بحران هویت ملی و شکاف دولت و ملت در عصر جهانیشدن:
موضوع هویت از بنیادیترین مباحث اندیشه معاصر است، هرچند تعریف دقیق و برداشت یگانهای از آن وجود ندارد.
هویت ازجمله مباحثی است که پیش از آنکه از آنها تعریفی روشن در میان باشد، با انبوهی ابهام و اختلافنظر روبرو هستند. ازاینرو هیچ اظهارنظری درباره هویت قطعی و کامل نیست. همگان درباره اهمیت بنیادین هویت در جوامع بشری اتفاقنظر دارند، اما هرکس از منظری به آن مینگرد، به جنبهای از آن توجه بیشتری دارد و لاجرم به برداشتی متفاوت از آن میرسد.
هویت بهعنوان سازمان دهنده معنا، نقش، کارکردها و هسته نظام اجتماعی یکی از مهمترین مباحثی است که بشر در طول حیات خود به طرق گوناگون در پی حفظ و تعریف آن بوده است. در جریان جهانیشدن و مباحث ساختارشکنان پستمدرنیسم نیز یکی از مهمترین مسائلی که دستخوش تحول و دگرگونی شده، هویت است. بدین طریق هویتها کارکرد مذکور را تا حد زیادی ازدستداده و این تحول عامل نوعی بحران هویتی شده است. مهمترین نوع هویت بهعنوان نماد انسجام جمعی هویت ملی است. در این حال دولتهایی که تا دیروز نقش برجستهای در حفظ انسجام و تعریف هویت ملی داشته کارکرد خود را ازدستداده و سعی در حفظ قدرت خود با ایجاد یک نظام معنایی محدودشده به دولت مینمایند و سعی دارند تا تعریف جامعی از هویت برساخته خود ارائه داده و باقدرت تحمیل، سرکوب و ارعاب این هویت برساخته دولتی را بهعنوان نمادی از هویت ملی جامعه نمایش دهند درحالیکه ممکن است مؤلفههای هویتی تعیینشده توسط چنین دولتهایی با مؤلفههای هویت ملی جامعه چنان متفاوت و حتی متضاد باشد که برای حل این تعارض اقدام به ایدئولوژیک نمودن معانی تعریفشده توسط دولت با استفاده از ابزارهای گوناگونی چون عمل خشونتآمیز، سانسور، ارعاب و غیره نمایند. این امر در بلندمدت میتواند عامل جدایی دولت از بستر جامعه و افزایش استقلال عمل آن و درنهایت شکاف دولت و ملت شود.
پرسش درباره هویت نیز همواره با وسواس و تردید همراه است:
چرا آدم به هویت نیاز دارد؟
هویت چه نسبتی دارد با ماهیت انسان؟
هویت چه ربطی دارد باشخصیت آدمی؟
آیا هویت همان ملیت است؟
اصلاً هویت چیست و ما چه منظوری از آن در سرداریم؟
برای این پرسشها نمیتوان پاسخهایی قاطع و مسلم انتظار داشت. هیچ پاسخی نمیتواند حکمی قطعی و نهایی به دست دهد. شاید تنها از تلاقی پاسخهای گوناگون باشد، که بتوان به تصویر روشنتری از مقوله هویت رسید.
از عدهای از ایرانیان، که به اقتضای کار یا تخصص خود، با مقوله هویت آشنا بوده و به آن بیشتر اندیشیدهاند، خواستهشده است که به پرسشهای مربوط به هویت جواب بدهند.
–محسن ثلاثی:هویت ملی نوعی احساس وابستگی و تعلق است که جمعیتی از انسانها در یک چارچوب جغرافیایی خاص به مجموعهای از عناصر جمعی حیات مشترکشان در تداوم تاریخی آن از خود نشان میدهند.
شهرام اسلامی: هویت پدیدهای کاملاً موجود نیست که خود را زیرپوششی از بدفهمیها پنهان ساخته باشد. هویت ملی را همچون مفهوم و واقعیت باید ساخت و سازماندهی کرد. هویت بهطورکلی و هویت ملی بهطور اخص پدیدهای ایستا و جاودانی نیست.(توضیح فلسفی هویت ملی)
ویژگی هویت ایرانی
در اینجا قصد ما نشان دادن حرکت همگرایانِ برای استحکام هویت و ملیت بوده است، و اینها همه نمونههایی بیش نیستند. کسب واقعی هویت ملی و توضیح نظری آن در کشوری چون ایران، با اقوام و ادیان و عقاید و شرایط اقتصادی و اجتماعی گوناگون و با توجه به گستردگی سرزمینی آن، تنها میتواند از اجتماع فاکتورهای متعدد حاصل گردد. حتی باید در شکلگیری هویت ملی و تبیین آن از جنبه عقلانی پا فراتر گذاشت و به جنبههای احساس عمومی و نمادهای مشترک و تأثرات همگانی توجه خاصی نمود. جوامع و تاریخ، برنامه و حرکتی صرفاً منطقی و عقلانی ندارند.
هویت ملی و تبیین نظری آن جستجویی بیوقفه است که در هر شرایطی به مواد و مصالح متفاوت نیاز دارد.
–اعظم طالقانی: هویت دینی مجموعه ایست از اعتقادات که میان ما و همکیشان دیگر مشترک است، اما با هویت ملی ما متفاوت است. هویت ملی ما همان هویت ایرانی است که با توجه به سرزمینی که در آن متولدشده و پرورشیافتهایم پیوند دارد، با تمام آدابورسوم و البته سوابق تاریخی که در این آبوخاک جریان داشته و جریان دارد.(هویت ملی از هویت دینی جدا نیست)
–رامین کامران: ایران قبل از هر چیز بهعنوان یک واحد سیاسی است که توانسته طی قرنها عناصر فرهنگی و جغرافیایی و انسانی پرشمار و گوناگون را که گاه بهخودیخود هیچ بستگی و حتی شباهتی با یکدیگر ندارد، در مجموعهای واحد گرد بیاورد و اسباب پیوستگی آنها را فراهم نماید.
–دکتر کاظم علمداری: بحران هویت درنتیجه برهم خوردن تعادل تاریخی جامعه، و نبود کشش ادغام عوامل جدید در خود رخ میدهد. در عصر جهانیشدن نیز هویت تحمیلی دینی – سیاسی جمهوری اسلامی با هویت متحول و متأثر از عوامل جهانی همخوانی ندارد.
محمدرضا نیکفر: پرسش از پی هویت پرسش دوران درماندگی است. به سبب تنگنای امروزی است که برای ما تاریخ شده است، حدیث امتناع و انحطاط. در دوران درماندگی اما نقش اصلی را پنهان میکنند، پس پرسش از پی هویت که پرسشی است بهقصد آشکارسازی، نابجاست و راه بهجایی نخواهد برد. در دوران گشودگی و حرکت هم که کسی از پی هویت نمیپرسد. پس بههرحال این پرسش بیفایده است.
–داریوش آشوری: “ملتهای مدرن پدید آمده از دل فرایند “ملتسازی” در دوران مدرناند، نه پدیدههای ازلی تاریخی. هویت یکپارچه جمعی را بیشتر در میان قومیتها باید جست. قومها اغلب دارای زبان و مذهب و حافظهی جمعی یگانه و چهبسا نژاد واحدند. اما ملتها معمولاً ترکیبی از قومیتها هستند. در جهان، جز در برخی کشورهای بسیار کوچک، به نظر نمیرسد که ملتی وجود داشته باشد که تنها از یک قومیت تشکیلشده باشد.”
۱-هویت:
هویت یا کیستی به مجموعه نگرشها، ویژگیها و روحیات فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز میکند، گفته میشود. هویت عبارت است از مجموعه خصوصیّات و مشخصات اساسی اجتماعی، روانی، فرهنگی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان که به رسایی و روایی بر ماهیت یا ذات گروه، به معنای یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر دخالت کند و آنها را در یک ظرف مکانی و زمانی معیّن بهطور تشخّص و قابلقبول و آگاهانه از سایر گروهها و افراد متعلّق به آنها متمایز سازد
«هویت» یعنی آنچه باعث تشخیص فرد میشود
صاحبنظران بر این اعتقادند که خودآگاهی فرد نسبت به هویت و حقیقت وجودی خود و نیز شناخت و پیروی فرد از انتظارات و قواعد پذیرفتهشده اجتماعی، سلامت زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه را تضمین نموده و از میزان ارتکاب جرائم و انحرافات اجتماعی و بروز آسیبهای اجتماعی میکاهد.
هویت بهعنوان سازمان دهنده معنا، نقش، کارکردها و هسته نظام اجتماعی یکی از مهمترین مباحثی است که بشر در طول حیات خود به طرق گوناگون در پی حفظ و تعریف آن بوده است، هویتبخش جدانشدنی و بهنوعی معرف موجودیت و کیستی و چیستی انسان است. از طریق هویت است که هر فرد میتواند خود را شناسایی کرده و به دیگران بشناساند و درواقع هویت وجه تمایز هر فرد از افراد دیگر است.
هویت دارای ابعاد و جنبههای متفاوتی است، مهمترین بعد هویت، بعد اجتماعی یا جامعهای آن است که بر سایر ابعاد هویت حاکمیت و تأثیر دارد. درواقع هویت به هر شکلی که تجلی کند، آن جلوه، مستقیماً یا غیرمستقیم، اجتماعی خواهد بود
بعد فلسفی، بعد روانی، بعد فرهنگی و بعد اجتماعی از ابعاد هویت محسوب میشوند.
۲-هویت انسانی:
هویت انسانی، مقولهای اجتماعی است. همه انسانها به هنگام تولد، فارغ از اینکه در کجای زمین به دنیا میآیند یا از چه تعلق قومی و قبیلهای برخوردارند، دارای ویژگیهای یکسان نوع انسانی، در میان انواع موجودات زنده هستند و هیچگونه تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند؛ بنابراین، مقوله هویت انسانی که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل میگیرد، کاملاً اجتماعی و جامعهشناسانه است و ربطی به خون و نژاد و رنگ پوست و … ندارد.
۳-هویت اجتماعی:
این مفهوم به شیوههایی اشاره دارد که بهواسطه آنها، افراد و گروهها در روابط اجتمــاعی خود از افراد و گروههای دیگر متمایز میشوند. همچنین به برقراری و متمایز ساختن نظاممند نسبتهای شباهت و تفاوت میان افراد، میان گروهها و میان افراد و گروهها اشاره مینماید.
هویت اجتماعی درک ما از این مطلب است که چه کسی هستیم و دیگران کیستاند و از آنطرف، دیگران از خودشان و افراد دیگر (ازجمله خود ما) چه درکی دارند؟
هویت اجتماعی یعنی اینکه فرد نقشها و وظایف اجتماعی خود را بشناسد و متقابلاً انتظارات جامعه از خود را بداند .
تحقق هویت اجتماعی درگرو تحقق تربیت جامع فرد است; یعنی شخص در همه ابعاد وجودی خود (فیزیکی، عاطفی، اجتماعی، ذهنی و اخلاقی)، دارای صفات و رفتارهای ارزشمندی باشد تا بتواند نقش خود را بهطور مؤثر در جامعه ایفا کند .
هویت اجتماعی انسان، از پنج مؤلفه پیروی میکند. به زبان دیگر، بر پایه پنج مؤلفه تأثیرگذار، شکل میگیرد.
الف ـ عوامل جغرافیایی ـ اقلیمی،
ب ـ عوامل سیاسی و تاریخی،
ج ـ عوامل اقتصادی و معیشتی،
دـ عوامل فرهنگی (زبان و ادبیات و هنر، میراث اساطیری، سنن و آداب، اعتقادات و آیینها و رسوم و یادمانها)،
هـ ـ و مؤلفههای تربیتی.
۴-هویت گروهی(جمعی):[۱]
میتوان هویت گروهی را چنین تعریف کرد: «هویت، مجموعهای از خصوصیات و مشخصات اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان است که بر یگانگی یا همانندی اعضای آن دلالت میکند و آن را در یک ظرف زمانی و مکانی معین، بهطور مشخص و قابلقبول و آگاهـانه، از سایر گروهها و افراد متعلق به آنها متمایز میسازد.»
عوامل مختلفی در تشکیل هویت جمعی مؤثر هستند که برخی از آنها عبارتاند از: خانواده؛ زبان؛ دین؛ زادگاه؛ شغل؛ سن؛ جمعیت؛ ایدئولوژی؛ ملیت (قومیت)؛ تاریخ گذشته؛ خودآگاهی و خودیابی.
۵- هویت فرهنگی: [۲]
هویت فرهنگی مهمترین نوع هویت است . هم ازلحاظ ساخت و محتوا و هم ازلحاظ شرایط زمانی باید موردتوجه عمیق و جامع قرار گیرد; زیرا هویت فرهنگی بهصورت جدی در تحقق سایر هویتها نقش دارد . درواقع فرد بهدرستی باید فرهنگ خود را شناخته، درک کرده و وجوه امتیاز آن را نسبت به سایر فرهنگها بداند . همچنین قدردان آن باشد و در پرورش و اشاعه فرهنگ خود تلاش نماید .
۶-هویت تمدنی:
معرفت و آگاهی عمیق آدمی به تمدنی است که منسوب به آن هست . درک چنین هویتی به فرد این امکان را میدهد که احساس نماید در سرزمینی زندگی میکند که ریشههای فرهنگی آن تا اعماق تاریخ کشیده شده است و این احساس، تعلق و ارتباط به آن تمدن و درنتیجه شکلگیری «هویت تمدنی» میشود . احساس تعلق به یک تمدن به معنای وابستگی بهتمامی مظاهر آن تمدن و ازجمله مشاهیر، افتخارات، میراثها و ارزشهای آن هست
۷-هویت اجتماعی ـ فرهنگی و هویت فردی ـ شخصی. :
به اعتقاد «فریدمن»، دو نوع نظام وجود دارد: یکی هویت اجتماعی ـ فرهنگی و دیگری هویت فردی ـ شخصی.
هویت اجتماعی نسبت به هویت شخصی، واقعیتر بوده و دارای استحکام و دوام بیشتری است، همانطور هویت اجتماعی به هویت فردی تعیّن میبخشد. بارزترین فرق میان هویت فردی و جمعی در این است که هویت فردی بر تفاوت و هویت جمعی بر شباهت تأکید دارد. بهر حال تمایز میان هویت فردی و جمعی بر اساس عقل متعارف (عقل سلیم) روشن است. انسانها آنچه را که از جامعه میگیرند در درون پردازش کرده و درونی میکنند، آنگاه آن را میپذیرند و همین مسئله، هویت فردی آنها را تشکیل میدهد
۸-هویت ملی:
مهمترین نوع هویت بهعنوان نماد انسجام جمعی، هویت ملی است
هویت ملی نیز معرف خصایص یک ملت و وجه تمایز آن با سایر ملل است.
هویت ملی، هویت یا احساس تعلق فرد به یک دولت یا یک ملت است. یک حس مشترک که مردم به یک وحدت کلی درک میکنند که نمود خود را در سنتها، فرهنگ یا زبان سیاست نشان میدهد. هویت ملی ازنظر روانشناختی بهعنوان آگاهی و احساس از تفاوت بین ما و آنها تلقی میشود
بهعنوان یک پدیده جمعی، هویت ملی میتواند بهعنوان یک نتیجه مستقیم از حضور عناصر از «نقاط مشترک» در زندگی روزمره مردم به وجود آید مانند نمادهای ملی، زبان، تاریخ ملت، آگاهی ملی و آثار باستانی.
هویت ملی در شکل مثبت آن میتواند به مهین پرستی که با غرور ملی و احساسات مثبت به کشور مشخص میشود همراه دانست ولی در حالت افراطی به شوونیسم(یک نوع میهنپرستی افراطی و ستیزهجو، و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی است) وبرتری کشور و افراطیگری ختم شود.
تعریف از هویت ملی توسط روانشناس اجتماعی، «هنری تاجفل»، که نظریه هویت اجتماعی را به همراه «جان ترنر» تدوین کرده بود، نیز تأیید شد. در این تعریف فرد هم باید توانایی شناسایی ملت را داشته باشد و هم خود را عضوی از آن بداند و احساس تعلقخاطر و دلبستگی به آن ملت را داشته باشد. این حس باعث میشود که فرد بدون آنکه الزاماً سایر افراد گروه و عضو ملت را بشناسد خود را متعهد و متعلق به گروه حس کند.
هویت ملی مستلزم شناسایی درک یا شناسایی مشترکات درونگروهی و اختلاف گذاری و تمایز با سایر گروهها است به شکلی که توان گفت فرد در چه شرایطی عضو ملتی محسوب میشود یا جزو سایر ملل باید دستهبندی و طبقهبندی شود.
هویت ملی، مانند سایر هویتهای اجتماعی، در صورت متعارف خود، احساسات مثبتی مانند غرور و عشق به ملت و احساس تعهدات نسبت به سایر شهروندان ایجاد میکند. اجتماعی شدن هویت ملی مانند اجتماعی کردن غرور ملی و احساس استثنائی بودن کشور باعث هماهنگی بین اقوام مختلف زیر لوای ملت مشترک میشود. بهعنوانمثال، در ایالاتمتحده، که با ادغام اقوام متنوع در هویت عمومی بودن یک آمریکایی، مردم با یک احساس مشترک افتخار ملی و احساس تعلق به ایالات متحده متحد میشوند و بنابراین تمایل به کاهش تضادهای قومی دارند.
۹- هویت ملی و هویت قومی:
به نظر میآید یکی از مهمترین جهات و ابعاد این مسئله در ایران امروز احساس تضاد و تعارض بین هویت ملی و هویت قومی در میان اقوام ایرانی باشد. درواقع ذات و خمیرمایه وحدت ملی را باید در هویت نسبتاً یکسان، همگرایی و همنوایی هویتهای متعدد دانست. همینطور باید تصریح کرد که بررسی مسئله وحدت ملی بدون تأمل در سطح فرد (کنشگران ایرانی) و نیز بدون سنجش هویت اجتماعی فرهنگی امکانپذیر نیست. چراکه درنهایت موضوع همگرایی (یا بالعکس واگرایی) جز بامطالعه کنشگران و آنهم برمبنای برداشتها، تعاریف، تفاسیر و در کل هویتهایی که خود را بدان وسیله شناسایی و تشخیص میدهند، امکانپذیر نیست
سؤال اصلی در این رابطه آن است که نسبت و رابطه میان هویت قومی و هویت ملی در میان اقوام ایرانی چگونه است؟ به عبارتی آیا میان میزان گرایش و تعهد به هویت قومی (و ابعاد آن) با گرایش به هویت ملی (و ابعاد آن) همبستگی مثبت و همافزایانِ وجود دارد و یا اینکه برعکس، بهمحض قوت گرفتن و برجستگی هویت قومی، هویت ملی تضعیف و رو به کاهش و ضعف میگذارد؟ به سخن دیگر آیا تضاد و تعارض و ناهمخوانی (همبستگی منفی) میان دو متغیر اصلی هویت ملی و هویت قومی وجود دارد یا خیر. درواقع طرح این مسئله باهدف بررسی نوع نسبت و رابطه میان هویت قومی و هویت ملی در کل اقوام ایرانی و نیز در میان اقوام مختلف بهطور جداگانه هست تا دریابیم این نسبت و رابطه در میان هرکدام از چه وضعیتی برخوردار است. پرواضح است که قصد نگارنده در اینجا ارائه توصیفی از مناسبات میان این دو نوع هویت هست
: هویت ملی و هویت قومی، هر دو، در میان اقوام ایرانی برجسته و قوی هستند و تفاوت معنیداری ازلحاظ میانگین گرایش اقوام به این دو بعد هویت وجود ندارد (بهجز در عربها و ترکمنها). بهعبارتدیگر هر دو نوع هویت (ملی و قومی) پایگاه قوی دارند. که بیشترین گرایشها به هویت قومی در میان ترکمنها، عربها و سپس گردها وجود دارد. باید افزود بیشترین گرایش به هویت ملی در میان بلوچها، لرها و آذریها وجود دارد. بهاینترتیب اقوام ایرانی را به دودسته کلی فوق میتوان از هم تفکیک نمود
۱۰-وحدت ملی و انسجام ملی:
شرایط و زمینههای ساختاری، طبیعی و جغرافیایی و تنوع فرهنگی و قومی در کشور ما از یکسو و فرآیندهای جهانیشدن و بینالمللی، تحولات سیاسی در جوامع پیرامونی بهویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و اشغال دو کشور عراق و افغانستان و تهدیدات مکرر دولتهای بزرگ فرا منطقهای از سوی دیگر، موجب طرح دغدغهها و نگرانیهای فزایندهای از سوی نخبگان، مدیران ارشد و تحلیلگران مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در خصوص مسائل قومی، یکپارچگی سرزمینی و اتحاد ملی در ایران شده است. اهمیت این موضوع تا آنجا رسیده که طی چند سال گذشته توجه و عنایت ویژهای بر دو مقوله وحدت ملی (در سال ۱۳۷۷) و اتحاد ملی (در سال ۱۳۸۶) معطوف گردید و اذهان بسیاری از محققان، پژوهشگران، مدیران و افکار عمومی به مقوله وحدت و انسجام ملی جلب شد.
۱۱-شکلگیری هویت ملی:
هویت ملی یک ویژگی ذاتی نیست و یک نظام برساخته از روابط اجتماعی است که فرد با اتکا به «نقاط مشترک» در روابط اجتماعی با سایر مردم به آن میرسد و دامنه آن میتواند از نمادهای ملی مشترک، زبان، تاریخ ملت، پیوندهای خونی و نژادی، موسیقی، خوراک و سبک آشپزی و… باشد. تحت تأثیرات مختلف اجتماعی، افراد با اتخاذ اعتقادات، ارزشها، فرضیات و انتظاراتی که با هویت ملی فرد همسو میشوند، هویت ملی را در هویت شخصی خود گنجانیدهاند. افراد با شناسایی ملت خود، اعتقادات و ارزشهای ملی را ازنظر شخصی معنادار میدانند و این باورها و ارزشها را در کارهای روزمره ترجمه میکنند.
۱۲- هویت دولتی:
دولتهایی که تا دیروز نقش برجستهای در حفظ انسجام و تعریف هویت ملی داشته کارکرد خود را ازدستداده و سعی در حفظ قدرت خود با ایجاد یک نظام معنایی محدودشده به دولت مینمایند و سعی دارند تا تعریف جامعی از هویت برساخته خود ارائه داده و باقدرت تحمیل، سرکوب و ارعاب این هویت برساخته دولتی را بهعنوان نمادی از هویت ملی جامعه نمایش دهند.
دولتها سعی میکنند برای مقابله با جریان جهانیشدن تعریفی از خود ارائه داده تا نمایانگر ایستادگی، ثبات و نظم هویتی آنها باشد. اینان مؤلفههای هویتی خود را بر اساس تفکرات و منش خود انتخاب کرده و در این حال حق انتخاب و اختیار را از بخشی از ملت خود دریغ میکنند درحالیکه امروز هویتها امکان ایستایی و عدم تحرک ندارند. این نوع هویت در دنیای سنت قابلطرح بوده اما با ورود به دنیای مدرن و سر برآوردن هویتهای تازه، هویتهای قبلی خدشهدار شد و با ورود به دنیای الکترونیک و جامعه شبکهای، تکثرگرایی و نسبیتگرایی سر برآورد و همین امر ما را در معرض تغییراتی پرشتاب قرار میدهد و هویتهای پیشین را از ما گرفته و بهجای آن نهتنها هویت تازهای بهمانمی دهد بلکه ما را به سمت وضعیت ناپایداری سوق میدهد که آن را بهعنوان هویتهای متکثر، دیجیتالی، ناپایدار و یا فرا هویت تعبیر کردهاند
۱۳-دولت:
دولت، قدرت یا هیئت حاکمه همان ساختار پیچیده سیاسی است که بشر برای ایجاد امنیت خود اقدام به تأسیس آن کرده است یا بهخودیخود با پیدایش جوامع انسانی به وجود آمده است. مهمترین مقولهای که در این راستا مطرح میشود رابطه فرد با دولت یا قدرت است. مشروعیت یعنی توجیه حضور و پیروی از دولت از سوی اعضای ملت بهشرط وجود نظم اجتماعی در سطح کلان از یکسو و حداکثر همنوایی افراد جامعه با هنجارها، ارزشها و قوانین و کارکردهای مطلوب نهادهای اجتماعی از سوی دیگر میباشد (کریمی، ۱۳۸۸: 14-15).
۱۴-رشد و توسعه:
برای رسیدن به رشد و توسعه باید از پنج بحران گذشت (بحران هویت، مشارکت، نفوذ، مشروعیت و توزیع). کشورهای
توسعهیافته به بهترین نحو از بحرانهای مذکور بهویژه هویت و مشروعیت گذشتهاند اما تلاش کشورهای توسعهنیافته در بازسازی اسطورههای بومی و تلاش برای بازپروری سنتها نمایانگر شکست نخبگان جوامع مذکور در این زمینه است. بحرانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مزمن در بسیاری از این کشورها ناشی از همین امر است زیرا مشروعیت دولتها که جایگاه نخبگان سیاسی است ازآنجا ناشی میشود که بتوانند خدمات موردعلاقه مردم را تهیه کنند (زواری، ۱۳۸۳: 20-21) نه ایدئالهای یک اقلیت صاحب نفوذ و قدرت را
۱۵-جهانیشدن هویت:
حال برخلاف نظر عدهای که معتقدند مفاهیمی چون ملت و هویت بیمعنا هستند، اگر موج جهانیشدن چنان گسترش یابد که نقش کنترلگر دولت را بهشدت کاهش دهد، این ملت در تضاد آیا میتوانند به حیات خود بهعنوان یک ملت واحد ادامه دهند؟ آیا آنقدر آگاهی دارند که بتوانند در کنار تبدیلشدن به شهروند جهانی در حفظ خاطره و تاریخ خود، هویت خود و چیستی و کیستی خود تلاش کنند؟ دنیای بدون هویت دنیای هرجومرج و نامعلوم است و میتوان گفت خطرناکتر از وضع آنارشی است (قوام، ۱۳۸۶: 225). همانطور که ذکر شد انسان بدون هویت نمیتواند موجودیت داشته باشد. در مباحث روانشناختی فردی که هویت خود را ازدستداده و دچار بحران هویتی شده بهعنوان فردی بیمار تلقی میشود. حال اگر ملتی هویت نداشته و نتواند از خود تعریفی دهد، ملتی بیمار نیست؟
۱۶-بحران هویت:
الف-بحران
بحران به معنی تنش و تضاد یا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقیقت است. به عبارت دقیقتر «بحران را میتوان موقعیت یا ظرف خاصی دانست که براثر آن گروه قومی موردنظر ] زنان، مردان…[ به سبب شرایط خاص تاریخی و یا شرایط نوظهور، از شناخت دقیق حقیقت وجودی و حقوق خویش و نیز شناساندن آنها به دیگران بازماندهاند، به شکلی که نهتنها این گروه در این رهگذر، بین وهم و واقعیت معلق است، بلکه دیگران نیز از شناختن درست آن، عاجز میباشند.
ب-بحران هویت:
بحران هویت با ابعاد مختلف آن، بهعنوان یکی از عوامل کلیدی در گسترش دامنه انحرافات اجتماعی، ازجمله نیازهای ضروری جامعه کنونی هست
وضعیتی توأم با تردید نسبت به خود و پرسوجوی فعالانه درباره تعریف خود است که نوعاً در نوجوانی پیدا میشود. این اصطلاح توسط روانشناس آلمانی اریک اریکسون ابداعشده است. اریکسون معتقد است که عمدهترین تکلیف یک نوجوان حل بحران هویت در برابر سردرگمی نقش است و برای رسیدن به هویتی کموبیش باثبات نوجوان باید نیازها و آرزوها و تواناییهای خود را به شکل تازهای سازماندهی کند تا از طریق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد
۱۷-بحران هویت اجتماعی:
افراد در وضعیت بحران هویت اجتماعی، نقش خود را در گروه نمیدانند و در سطح کلانتر، جامعه کارکرد خود را از دست میدهد، جامعه دچار سردرگمی و آنومی میگردد، نهادهای اجتماعی از حالت تعادل خارج میشوند و منزلت اجتماعی افراد لطمه میبینند. در مقابل، بحران هویت فردی به معنی عدم توانایی فرد، در قبول نقشی است که جامعه از او انتظار دارد
۱۸-انحرافات اجتماعی:
دامنه انحرافات اجتماعی، بسیار گسترده است و شکی نیست که این طیف وسیع، میتواند با خرده نظامهای اجتماعی، شخصیتی، فرهنگی و مختصات بنیادین محیط اجتماعی کشور مرتبط باشد. بهعبارتدیگر علل و عوامل انحرافات اجتماعی میتواند در دو سطح فردی و اجتماعی تبیین شود.و تأثیر بحران هویت بهعنوان یکی از عوامل مؤثر در بروز انحرافات اجتماعی است
۱۹-شاخصههای بحران هویت:
چگونه میتوان بحران هویت را تشخیص داد؟ علائم و نشانههای آن چیست؟
مطابق مهندسی و برنامهریزی اجتماعی، علائم و شاخصههای آسیبشناختی، نشانگر حالت مرضی جامعه است. زیرا جامعه همانند جسم انسان دچار آفتهایی میشود، همانطور که در زمان بیماری جسم، بر اساس علائم بالینی میتوان نوع بیماری، علل و درمان آن را تشخیص داد؛ همانطور بیماریهای اجتماعی نیز دارای علائمی هستند که به کمک آنها، میتوان بیماری را تشخیص داد و معالجه کرد
الف- بیگانگی:
«بیگانگی»در اصطلاح رایج علوم اجتماعی، به معنی گسستگی یا جدایی میان افراد با کل شخصیت هست و از جنبههای مهم جهان تجربه است. بیگانگی دارای حالتهای متفاوتی ازجمله جدایی انسان از جهان عینی نظیر محیط کار و جدایی خود با خود یا «ازخودبیگانگی» است. از این مفهوم، حالت عینی جدایی و انحطاط اجتماعی اراده میشود. بهاینترتیب درمییابیم که بیگانگی، دارای طیفها و انواع مختلفی است و «ازخودبیگانگی» بهعنوان یکی از مهمترین آنها، معرف و نشان دهند بحران هویت است، در این وضعیت انسانها نهتنها نسبت به یکدیگر احساس جدایی و بیگانگی و تغایر میکنند، بلکه با خود نیز سر ستیز دارند، درواقع هستی و حقیقت خود را گم میکنند، در این صورت شخصیت حقیقی انسان لطمه میبیند.
ب- تنشها و آشوبهای اجتماعی:
کجرویهای گوناگون اجتماعی مانند شورشهای دستهجمعی، نا همنواییهای اجتماعی، درگیریهای خیابانی، آزارهای جنسی و … علائمی از «بیهویتی اجتماعی» یا بحران هویت هستنـد. وقتی عدهای که به لحـاظ شخصیت ازهمگسیخته هستند و جامعه آنها را بهعنوان یک انسان متعادل و بهنجار نمینگرد، در کنار هم جمع میشوند و یک گروه یا انبوهه را تشکیل میدهند؛ این وضعیت، زمینهساز انواع انحرافات اجتماعی خواهد شد. بهعنوانمثال جوانانی که دارای کار و شغل مناسبی نیستند، در کنار هم جمع میشوند و این حالت آشفتگی، زمینهساز و پیشزمینه انواع انحرافات و آسیبهای اجتماعی خواهد بود
ج- مدگرایی:
شاید بتوان مدگرایی را بارزترین شاخصه بحران هویت تلقی کرد. در علوم اجتماعی مد را چنین تعریف میکنند: «مد را میتوان بهصورت شکلها یا الگوهای غیرمنطقی و ناپایدار رفتار تعریف کرد که بهطور مکرر در جوامعی به وجود میآید که دارای نمادهای پایگاه ثابت نبوده و اعضای آن با استفاده از تقلیدهای انتخابی جهتدار در جستجوی بازشناسی پایگاه و ابزار وجودی میباشند. «برنارد» معتقد است که مدها مانند هوسهای اجتماعی بیثبات و غیرمنطقیاند. بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی بر این اعتقادند که مد دارای یک خصوصیات دوری است که بهصورت یک نیروی فرهنگی خارج از کنترل گروههای ذینفع و تقریباً بهطور مستقیم عمل میکند. نکته قابلتوجه دیگر آنکه، مد نمایانگر یک حرکت اجتماعی نمایشی است.» مدگرایی نشاندهنده تزلزل و بحران هویت اجتماعی افراد جامعه است. در این وضعیت جامعه دچار انحراف شده است و افراد سعی میکنند خود را به یک نوع مدل و گرایش نسبت دهند تا بدینوسیله هوسهای خود را ارضا کنند. مدلهای روزمرهای که خود را در لباس، نوع رفتوآمد، حرف زدن و مهمانی دادن یا بهعبارتدیگر سبک زندگی نشان میدهد، معیار و شاخص بحران هویت جمعی است.
د- وازدگی در مقابل فرهنگ بیگانه:
چگونه میشود که یک فرهنگ در مقابل فرهنگ دیگر رنگ ببازد؟ بستر این تغییرات چگونه فراهم میشود؟ در ابتدا باید بین دو مقوله دادوستد فرهنگی از یکسو و تهاجم فرهنگی از سوی دیگر تفاوت قائل شد. دادوستد فرهنگی، امری مفید، بلکه لازم و ضروری هست و تجربه جهان خارجی حاکی از این است که یکی از عوامل بالندگی و پویایی فرهنگها همین تعامل متقابل فرهنگی است. در دنیای کنونی، فرهنگی که قادر نباشد عناصر فرهنگی مفید را جذب و عناصر غیرمفید را دفع کند، همانند یک ارگانیزم زنده، بعد از مدتی فرسوده میشود و از بین خواهد رفت، اما در مقابل، نوعی دیگر از تعامل وجود دارد که در آن، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مقابل را تخریب میکند، ارزشها و هنجارهای آن را نادیده میانگارد و با غلبه و تهاجم، درصدد جایگـزینی ارزشها و عنـاصر موردنظر خویش است. در حالت اول، افراد جامعه ارزشها را با علم و درایت میپذیرند. درنتیجه ارزشها در کلیت هـویت فرهنگی ـ اجتماعی جایداده میشود و همانند یک عنصر خودی با آن معامله میگردد، این فرآیند در صورت احساس نیاز به عنصری خاص انجام میپذیرد. اما در وضعیت تهاجمی، هنجار فرستان لزوماً درصدد جایگزین ساختن هنجار موردنظر خودشان هستند و اصولاً با شگردها و ابزارهای مختلف، قدرت تفکر و انتخاب و گزینش را از طرف مقابل سلب میکنند. حال سوال اساسی این است که چگونه یک جامعه در این وضعیت قرار میگیرد؟
اگر احساس پوچی و بیهویتی به یک احساس همگانی و فراگیر تبدیل شود و افراد دچار بحران هویت شوند، وضعیت تهاجمی شکل خواهد گرفت. به این معنی که بیهویتی اجتماعی، زمینهساز ورود فرهنگ بیگانه، به شکل تخریبی است.
بعضی از جامعه شناسان مانند «اسپنسر» جامعه را همانند یک ارگانیزم میانگارند که وقتی دچار حالت مرضی میشود، قدرت دفاعی خود را از دست میدهد و در مقابل حملات بیماریها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود کوچکترین عامل مخرب، سلامت خود را از دست خواهد داد. احساس بیگانگی نسبت به فرهنگ خودی و بیهویتی اجتماعی، زمینهساز پذیرش تهاجم فرهنگی است. بنابراین جامعهای که دچار تهاجم فرهنگی است، و تغییرات اجتماعی در آن سریع صورت میگیرد و ارزش در آن جامعه ناپایدار است و هنجارشکنی در آن مرسوم هست نشان دهند بحران هویت است.
۲۰-نظریه جیمز مارسیا در مورد وضعیت هویت:
چهار وضعیت هویت(موفق،دیررس،زودرس،سردرگم یا مغشوش) را ارائه کرده است
الف-گم گشتگی هویت(هویت مغشوش):
به حالت بلاتکلیفی در زندگی اطلاق میشود.در این وضعیت تعهدات نسبت به هر شخص یا مجموعهای از باورها و اصول اگر وجود داشته باشد بسیار کم است. در عوض،تأکید عمده بر نسبت و غنیمت شمردن لحظه است .فرد در هیچ حوزهای از لذت فردی چشمپوشی نمیکند.هسته اصلی در شخصیت فرد وجود ندارد ،نقش اجتماعی آزموده شده و سریعاً رها میشود،شخص بدون تکلیف و سرگردان به نظر میرسد در وضعیت گمگشتگی یا سردرگمی هویت ،فرد هیچگونه انتخاب ثابتی در مورد تعهدات خود ندارد و به جستجوی اکتشاف نمیپردازد.
بر اساس مطالعات مارسیا(۱۹۸۰،۱۹۹۳)این افراد معمولاً عزتنفس سازگاری روانی ،خودفرمانی و خودکنترلی پایینتری نسبت به سه وضعیت دیگر هویت نشان میدهند و احتمال دارد دیگران آنان را بیفکر وبی تعصب قلمداد کنند.این نوجوانان از اطلاعات به هر نوع اجتناب میکنند و تصمیمگیری را به تأخیر میاندازند.در این وضعیت نوجوان سرگردان است و به عقاید،اصول،یا دیگران پایبند نیست و محدود به بازبینی خود است.
ب-هویت زودرس:
به شرایطی اطلاق میشود که مشخصه آن پرهیز کردن فرد از اکتشاف یا جستجوگری فعال و انتخاب خودمختار است.فرد بهوسیله دیگران و نه بهوسیله خود هدایت میشود؛یعنی جهتیابی او بیرونی است و نه درونی.بهندرت سوال میکند؛عمدتاً آن نقشی را که از سوی اشخاص قدرتمند یا دوستان بانفوذ برای او”تجویز”میشود قبول میکند.به نظر میرسد در فرد ناهمخوانی اندکی وجود داشته باشد.بعضی جاها آنچه را که بزرگسال درباره شغل و دین و سیاست میگوید بهطور گریزناپذیر و جزمی میپذیرد و از تلاش برای ایجاد”من”مستقل و خودمختار پرهیز میکند .این افراد میزان زیادی همخوانی،انعطافپذیری و وابستگی به مراجع قدرت از خود نشان میدهند.
کروگر معتقد است که این افراد معمولاً شادند و بهطور کوتهبینانهای از خود رضایت دارند.هنگامیکه با فشارزاهای ناآشنا مواجه میگردند،معمولاً دچار مشکلات مقابلهای میشوند.
ج-هویت دیررس:
این افراد هنوز یک بحران هویت را تجربه نکردهاند.اما به مجموعهای از ارزشها بر اساس تصمیم دیگران معمولاً والدین خود متعهد شدهاند. این افراد هنوز در جهت کسب هویت تلاش میکنند.آنها در حال گذراندن دورهای از اکتشاف میباشند و تعهدات مهمی ندارند.کوشش فعال آنها بهمنظور ایجاد تعهد وتواش برای هماهنگی بین منابع گوناگون میباشد.آنها میدانند که یک رابطه صمیمانه چگونه رابطهای است،اما بهعنوان قاعده همواره چنین رابطهای را دارا نیستند.این افراد دارای درجه نسبتاً بالایی از خودفرمانی،خود تأملی و عزتنفس هستند.آنها بیش از دیگر وضعیتهای هویت شکاک هستند و نسبت به تجربیات جدید باز بوده و به دنبال تجربه هستند.اگر والدین معلمان همتایانی که میخواهند آنها را توصیف کنند ولی اگر به هر دلیلی از آنها ناراحت باشند،آنها را بهعنوان افرادی عصبی ،بیاراده،غیرقابلپیشبینی و خشمگین توصیف میکنند.
برای این افراد هدف،ایجاد فضای بیشتر بهمنظور جستجوی کاملتر خود و بررسی واقعیتهای عینی موجود است.به همین دلیل ارزیابی تفاوت ظاهری در وضعیت دیررس و سردرگم دشوار است.در وضعیت ،فرد به دلیل معقول بهطور موقت از تعهدات اجتناب میورزد.مانند زمانی که قبل از آنکه خود را به شغل خاصی متعهد سازد نیاز بهوقت و تجربه بیشتری دارد تا به جستجوی بیشتری بپردازد.بنابراین دیررسی یک فرایند پژوهش فعال باهدف آمادگی برای ایجاد تعهد است.
د-هویت موفق:
این وضعیت ازنظر تحولی پیشرفتهترین وضعیت تلقی میشود. زیرا افراد دورهای از جستجوگری فعال را پشت سر گذاشتهاند و تعهدات روشنی ایجاد کردهاند.اریکسون(۱۹۹۵) روشنترین تعریف را در این مورد ارائه کرده ایست:«اکتساب هویت اطمینان و اعتماد فزایندهای که با توانایی فرد برای حفظ همانی و تداوم درونی با همانی و تداومی که فرد برای دیگران دارد مطابقت میکند». این فرایند ضرورتاً دوجانبه است .ظهور فردیت و خودگردانی در نوجوانی باید توسط دیگران تصدیق شود.این جنبه از شکلگیری هویت میتواند پرزحمت و طاقتفرسا باشد چون هویت ادراکشده نوجوان ممکن است اصلاً از سوی دیگران شناسایی نشود.
افراد با وضعیت هویت موفق خودفرمان بوده و از اعتمادبهنفس بالایی نسبت به وضعیتهای دیگر برخوردارند و اضطراب کمی دارند.آنها غالباً در مورد آنچه میتوانند و میخواهند بازندگی خود انجام دهند دید مثبت و احساس خوبی دارند و نسبت بن نظرات و تجربههای جدید گشوده برخورد میکنند.
مارسیا(۱۹۹۶) معتقد است که سرانجام در وضعیت هویت بهدستآمده شخص اندکاندک اندیشههای خود را یکپارچه میسازد و خویشتنی نو میآفریند.فرد بهگونهای جدی گزینههای متعددی را در نظر میگیرد ویا توجه به شرایط خود تصمیمگیری میکند و نسبتاً خودمختار است.
اصولاً هویت موفق بهعنوان شاخص برخورداری از شخصیت شکوفا و تحولیافتگی دارای بالاترین ارزش روانشناختی است سردرگمی بهعنوان عدم توفیق در انتقال از نوجوانی به بزرگسالی از کمترین ارزش روانشناختی برخوردار است؛هویت پیش رس نسبت به سردرگمی از سطح تحول بالاتر و پایگاه در حال هویتیابی نیز در سطح بالاتری از هویت پیش رس قرار دارد.
۲۱-عوامل و زمینههای اجتماعی بحرانزا:
برخی از زمینههای اجتماعی و عوامل زمینهساز هویت اجتماعی خانواده، رسانههای جمعی، ساختاری اجتماعی و … است که در صورت ضعف کارکرد این عناصر و یا در شرایط کارکرد منفی آنها، بحران هویت ایجاد میشود.
الف- خانواده:
اولین عامل و مهمترین ابزار جامعهپذیری افراد یک جامعه، «خانواده» هست، زیرا اجتماعی شدن افراد از خانواده شروع میشود.[۱۸]نوزاد انسانی در خانواده رشد و نما میکند، رفتارهای اجتماعی، هنجارها و ارزشها را میآموزد و یاد میگیرد که چگونه با دیگران تعامل داشته باشد. بنابراین هویت انسانی در خانواده شکل میگیرد. حال اگر خانوادهای دچار اختلال و نابسامانی باشد و کارکرد و نقش اصلی خود یعنی تربیت و پرورش را از دست بدهد، فرآیند جامعهپذیری بهخوبی انجام نمیشود، در این وضعیت فردی که وارد عـرصههای مختلف اجتماعی شده است، دچار بحران هویت میشود و نمیتواند خود را باارزشهای پذیرفتهشده جامعه همنوا کند و نقش خود را بهخوبی ایفا کند.
ب- رسانههای جمعی:
یکی از خاستگاههایی که هنجارها و ارزشها ازآنجا نشر و اشاعه پیدا میکنند، رسانههای جمعی مانند رادیو، تلویزیون و مطبوعات هستند. سادهترین مدل پیامرسانی از یک طیف سهدرجهای تشکیلشده است: یکطرف، فرستنده پیام، طرف مقابل گیرند پیام و در حد وسط آن پیام یا متن قرار دارد. نکته اصلی اینجاست که پیام، لزوماً آن چیزی نیست که موردنیاز گیرند پیام است، بلکه فرستنده پیام، نوع پیام را انتخاب میکند و طبیعتاً فرستنده، بر اساس خواستهها، علائق و سیاستهای کلان آن فرهنگ، پیام را ارسال خواهد کرد، گاهی فرستنده، برای گیرنده پیام، نیاز سازی میکند و نیازهای جدیدی را برای او تعریف میکند. با دقت در این فرآیند بهخوبی میتوان به نقش منفی رسانهها در ایجاد بحران هویت پی برد. بهعنوان نمونه ایجاد بحران هویت قومی که یکی از انواع بحران هویت هست، میتواند توسط رسانههای گروهی انجام پذیرد.
ج- ساختارهای کلان:
ساختارهای اجتماعی بهگونهای در شخصیت انسانی تأثیر میگذارد که فرد احساس میکند، در یک چارچوب جبرگونه اجتماعی عمل میکند و همواره تحت نظر دیگران است، لذا سعی میکند رفتار فردی و جمعی خود را بهگونهای تنظیم کند که حداکثر رضایت دیگران را جلب نماید. با این توصیف ساختارهای کلان اجتماعی چگونه میتواند در بحران هویت اجتماعی مؤثر باشد؟ اگر بخواهیم این سؤال را با توجه به شرایط جامعه کنونی ایران پاسخگوییم، بهناچار باید نظری اجمالی و بسیار کوتاه به تاریخ معاصر ایران داشته باشیم:
بنابراین بهطور خلاصه در فرآیند توسعه و دگرگونی جوامع، باورها، اعتقادات و رفتار انسان نیز دستخوش استحاله و تغییر میشود و این تغییر و دگرگونی با مظاهری همچون خانواده مدرن، دولت و جامعه مدرن، در کلیت اجتماع بحران ایجاد میکند[۲۳]و این بحران، قبل از همه، هویت جمعی را مورد آسیب قرار میدهد.
۲۲-راههای پیشگیری از بحران هویت اجتماعی:
به نظر میرسد با توجه به اصول و مبانی دینی و ارزشهای معنوی بتوان بسیاری از بحرانهای اجتماعی از بروز بحران هویت پیشگیری نمود. این مطلب تنها در حد یک شعار و آرزو و آرمان دستنیافتنی نیست. اگر امروز شاهد ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه هستیم که به بحران تبدیلشده است، بدین علت است که ساختارهای اجتماعی چندان برمبنای اصول دینی استوار نشده است. اگر بخشی از جامعه بر اساس رویکرد دینی و بخشهای دیگر عقبتر از آن حرکت کنند، زمینه بحران هویت اجتماعی فراهم خواهد شد.
مشکل اصلی جامعه ما این است که هنوز ارزشها و هنجارهای دینی بهخوبی تعریفنشده و معرفت دینی جامعه در حد لازم و کافی نیست، بنابراین مشکل اصلی ما در نوع نگرش و رویکرد افراد جامعه، بهویژه مهندسین اجتماعی و مسئولین نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی نسبت به موضوع دین است. در مقابل وقتی به مبانی دینی مراجعه میکنیم، درمییابیم که عناصر دینی و آموزههای آن از پتانسیل قویی برای ایجاد یک جامعه سالم و دارای هویت والا و بالا، برخوردار است. بنابراین اولین قدم پیشگیری از بحرانها و آسیبهای اجتماعی جهتدهی و ساماندهی امور اجتماعی بر اساس ارزشها و هنجارهای دینی است که البته این کار، کاری سخت و زمانبر است.
الف- نقش دین و آموزههای دینی:
دین چگونه و با چه سازوکاری میتواند در تثبیت شخصیت و رفع بحران هویت مؤثر باشد؟ بهعبارتدیگر کارکرد دین چیست و چگونه میتواند بحرانزدایی کند؟
در اینجا بهطور اختصار بعضی از سازوکارهای دینی را جهت رفع بحران هویت اجتماعی یادآور میشویم:
اولین و مهمترین کارکرد دین «معنی بخشی» به زندگی است. دین زندگی را معنادار و هدفدار میکند، به شکلی که انسان بدون اینکه زندگی را بهعنوان یک هدف اصلی بنگرد، درعینحال از زندگی لذت برده و آن را وسیله تقرب به سعادت قرار میدهد. دین، انسان را از سردرگمی و رنج که همواره گریبان گیر انسانهاست، نجات میدهد
دین انسان را به سرچشمه حیات نزدیک میکند و با آموزههای حیاتبخش خود، شخصیت حقیقی انسان را معرفی میکند. بر اساس آموزههای دینی، انسان درصورتیکه راه هدایت را بپیماید، لایق مقام خلیفهاللهی درروی زمین هست و این امر اختصاص به جنس خاص و فرد خاصی ندارد، بلکه به تلاش و کوشش انسان وابسته است
ب- تأکید بر تشکیل خانواده:
به اعتراف بعضی از اندیشمندان اجتماعی امروزه در جوامع مدرن خانواده کارکرد اصلی خود را ازدستداده است، نهادهای اجتماعی، یکی پس از دیگری نقش خانواده را برعهدهگرفتهاند، بر این اساس اندیشمندان اجتماعی مجبور شدهاند که تعریف مجددی از خانواده ارائه دهند که با وضعیت موجود همخوانی داشته باشد، بحرانهای اجتماعی عمدتاً بدین علت ظهور میکند که هیچچیز نمیتواند خلأ کارکردهای خانواده را پر کند، اما در مقابل، اندیشه دینی پایه و اساس روابط سالم اجتماعی و یکی از مهمترین و مقتدرترین گروههای اجتماعی را خانواده میداند و بر ازدواج به هنگام، منع شدید از جدایی و طلاق، احترام متقابل والدین و فرزندان به یکدیگر، رعایت حقوق متقابل زن و مرد و فرزندان در خانواده سفارش و تأکید کرده است. باوجوداین عناصر، هویت اجتماعی معنی و مفهوم دیگری پیدا میکند، خانواده استحکام مییابد و درنتیجه چنین جامعهای کمتر دچار بحران هویت خواهد شد.
ج- روابط سالم اجتماعی:
جامعه در حقیقت شبکه درهمتنیدهای از روابط افراد است. دین تأکید دارد که این روابط بهگونهای سالم انجام پذیرد. رابطه سالمی که در آن حقوق مشخص هرکدام از طرفین رعایت گردد و لازمه این شبکه حقوقی این است که از ابتداییترین حقوق مانند حقوق همسفر تا حقوق عالی و ضروری اجتماعی رعایت گردد. کارکرد این شبکه سالم حقوقی این است که جامعه از یک همبستگی اجتماعی بالایی برخوردار شود، لذا هرچقدر همبستگی اجتماعی افزایش یابد، بروز بحران هویت کمتر خواهد شد.
الگوها و نمونههای فراوانی از روابط سالم و مطلوب اجتماعی، در پرتو همبستگی اجتماعی بر اساس آموزههای دینی را میتوان بیان نمود: همسایه خوب و رعایت حقوق همسایه، رفیق خوب و نمونههای عالیتر تأکید فراوان بر صلهرحم و رعایت حقوق خویشاوندی بهویژه حقوق پدر و مادر.
یکی از آموزهها و ارزشهای اصیل دینی ارتباط با خویشاوندان دور و نزدیک و ایجاد علاقه صمیمانه و برادرانه بین آنهاست. این مهم تا بدان جا هست که حتی در مواردی، اسلام دستور میدهد که زکات واجب یا صدقات مستحب را ابتدا به خویشاوندان فقیر برسانید و اگر چنین فردی در بین خویشاوندان وجود ندارد، صدقات را به دیگران هدیه دهید. بهطورکلی توصیههای دین در این موارد، در ایجاد یک جامعه سالم با فضای اخلاق و برادری، در سطح بالای همبستگی اجتماعی مؤثر است. آموزه اصلی دین این است که «انما المؤمنون اخوه» مؤمنین همه با یکدیگر برادرند. سفارش و تأکید بر هدیه دادن و پاسخ کافی و مناسب دادن به هدیه آورنده و آموزههایی از این نوع، همه یک جامعه ایدئال را پیریزی میکند.
به هر ترتیب شبکه ارتباطی سالم حقوقی، در تعیین عناصر هویت بخشی اجتماعی مؤثر است،
شکی نیست این عناصر، هویت اجتماعی جامعه اسلامی را تشکیل میدهد؛ جامعهایی که در آن شخصیت افراد لطمه نمیبیند، بلکه هرکسی موقعیت خاص خود را دارد و از حقی برخوردار است و این حق را میتواند استیفا کند. در این صورت نگران ضایع شدن حق خود نیست و دچار بحران هویت و تنشهای شخصیتی نخواهد شد. هر چه این شبکه حقوقی گستردهتر گردد، همبستگی اجتماعی مستحکمتر میشود، در این وضعیت نابهنجاریها و هنجارشکنیهای مختلف مثل خودکشی، خودسوزی، انزوای اجتماعی و امثال آن، زمینه بروز و ظهور نخواهد یافت. زیرابه اعتقاد «دورکیم» خودکشی نتیجه ضعف همبستگی اجتماعی است، یعنی نتیجه بحران هویتی است که فرد در اثر گسیخته شدن از جمع دچار آن شده است، حال اگر در سایه مبانی دینی همبستگی اجتماعی بیشتر شود، جامعه کمتر دچار بحران هویت جمعی خواهد شد.
د- تأکید بر کسب علم و آگاهی:
یکی از آموزههای دینی تأکید فراوان بر کسب علم و دانش و مذمت جهل و نادانی است. مهمترین کارکردهای علم و دانش، شناخت نسبت به «خود» و جایگاه خود در نظام هستی است تا انسان در منظومه هستی سرگردان نباشد و دچار بحران هویت نشود. حضرت امیر(ع) در این مورد کلام راهگشایی دارند و میفرماید:«العالم من عرف قدره، کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره»«اندیشمند کسی است که قدر و منزلت و جایگاه خود را بشناسد و جهل و نادانی انسان همین بس که قدر خود را نشناسد.»
تأثیرگذاری این عامل آنجا آشکار میشود که بدانیم موضوع علم و دانش محورهای متعددی میتواند باشد، یکی از عمدهترین محورها، آگاهی نسبت به حقوق خود و دیگران است، بنابراین با توجه به عوامل علمآموزی و شبکه حقوق سالم، جامعه آرمانی اسلامی، نمای بهتری خواهد یافت. بنابراین علم و دانش در کسب هویت بسیار کارساز است، هر چه سطح آگاهی افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه کمتر دچار بحران هویت جمعی خواهد شد.
اندیشمند کسی است که قدر و منزلت خود و جایگاه خود را بشناسد، جهل و نادانی انسان همین بس که قدر خود را نشناسد. مکانیزم تأثیرگذاری این عنصر آنجا آشکار میشود که بدانیم موضوع علم و دانش، میتواند محورهای متعددی داشته باشد، یکی از عمدهترین این محورها، علم و آگاهی نسبت به حقوق خود و دیگران است، بنابراین با در کنار هم قرار دادن این عنصر – علمآموزی ـ و عنصر دیگر یعنی شبکه حقوقی سالم جامعه آرمانی اسلامی نمای بهتری خواهد یافت. بنابراین عنصر علم و دانش در کسب هویت بسیار کارساز است. هر چه سطح آگاهی افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه کمتر دچار بحران هویت جمعی خواهد شد.
۲۳-شکاف دولت و ملت :
درحالیکه ممکن است مؤلفههای هویتی تعیینشده توسط چنین دولتهایی با مؤلفههای هویت ملی جامعه چنان متفاوت و حتی متضاد باشد که برای حل این تعارض اقدام به ایدئولوژیک نمودن معانی تعریفشده توسط دولت با استفاده از ابزارهای گوناگونی چون عمل خشونتآمیز، سانسور، ارعاب و غیره نمایند. این امر در بلندمدت میتواند عامل جدایی دولت از بستر جامعه و افزایش استقلال عمل آن و درنهایت شکاف دولت و ملت شود.
آیا بین مشروعیت و پذیرش هویت ملی از سوی ملت ارتباطی وجود دارد یا به عبارتی آیا هویت ملی که دولت طبق مؤلفههای خاص بهعنوان هویت کلان ملت خود تعریف میکند درصورتیکه با مؤلفههای هویتی مدنظر مردم و شرایط در حال گذار بینالمللی متفاوت باشد میتواند عامل ایجاد تنش هویت ملی شده و درنهایت بحران هویت ملی برخاسته از این تنش عامل شکاف دولت و ملت شود؟
[۱] کتاب «جوان و بحران هویت» ، دکتر محمدرضا شرفی، انتشارات سروش، ۱۳۸۰
[۲] برخی از صاحبنظران هویت تمدنی و فرهنگی را یکسان میدانند ولی نظر صحیح این است که هویت تمدنی گستردهتر از فرهنگی است; زیرا هویت فرهنگی، به یک کشور محدود میشود درحالیکه، هویت تمدنی عمدتاً مرزهای کشوری خاص فراتر رفته و چندین ملیت را پوشش میدهد . مثل تمدن اسلامی کشورهای مسلمان زیادی را شامل میشود .