بگنجد وجود ندارد در نتيجه پاسخگو دوم هيچ نمرهاي نميگيرد، بعبارت ديگر اين پاسخگو انگيزه كارائي ندارد، اما ممكن است گرايشهائي ديگر داشته باشد كه در اينجا مورد بررسي نبوده است، مثلاً ميل به خودنمايي.حالا خوانندة اين سطور ممكن است از خود بپرسد كه اين پاسخگو اين همه مطلب گفته است و در واقع مطالب او بيانگر انگيزه كم به كارائي است. در جواب بايد گفت كه اين فكر عليالاصول درست است و وقتي كه پاسخگوي دوم با پاسخگوي اول مقايسه شود ميبينيم كه نمره او صفر و اما نمره پاسخگوي اول، 3 است. لذا در اين مقايسه است كه انگيزه كم كارائي در پاسخگوي دوم نشان داده خواهد شد. اما ممكن است كه خواننده، ما باز هم بيش از اين توقع داشته باشد و بگويد كه از اين داستان ميتوان اينطور استنباط كرد كه اين شخص ميخواهد خودنمائي كند، در جواب بايد گفت كه در شرايط فرهنگي ما ( بر اساس ارزشهاي ما) اين استنباط قابل قبول به نظر ميرسد. اما بايد توجه داشت كه در اين تحقيق موضوع مورد سنجش نياز به « خودنمائي» و مقولههائي مشابه آن نيست بلكه هدف صرفاٌ سنجش ميزان انگيزه كارائي است. البته براي سنجش نياز به خودنمائي و غيره نيز ميتوان از روشTAT با تصاوير متناسب استفاده نمود.در مثال بالا روش كيفي تحليل محتوا و يك نوع كاربرد آن نشان داده شد بطوري كه در همين مثال نيز بچشم ميخورد، ممكن است:
اولاً دو محقق از دو فرهنگ مختلف ( به علت تفاوتهاي فرهنگي) برداشتها و ارزيابيهاي متفاوتي از يك محتوا داشته باشند و يكي آن محتوا را دال برخودنمائي بكند و ديگري چنين برداشتي نداشته باشد.
ثانياً ممكن است محقق ديگري از همان فرهنگ « چرت زدن در محل كار» را به عنوان يك معرف از عدم انگيزه كارائي بداند و يا آنكه محتواي « او بر روي كارش متمركز نيست» را به عنوان فعاليت براي اجتناب از عدم موفقيت تلقي نكند. لذا خصوصيات محقق، تحليلگر يا كدگذار، ميتواند بر روي نحوه طبقهبندي و نهايتاً تحليل اثر بگذارد. بمنظور كاهش اين تاثير، دانشمندان در پي ابداع روشهاي كمي برآمدند، كه ذيلاً بعد از بيان نقطه ضعف اين روش به آنها اشاره ميشود.
3-6-11-1-2-5- نقطه ضعف روش تحليل كيفي. در اين روش احتمال دارد تحليلگر يا كدگذاران برداشتهاي متفاوتي از تكههاي داستان بكنند و امتيازات متفاوتي يك فرد بدست آورد. به عبارت ديگر چون تحليلگران زمينههاي فكري متفاوتي دارند، در ارزيابي يك داستان توافق نظر كامل ندارند و ممكن است هر كدام يك امتيازي به يك نفر بدهند، به همين دليل از اين روش تنها مواقعي استفاده ميشود كه روش ديگري براي تحليل محتوا وجود نداشته باشد و يا امكان استفاده از ساير روشها نباشد.
تعريف تحليل محتوا:
تحليل محتوا (content analysis)، تكنيكي پژوهشي است براي استنباط ( inferences) تكرارپذير (replicable) و معتبر (valid) از دادهها در مورد متن (context) آنها.
- تحليل محتوا به مثابه تكنيكي پژوهشي شامل شيوههاي تخصصي در پردازش دادههاي علمي است
- هدف تحليل محتوا مانند همه تكنيكهاي پژوهشي فراهم آوردن شناخت، بينشي نو، تصوير واقعيت و راهنماي عملي است.
تحليل محتوا، را ميتوان روشي در كند و كاو معماي نمادين (symbolic meaning) پيامها توصيف كرد. پيامها و دادهها خلاصه در جايي كه ماهيتاً نمادين هستند، معناي واحدي ندارند و ممكن است حتي براي يك مخاطب در برگيرنده چند محتوا باشند.
هنگامي كه تاريخدانها در پي استنباط رويدادها از روي اسناد بر ميآيند در واقع طبق تعريف ما به تحليل محتوا ميپردازند.
تحليل اسناد شخصي كه روانشناسان انجام ميدهند به طور قطع در حيطه تعريف تحليل محتوا قرار ميگيرد، مانند شناخت نگرشها و شخصيت يا بيماريهاي نويسنده، بنابراين در روانشناسي، تحليل محتوا به عمل معتبري تبديل شده است.
7-11-1-2-5- تحليلهاي كمي:مهمترين روشهاي كمي
مروت آزادبخت
یک دیدگاه
آزادبخت
سپاس
ابراهیمی
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی
من موضوع طرح پژوهشم در درس روش تحقیق این هستش: بررسی عوامل وراهکار های موثر در درمان و کاهش اضطراب کودکان قبل از دبستان ..جامعه اماری رو هم کلیه روانپزشکان و روانشناسان بالینی شهر مشهد در نظر گرفتم ..با توجه به این جامعه روش تحقیق میشه توصیفی ؟ از چه نوعی ؟ میشه علتش رو هم بیان کنید
لطفا راهنماییم کنید خیلی ممنون میشم اگر کمکم کنید
آزادبخت
سلام پاسخ رو از طریق پیام خدمتان عرض کردم