فرضيه: Hypothesis
1- تعاريف فرضيه :
الف- فرضيه عبارتست از آنچه كه محقق به دنبال آن ميگردد و يا حدسي است زيركانه و علمي كه براي نتيجه تحقيق ميزنيم. پيشنهادي است كه در محك آزمايش علمي، سنجيده ميشود، به بیان ديگر فرضيه عبارت است از تصديقهائي (بنابه باصطلاح منطقيون) كه صحت و سقم آنها هنوز اثبات نشده است.
ب- فرضيه، بيان فرضي رابطه بين دو يا چند متغير است. فرضيهها هميشه به صورت جملههاي خبري هستند و متغيرها را به صورت كلي يا اختصاصي به متغيرهاي ديگر مربوط ميسازند.
ج- فرضيه تحقيق عبارت است از يك تصور ذهني، بياني حدسي، يك حكم موقتي در مورد روابط بين دو يا چند متغير و يا احتمالي كه محقق در مورد نتايج ويژه تحقيق، پيش از آزمايش و تجربه، پيشبيني ميكند و يا موقتاً قبول مينمايد. به عبارت ديگر، فرضيه تحقيق پاسخي آزمايشي به يك پرسش است، يك گمان و حدس بخردانهاي است كه بايد براي تأييد درستي يا نادرستي آن در بوته آزمايش گذاشته شود.
د- فرضيه در حقيقت راه حل پيشنهادي پژوهشگر براي حل مسئله است. به همين دليل تدوين يك فرضيه مناسب بستگي به چگونگي بيان مسئله دارد.
ه- فرضيه ابزار نيرومندي است كه پژوهشگر را قادر ميسازد تا نظريه را به مشاهده و مشاهده را به نظريه ربط دهد.
و- فرضيه به پژوهشگر كمك ميكند تا مسئله پژوهشي را بهتر درك كند و پژوهشگر را قادر ميسازد تا روش تحقيق و هم چنين روشهاي جمعآوري اطلاعات بوسيله پرسشنامه، مصاحبه و … را براي حل مسئله پژوهش معين كند.
ز- فرضيه يك بيان تحليلي- تبيني است. « مشخص كردن عوامل تحليل و اندازه عامل مسئله تبيين نام دارد» .
ح- فرضيه، انتظارات محقق در بين متغيرها است.
ط- فرضيه به تحقيق رنگ و جهت ميدهد (سقوط سيب به فرضيه جهت ميدهد). به كمك فرضيه است كه ابزار آماري، طرح تحقيق و … مشخص ميشود.
فروض پژوهش فارغ از زمان و مكان هستند، در حالي كه پاسخهاي جزئي ما بايد به زمان و مكان خاص محدود باشد. اين ارتباط منطقي اينجا محمول به موضوع با رابط صورت ميگيرد. رابطه ما زمان ندارد، تمام كوشش ما رسانيدن علوم اجتماعي به علوم دقيقه است. قانونمندي آن كه قانون فارغ از زمان و مكان و جهان شمول است، اين قانون همه جا جاري و ساري است.
ی- فرضيه يك گزاره تام خبري است كه از ضرب حداقل دو متغير تشكيل ميشود.
چرا تام؟ چون رابطه ميان محمول و موضوع فارغ از زمان است. اگر ما از فعل زمان استفاده كنيم فرضيه ما مخدوش است. از لحاظ صوري، در واقع فرضيه جهت زمان ندارد و اگر داشته باشد ديگر گزاره تام خبري نيست، « در جهان شناسي عليت اين مباحث مطرح خواهد شد كه ما ميتوانيم در قسمت فروض ظرف مكاني و زماني را بر شمریم، اما بايد بتوانيم هنگاميكه انتقاد شد از آن دفاع كنيم» .
ک- فرضيه عبارت از حالت يا اصلي است، كه اغلب بيآنكه اعتقادي نسبت به آن موجود باشد، پذيرفته ميشود تا بتوان از آن نتايج منطقي استخراج كرد و بدين ترتيب مطابقت آنرا با واقعيتهائي كه نزد ما معلوم است يا ميتوان آن را معلوم ساخت، آزمود. در هر پژوهش علمي، كه با يك مسئله حل شدني آغاز ميشود، پژوهشگر بايد بتواند براي مسئله مورد تحقيق خود يك جواب موقتي به شكل يك فرضيه مناسب كه بگونه تجربي قابل آزمون باشد در نظر بگيرد. با توجه به مطالب بالا مسئله هرگز به صورت علمي حل نخواهد شد، مگر اينكه به فرضيه يا فرضيههائي تبديل شود و تحقيقي كه بدون فرضيه باشد موجب سرگردانی و بلاتكليفی محقق است، زيرا فرضيه، مسئله محقق را روشن ميكند كه چه كاري انجام دهد و در واقع ميگويد دنبال چه چيزي يا چه راهكاري باشد. فرضيه چگونگي انجام اين راهكار را بيان مينمايد، بطور ساده مسئله «جاي» را نشان ميدهد ولي فرضيه «راه» را.
“ون دالن” معتقد است كه فرضيه همانند نورافكن پر قدرتي است كه راه را براي پژوهشگر روشن ميكند.
فرضيه، بويژه در پژوهشهايي كه هدف آنها كشف روابط علت و معلولي است، صددرصد ضروري است. فرضيهها احتمالاً در پژوهشهائي كه هدف آنها تعيين وضعيت يك پديده (يك متغير است) داراي اهميت كمتري است و به عبارت ديگر در پژوهشهاي توصيفي كه هدف آنها كشف واقعيتهاي موجود است و پژوهشگر نميتواند چگونگي رويدادها يا پديدههايي را پيشبيني كند، به نظر بعضي از محققان فرضيه داراي اهميت كمتري است. اما اين بدين معنا نيست كه در پژوهشهاي توصيفي تدوين فرضيه لازم نيست، بلكه توصيه ميشود در پژوهشهاي توصيفي(که دارای متغير مستقل و وابسته هستند) هم كه امكانپذير است به صورتبندي فرضيه اقدام گردد، زيرا فرضيهها راهنماي پژوهش در انتخاب روش، اجراي پژوهش، طرح و نحوه تجزيه و تحليل اطلاعات جمعآوري شده است و براي تشخيص ضرورت آن باید به نقش فرضيه در تحقيق مراجعه نمود. “بيكن” معتقد است كه فرضيه، پژوهشگر را به يك موقعيت يا شرايط معين هدايت ميكند و همين امر موجب ميشود كه هدف اصلي خود را گم نكند. فرضيه نبايد به شيوهاي صورتبندي شود كه سزاوار ملاحظه و توجهات خاص باشد، اما بايستي توجه داشت كه امكان ندارد تصوير روشني از مسئله، بدون داشتن يك يا چند فرضيه داشت، بنابراين تنها موضوع مهم اين است كه فرضيه بايستي آگاهانه تشخيص داده شود و با مهارت صورتبندي شود تا از آن بتوان به عنوان محوري كه پژوهش را هدايت ميكند استفاده نمود. فرضيه قبل از جمعآوري اطلاعات، تدوين ميشود، پس با بيان فرضيه ميتوان كوتاهترين راه را براي گردآوري اطلاعات تعيين كرد.
ل- از ديدگاه این قلم، فرضيه عبارت است از يك بيانيه پيشنهادی ذهنی درپاسخ مسئله تحقق و حدسي مبتني بر دانش و آگاهيهاي گذشته محقق ميباشد كه در محك آزمايش عملي سنجيده ميشود. معمولاً وقتي فرد در مقابل مشكلي قرار ميگيرد سعي ميكند ريشه مشكل را حدس بزند و بگويد راه حل آن كدام است؟ در واقع، محقق نيز در جريان تحقيق حدسهاي خويش را امتحان ميكند تا دريابد علت واقعي مشكل چيست و كدام راه حل درست است؟ به عبارت ديگر، فرضيه، حدسي است علمي و عقلاني درباره چگونگي روابط بين دو يا چند متغير. فرضيه ها نظريه موقت محقق هستند ودر واقع موتور تحقيق می باشند. به زباني ساده ميتوان گفت وقتي ما فرضيه را بيان ميكنيم، در حقيقت ميگوييم: «اگر چنين و چنان رخ دهد، نتیجه چنین و چنان خواهد شد».
بنابراين اگر درست توجه شود، ملاحظه ميگردد كه فرضيه در واقع ويژهترين حالت نظريه است. زيرا نظريه مجموعهاي از فرضيهها است و ريشه اين دو در سابقه ذهني و تجارب گذشته محقق است و تنها تفاوت فاحش آنها، ويژه بودن فرضيه و كلي بودن نظريه ميباشد. هنگام بيان فرضيه در حقيقت محقق حدس علمي ميزند كه چنانچه با يكي از متغيرها چنين بازي شود و يا در آن چنين دخل و تصرفي بعمل آيد و يا اين چنين دستكاري گردد، چنان نتيجهاي عايد خواهد شد. اشاره شد كه محقق فرضيه را براي بيان چگونگي روابط متغيرها مطرح ميسازد، لذا مناسب خواهد بود، حالتهاي ممكن چگونگي روابط متغيرها را كه معمولاً مورد بررسي و دستكاري پژوهشگران قرار ميگيرد مورد توجه قرار داد، اين حالات عبارتند از:
الف – بررسي ميزان تفاوت اثر: در اينجا پژوهشگر بدنبال بررسي و مقايسه تفاوت اثر دو يا چند متغير بر يك يا چند متغير ديگر است. در اين حالت فرضيه به صورتي بيان ميشود كه تفاوتها حدس زده ميشود و مقايسهاي انجام ميگيرد. براي مثال ميتوان فرض نمود كه:
«ميزان فشار رواني بر پرستاران بخشهاي مراقبتهاي ويژه با ميزان فشار رواني بر پرستاران بخشهاي داخلي و جراحي تفاوت ندارد» .
در مثال فوق، يك متغير (ميزان فشار رواني) در دو گروه متفاوت با يكديگر مقايسه شده است.
در مثالي ديگر ممكن است، تفاوت تأثير دو روش مختلف آموزشي بر ميزان فراگيري دانشجويان مورد سنجش قرار گيرد. به عبارت ديگر، محقق به مقايسه دو روش مختلف آموزش با يكديگر مايل است. در مثال اخير، ميتوان فرض نمود كه: « ميانگين نمرات دانشجوياني كه با روش «الف» آموزش داده ميشوند از ميانگين نمرات دانشجوياني كه با روش «ب» آموزش ميبينند بيشتر است. در اين گونه تحقيقات براي آزمودن فرضيهها، نتايج بدست آمده از آزمونهاي آماري را با استفاده از مفاهيم آمار استنباطي مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهند.
ب – بررسي ميزان رابطه همبستگي و جهت آن: در اين حالت پژوهشگر در پي مطالعه و بررسي ميزان همبستگي و جهت آن بين دو يا چند متغير است. محقق قصد دارد صرفاً درجه و جهت همبستگي متغيرهاي مورد مطالعه را كشف كند و نه رابطه علت و معلولي بين آنها را. در اينجا فرضيه به صورتي بيان ميشود كه ارتباط بين دو يا چند متغير را مطرح ميسازد. براي مثال: ميتوان فرض نمود كه «ميزان آگاهي بيماران قبل از عمل جراحي با ميزان اضطراب آنان ارتباط دارد».
در تحقيقاتی با اينگونه فرضيهها، نتايج بدست آمده از آزمونهاي آماري ميتواند صفر تا يك باشد. به طوري كه صفر نشانگر نبودن رابطه بوده اما هرچه نتايج بدست آمده به يك نزديكتر باشد، بيانگر همبستگي بيشتر و شديدتر بين متغيرها است. البته بايد در نظر داشت كه مقدار ضريب همبستگي محاسبه شده تنها معيار همبستگي نيست و تعداد حجم نمونه مورد پژوهش نيز مهم ميباشد. بدين معني كه هر چه مقدار آزمودنيها (حجم نمونه) بيشتر باشد، مقدار ضريب همبستگي كمتري براي معنيدار بودن همبستگي لازم است. نكته قابل ذكر ديگر علامت (±) ضريب همبستگي (مثبت و منفي) است، چنانچه مقدار ضريب همبستگي بيشتر از صفر و با علامت مثبت باشد، اين امر نشانگر آن است كه ارتباط همبستگي مستقيمي بين متغيرها وجود دارد و به بیانی ديگر، ميتوان گفت كه افزايش يك متغير باعث افزايش ديگري ميشود و برعكس، اما اگر مقدار ضريب همبستگي با علامت منفي باشد اين امر نشانگر ارتباط معكوس بين متغييرها است، بدين معني كه ميتوان گفت افزايش يك متغيير باعث كاهش ديگري ميگردد و برعكس.
فرضيه: «هرچه هماهنگی در فعاليت های يک سازمان کمتر باشد ،عملکرد آن سازمان کاهش می يابد» .
فرضيه: « هرچه تراکم جمعيت در يک شهر بيشتر باشد، ميزان جرايم در آن بالاتر است» . متغيرها وقتی با هم ارتباط دارند، که تغيير در يکی تغيير در ديگری را به دنبال داشته باشد. بايد بخاطر داشت كه مقدار ضريب همبستگي (R) گوياي ميزان سهم اشتراك بين دو متغير نيست، بلكه مجذور مقدار ضريب همبستگي بدست آمده ( ) بيانگر ميزان سهم اشتراك و يا درصد همبستگي است. بدين معني كه با داشتن مقدار ( )، ميتوان گفت در چند درصد موارد تغييرات يك متغير باعث تغيير در متغير ديگر ميشود و يا در چند درصد موارد اين دو متغير تغييراتشان بهم وابسته است.
مثال 1: بين افت تحصيلي و فقرهمبستگي وجود دارد.
مثال 2: بين افت تحصيلي و درآمد پائين والدين دانشآموزان رابطه مستقيم وجود دارد. برای شناخت روابطX وY سه نوع فرضيه به ذهن محقق می رسد:
1)هر گاه X افزايش يابد ،Y نيز افزايش مي يابد(يا بالعکس)
2) هر گاه X افزايش يابد ،Y نيز کاهش مي يابد(يا بالعکس)
3) بين X و Y رابطه ای وجود ندارد.
ج – بررسي ميزان رابطه علت و معلولي ( اثر علّي): پژوهشگر در پي كشف و تعيين رابطه علت و معلولي دو يا چند متغير است. در اينجا مراد پژوهشگر صرفاً تعيين ارتباط و همبستگي دو يا چند متغير نيست، بلكه ميخواهد عميقتر و ريشهايتر با آن برخورد كرده و بگويد که متغيري علت بوجود آمدن متغير ديگري است.
براي مثال: «هوش دانشجويان رشته علوم اجتماعي علت پيشرفت تحصيلي آنان است». در اينگونه تحقيقات كه محقق در پي كشف رابطه علت و معلول است، بايد كليه متغيرهاي ديگر كه بر متغير وابسته تأثير ميگذارد، تحت كنترل دقيق پژوهشگر قرار گيرد. از آنجا كه چنين كاري در علوم انساني مقدور نيست، بنابراين نميتوان نتايج بدست آمده را معلول متغير مستقل دانست و بهواقع رابطه علت و معلول بين متغيرها را معلوم نمود. براي مثال، اگر به فرضيه ياد شده توجه شود، ميتوان حدس زد كه عوامل متعدد ديگري و يا به اصطلاح متغيرهاي ناخواسته بسياري ميتواند بر پيشرفت تحصيلي دانشجويان تأثير گذارد كه كنترل تمامي آنها نيز از عهده پژوهشگر خارج است. بنابراين نتايج بدست آمده از پژوهشها ميتواند تنها نشانگر ارتباط بين دو متغير هوش و پيشرفت تحصيلي باشد و نه بيانكننده رابطه علت و معلولی بين هوش و پيشرفت تحصيلي. در تحقيقاتي از اين دست نيز براي آزمون فرضيهها نتايج بدست آمده از آزمونهاي آماري را با استفاده از مفاهيم آمار استنباطي مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهند. اكنون، براي هر يك از حالات يادشده، بترتيب روابط ذيل عنوان ميگردد.
= ميزان تفاوت R + E ≥ 0 ميزان اثر = R + E = 0
ميزان همبستگي = R + E = ± صفر تا يك
كه در اين رابطه:
R = ميزان تفاوت ، همبستگي يا اثر واقعي
E = ميزان تفاوت، همبستگي يا اثر ناشي و حاصله از خطاها و اشتباهات آماري و نمونهگيري
2- قدرت ويژه فرضيهها: گاهي شخصی ميشنود كه ميگويند در تحقيق فرضيه لازم نيست، زيرا فرضیه ها بهگونه غير ضروري تخيل پژوهشگرانه را محدود ميكنند، ديگر آنكه نقش علم و پژوهش علميكشف امور است نه كار كردن روي امور بديهي و همچنين فرضيهها منسوخ شدهاند و غيره. اين گفتهها كاملاً گمراه كنندهاند، آنها در تفسير هدف فرضيهها بيراهه ميروند. تقريباً ميتوان گفت كه فرضيه يكي از نيرومندترين ابزارها به شمار ميرود كه براي رسيدن به دانش قابل اطمينان ابداع شده است. ما پديدهاي را مشاهده ميكنيم و درباره علل احتمالي آن ميانديشيم. طبيعتاً، فرهنگ ما براي تبيين بسياري از پديدهها پاسخهايي دارد، بسياري از آنها درست است، بسياري نادرستاند، بسياري از آنها آميختهاي از حقيقت و پيشداوري هستند، بسياري هم پيشداوري محضاند، وظيفه دانشمندان آن است كه بسياري از تبيينهاي مربوط به پديدهها را مورد ترديد قرار دهند. اين ترديدها منظم يا نظامدارند.
قدرت تصور در انسان يكي از ويژگيهاي مهم ميباشد. اين قدرت به فرد امكان ميدهد تا در مورد موضوعات مختلف بيانديشد، حدس بزند، تصوير ذهني ايجاد كند و راهحلهاي مختلف پيشنهاد كند. در تحقيق به روش علميكه حول محور يك مسئله يا مشكل صورت ميپذيرد، از اين قدرت تصور و حدس ذهني براي تدوين يك يا چند فرضيه براي نتيجه تحقيق استفاده ميشود. از اينرو ميتوان فرضيه تحقيق را يك حدس علمي يا پيشداوري دانست كه بوسيله جمعآوري حقايقي كه منجر به قبولي يا رد آن فرضيه ميشود مورد آزمايش قرار ميگيرد. به عبارت ديگر فرضيه را راهحل پيشنهادي محقق براي مسئله تحقيق و يا نتيجه تحقيق دانستهاند.* گاهي اوقات از يك فرمول براي بيان فرضيه استفاده ميشود، بدين شكل كه: « اگر چنين و چنان رخ دهد چنين و چنان خواهد شد» . اين تعبير ساده و روان به محقق امكان ميدهد تا بتواند در جريان تدوين مسئله تحقيق خود، فرضيهاي مناسب كه بهطور قطعي با كل پژوهش او در ارتباط خواهد بود، بيان نمايد. نكته با اهميت در اينجا آن است كه محقق بايد دقت نمايد كه در جريان انجام تحقيق، او صرفاً قصد آزمايش فرضيه را دارد نه اثبات آن را، البته چنانچه در پايان تحقيق، نتايج حاكي از تائيد فرضيه او بود، ميتواند آن موضوع را به شكل يك بحث علمي مورد عنايت قرار دهد. در هنگام بيان فرضيه محقق به بررسي روابط بين متغيرها ميپردازد و به طور متداول اين بيان به سه شكل مطرح ميشود:
الف- بررسي رابطه علت و معلولي بين دو يا چند متغير ب- بررسي همبستگي و شدت آن بين دو يا چند متغير ج- بررسي و مقايسه ميزان تفاوت تاثير دو يا چند متغير بر يك يا چند متغير *محقق براي تهيه فرضيه مناسب عمدتاً از منابع علمي در اختيار خود كمك خواهد گرفت. يافتههاي علمي قبلي كه در زمينه موضوع تحقيق انجام گرفته است يكي از منابع اصلي براي تهيه فرضيه است. همچنين تجربيات خود محقق ميتواند نقش مهمي داشته باشد
دانشمندان اصرار ميورزند كه تبيينهاي پديدهها را با آزمونهاي كنترل شده تجربي بررسي كنند. براي انجام اين كار، تبيينهايي را به صورت نظريهها (تئوريها) و فرضيهها فرمولبندي ميكنند. در حقيقت، اين تبيينها همان فرضيهها هستند. دانشمندان صرفاً اين كار را با نوشتن فرضيههاي نظامدار و آزمونپذير نظم ميبخشند.
« اگر يك توضيح را نتوان به شكل فرضيهاي آزمونپذير تدوين كرد، در اينصورت يك توضيح فرا طبيعي تلقي ميشود و لذا به پژوهش علمي درنميآيد. بدين ترتيب دانشمندان به آن علاقهاي نداشته و آن را كنار ميگذارند» .
اما، قدرت فرضيه فراتر از اين است. فرضيه يك پيشبيني است، آن ميگويد اگر X رخ دهد Y نيز به وقوع خواهد پيوست. به عبارت ديگر Y از روي X پيشبيني ميشود. بنابراين، اگر موجبات به وقوع پيوستن X (تغييرآن) فراهم شود و مشاهده شود كه Y نيز به وقوع ميپيوندد (به همراه آن تغيير ميكند) در اين صورت فرضيه تائيد ميشود، اين در مقايسه با مشاهده محض تغيير همزمان X و Y و بدون پيشبيني، دليل قويتري محسوب ميشود و نیز با توجه به بازي شرطبندي قويتر است.
دانشمند شرط ميبندد كه X به Y منتهي ميشود. اگر در يك تجربه X به Y منجر شود، او شرط را برده است. او نميتواند در هر مرحلهاي وارد بازي شود و وقوع شايد تصادفي X و Y را انتخاب كند. بازيها اين گونه انجام نميگيرند (لااقل در فرهنگ ما)، او بايد بر مبناي قواعد، بازي كند و قواعد در علوم براي آن وضع ميشوند كه خطا و اشتباه به حداقل كاهش يابد (05/0 يا 01/0). فرضيهها بخشي از قواعد بازي به شمار ميروند و حتي هنگاميكه فرضيهها تائيد نميشوند، داراي قدرتند. حتي وقتي كه Y هماهنگ و همراه با X تغيير نميكند، دانش پيشرفت ميكند، گاهي يافتههاي منفي به اندازه يافتههاي مثبت اهميت دارند، زيرا ناداني را ريشهكن ميكنند و گاهي فرضيههاي مفيد مسيرهاي پژوهش را نشان ميدهند. اما دانشمند نميتواند شواهد منفي را از مثبت تميز دهد مگر اينكه از فرضيهها استفاده كند. البته ميتوان تحقيق را بدون فرضيه بر اساس اهداف، بويژه در بعضي از پژوهشهاي توصيفي محض(ارزيابی و …)، انجام داد، اما به دشواري ميتوان علم نوين را با تمامي دستاوردهاي دقيق و منظمش بدون قدرت هدايت كننده فرضيهها تصور كرد .
3- تفاوت بين فرضيه و مشاهدات: گرچه بين فرضيه و مشاهدات تفاوت مشخص و معنيداري وجود دارد، اما گاهي اوقات با يكديگر اشتباه ميشوند. مشاهده يعني آنچه كه هست يا آنچه كه ديده ميشود. به عنوان مثال: پژوهشگري ممكن است از يك مدرسه بازديد بعمل آورد و پس از يك بازديد كلي مشاهده كند كه بيشتر دانشآموزان داراي افت تحصيلي هستند. پس از اين بازديد و مشاهده او ممكن است اطلاع حاصل كند كه اين مدرسه در همسايگي يك محله فقيرنشين قرار دارد. بر اساس اين اطلاعات او انتظار دارد قسمت عمدهاي از مردميكه در اين محل زندگي ميكنند، داراي درآمد كمي باشند. آنچه كه او انجام داده است عبارت از تدوين يك فرضيه معيين است. به عبارت ديگر صورتبندي كردن جملهاي كه در درون آن رابطه بين دو متغير ( افت تحصيلي و در آمد پائين ) مشخص گرديده است. براي آزمون اين فرضيه پژوهشگر به محلههاي فقيرنشين مراجعه و مناطق مسكوني را مورد بازديد قرار ميدهد و ميزان افت تحصيلي هر يك از ساكنين اين محلهها را مشاهده ميكند و پس از آن، مشاهدات مورد نياز فرضيه تدوين شده ( رابطه بين افت تحصيلي و در آمد پائين ) مورد حمايت قرار ميگيرد. پس از اين مرحله پژوهشگر ممكن است يك فرضيه كلي ( بين افت تحصيلي و فقر همبستگي وجود دارد) را صورتبندي كند. فرضيه دوم حالت كلي و جامعتري دارد و بايستي از طريق مشاهده مورد آزمون قرار گيرد و چون امكان مشاهده كليه افراد كم در آمد غيرممكن است، پژوهشگر نمونهاي از كليه افرادي كه داراي درآمد پائين هستند انتخاب ميكند و بر اساس قانون، احتمالاً به نتيجهاي ميرسد. بنابراين براي مثال مطرح شده فرضيه را ميتوان به عنوان انتظار محقق درباره روابط بين متغيرها تعريف كرد.
4- ويژگي اساسي فرضيهها : فرضيهها داراي ويژگيهاي فراوانند:
الف– فرضيه بايد به صورت روشن، مشخص، معين، منطقي، بخردانه، دقيق و بدون ابهام و به صورت يك جمله خبري بيان شود.
ب – بهترين فرضيه آن است كه دو متغير يا دو مفهوم داشته باشد.
ج– فرضيه بايد به خوبي تعريف شود، تا قابل فهم گردد « بويژه واژههاي به كار رفته » .
د– فرضيه بايد رابطه بين دو يا چند متغيررا پيشبيني كند، بنابراين بايد يك گزاره جهتدار باشد.
مثال: هرچه در آمد كاركنان بيشتر شود، پس رضايت شغلي آنها بيشتر است.
: هر چه ساعت كار كاركنان بيشتر باشد، پس فراغت آنها كمتر است.
ه – فرضيه بايد حتي المقدور بر اساس تئوريهاي موجود بنا گردد و بر مبناي واقعيیات بيان شود و با حقايق شناخته شده يا نظريهها هماهنگ باشد.
و– حدود فرضيه بايد كاملاً مشخص شود تا با مسائل و فرضيههاي ديگر مخلوط نشود.
ز – فرضيه سازي کار هر کس نيست بلکه ذهن ورزيده و تفکر علمي مي خواهد.
ح- فرضيه بايد ريشه در علم مربوط به خود داشته باشد، ما هيچ فرضيهاي را نميتوانيم بر اساس مشاهدات سطحي مطرح كنيم، هدايت باید، يك مبناي علمي داشته باشد.
ط– فرضيه به گونهاي بيان شود كه آزمونپذير باشد و درستي يا نادرستي كامل آن را بتوان تائيد كرد. يعني بتوان آن را بر اساس اطلاعات جمعآوري شده آزمايش، تجزيه و اندازهگيري نمود.
مثال 1: روشن نشدن ماشين، كيفري است بر گناهان فرد، اين فرضيه قابل آزمون نيست.
مثال 2: شيوه تقليد از آثار مشهور در درس هنر مدرسه باعث خاموشي خلاقيت هنري دانشآموزان ميشود. در اين فرضيه يك مشكل عمده وجود دارد و آن تعريف و اندازهگيري خلاقيت هنري و تعيين معياري براي تشخيص وقوع خاموشي در خلاقيت است.
مثال 3: مطالعه و بحث گروهي در پيشرفت تحصيلي مؤثر است.
در اينجا يك رابطه وجود دارد كه متغير نخست يعني « مطالعه و بحث گروهي» را به متغير دوم يعني « پيشرفت تحصيلي» مربوط ميسازد. ملاحظه ميشود كه اندازهگيري و تجزيه و تحليل متغيرهاي مذكور امكانپذير بوده و نتيجه اين پيشنهاد نيز منطقي به نظر ميرسد.
ي– فرضيه را بايد بتوان با وسائل و لوازم موجود تحت مشاهده علمي و آزمايش قرار داد.
ك– با سادهترين اصطلاحات ممكن بيان شود و نتايج حاصل از فرضيه بايد قابل استفاده باشد.
ل– فرضيه بايد شامل پيشنهاد و حدس منطقي و معقول و همچنين استنتاجهاي روشني براي موضوع مورد پژوهش باشد.
م– اهميت نسبي يك فرضيه معين، فقط در رابطه با كارايي آن در يك مسئله مورد قضاوت قرار ميگيرد و اعتبار نهايي آن نيز از طريق آزمودن آن مشخص ميشود. با وجود اين، تفاوت درباره فرضيههاي تدوين شده مستلزم تعيين ملاك يا ملاكهايي است كه ويژگيهاي فرضيه با عنايت به آنها مورد ارزشيابي قرار ميگيرد. بنابراين هر فرضيهاي كه حداقل داراي يكي از اين ضوابط نباشد به معناي علمي فرضيه نيست.
به عنوان مثال 1: هنگاميكه مقايسه و مطالعه دو روش مختلف تدريس در يك دانشكده مورد توجه محقق قرار ميگيرد، محقق در پي آن است كه تفاوت تأثير اين دو روش را در كيفيت يادگيري دانشجويان مورد بررسي و مقايسه قرار دهد و يا پژوهشگر ممكن است در پي مطالعه ميزان رابطه و جهت همبستگي بين دو يا چند متغير باشد.
مثال 2: بررسي ميزان رابطه و جهت همبستگي بين مشکلات رواني و گرايش به اعتياد.
محقق قصد دارد که صرفا” درجه و جهت همبستگي اين دو متغير را كشف كند نه رابطه علت و معلولي بين آنها را و او ميخواهد بداند مشكلات رواني در گرايش به اعتياد موثر است يا نه؟
مثال 3: هوش علت اصلي پيشرفت تحصيلي است.
مثال 4: بين هوشمندي و پيشرفت تحصيلي رابطه مثبتي وجود دارد.
مثال 5: ميزان افت تحصيلي در بين دانشآموزاني كه محروميت اجتماعي دارند بيش از دانشآموزاني است كه محروميت اجتماعي ندارند.
مثال 6: آمال شغلي فرزنداني كه والدينشان تحصيلات دانشگاهي دارند، بالاتر از آمال شغلي فرزنداني است كه والدينشان تحصيلات دانشگاهي ندارند.
مثال 7: علاقهمندي كودكان به امور نقاشي تا حدودي تابع طبقه اجتماعي است.
مهمترين ملاكهاي يك فرضيه خوب عبارتند از:
الف- روشن، معين و مشخص باشد؛
ب- داشتن حدود مشخص، كوتاه و مختصر؛
ج- قابليت اندازهگيري داشتن؛
د- قابل فهم بودن (تعريف مناسب و خوب)؛
هـ- بيان بر اساس تئوريها و نظريههاي موجود؛
و- مرتبط بودن با عنوان موضوع مورد تحقيق بودن.
اهميت نسبي يك فرضيه معين فقط در رابطه با كارآيي آن در يك مسئله مورد قضاوت قرار ميگيرد و اعتبار نهايي آن نيز از طريق آزمودن آن مشخص ميشود. با وجود اين قضاوت درباره فرضيههاي تدوين شده مستلزم ملاك يا ملاكهايي است كه ويژگيهاي فرضيه با عنايت به آنها مورد ارزشيابي قرار ميگيرد، كه تعدادي از آنها مورد بحث و بررسي قرار گرفت و “تاكمن” يك سري ملاك ديگر و يا شبيه ملاكهاي مطرح شده را بيان نموده است كه آن را مورد بحث قرار ميدهيم.
تاكمن (1978) اين ملاكها را در 3 قسمت به شرح ذيل تقسيمبندي كرده است:
(1) رابطه بين دو يا چند متغير را حدس بزند.
(2) به صورت جمله اخباري، روشن و بدون ابهام بيان شود.
(3) قابل آزمون باشد، به اين معني كه، امكان بيان مجدد آن به صورت عملياتي وجود داشته باشد.
براي آشنا شدن با نحوه بيان فرضيه، با توجه با ملاكهاي فوق به مسائل پژوهشي ذيل توجه كنيد.
مسئله اول: چه رابطهاي بين هوش و پيشرفت تحصيلي در دوره راهنمايي وجود دارد؟
مسئله دوم: آيا بين وضعيت اقتصادي و افت تحصيلي رابطهاي وجود دارد ؟
مسئله سوم: آيا كارائي معلماني كه دوره تربيت معلم را گذراندهاند بيشتر از معلماني است كه اين دوره را نديدهاند ؟
مسئله چهارم: آيا کارائي افسراني که دوره دانشکده فرماندهي و ستاد را ديدهاند بيشتر از افسراني است که اين دوره را نديده اند؟
فرضيههايي كه از اين مسئلهها ميتوان استخراج و بيان كرد، عبارتند از:
فرضيه 1: بين هوش و پيشرفت تحصيلي در دوره راهنمايي همبستگي وجود دارد.
فرضيه 2: بين وضعيت اقتصادي خانواده و افت تحصيلي در دوره دبستان همبستگي معکوس وجود دارد.
فرضيه 3: کارآئي معلماني که دوره تربيت معلم را گذراندهاند بيشتر از معلماني است که اين دوره را نديده اند.
فرضيه 4: کارائي افسراني که دوره دانشکده فرماندهي و ستاد را ديدهاند بيشتر از افسراني است که اين دوره را نديده اند.
دونالداري و همکارانش (1972) پنج ويژگي يا ملاک، مطابق شرح ذيل براي فرضيه نام بردهاند:
الف – فرضيه بايستي قدرت تبيين داشته باشد: فرضيه بايد امکان تبييني براي آنچه که سعي در تبيين آن دارد داشته باشد. گرچه اين ملاک روشن است، ولي توجه به آن داراي اهميت است. براي درک بيشتر اين ملاک به مثال ذيل توجه کنيد:
فرض کنيد چند روزي ميخواهيد به مرخصي برويد، به پارکينگ تشريف ميبريد، پس از سوار شدن در اتومبيل، استارت ميزنيد ولي اتومبيل شما روشن نميشود، براي روشن نشدن اتومبيل دلايل زيادي ممکن است وجود داشته باشد، اما شما حدس ميزنيد که چون آب در رادياتور اتومبيل وجود ندارد، اتومبيل روشن نميشود. اين تبيين براي روشن نشدن اتومبيل درست نيست. اما اگر گفته شود که به علت ضعيف بودن باطري اتومبيل روشن نميشود، تبيين درست است و نهايتاً ارزش آزمون کردن را دارد.
ب- فرضيه بايد رابطه مورد انتظار را، بين متغيرها بيان کند: در مثال مطرح شده در مورد اتومبيل، بيان اين جمله: که اتومبيل داراي سيمکشي است و استارت نميزند، قابل استفاده نيست. فرضيه بايد مفيد و قابل قبول باشد. حال فرضيه قابل قبول عبارت است از: اتومبيل روشن نميشود چون سيمکشي آن داراي اشکال است. اين ملاک ظاهراً روشن است، اما به عبارت ذيل توجه کنيد:
«اگر بين بچهها از نظر ” تصور از خود ” اختلاف وجود دارد، بين آنها نيز از نظر موفقيت مطالعات اجتماعي نيز تفاوت وجود دارد » . اين عبارت ظاهراً يک فرضيه است، مگر آن که متوجه شويد که عبارت مزبور رابطه مورد انتظار را بيان نميکند، ولي عبارت ذيل با توجه به ملاک مورد نظر فرضيه مناسبي است. « دانشآموزاني که در کلاس شاگرد محوري درس ميخوانند از دانشآموزاني که در کلاس معلم محوري درس ميخوانند موفقترند » .
ج- فرضيه بايد قابل آزمون باشد: گفته شده است که مهمترين ويژگي فرضيه خوب آزمونپذير بودن آن است. به عبارت ساده، معني اين ويژگي اين است که فرضيه قابل رسيدگي است، زيرا فرضيه را ميتوان از طريق جمعآوري اطلاعات و مشاهدههاي آزمايشي رد يا تائيد و نتيجهاي را از آن استخراج کرد. چنانچه فرضيه درست باشد نتايجي بر اساس آن پيشبيني ميشود. يک فرضيه قابل آزمون به پژوهشگر توانائي پيشبيني وقوع يا عدم وقوع حادثه را ميدهد. در مثال مطرح شده چنانچه فرضيه به صورت ذيل بيان شود غير قابل آزمون است.
فرضيه: « روشن نشدن اتومبيل يک تنبيه به خاطر گناهي است که من مرتکب شدهام » .
براي اين که فرضيهاي قابل آزمون باشد: فرضيه بايد متغيرهائي را که قابل اندازهگيري ميباشند به هم مربوط سازد. چنانچه وسيلهاي براي اندازهگيري متغيرها وجود نداشته باشد، جمعآوري اطلاعات براي آزمون اعتبار فرضيه غيرممکن است. بنابراين تا موقعي که متغيرهای مورد پژوهش را نتوان اندازهگيري کرد، امکان آزمودن فرضيه غيرممکن است و ملاک تعيين قابليت اندازهگيري متغیرها ” تعريف عملياتي ” است.
« تعريف عملياتي به تعريفي گفته ميشود که از طريق آن اعمال يا روشهائي را که براي اندازهگيري متغيرها لازم است، تعيين ميکنند » . به مثال ذيل توجه شود:
فرضيه : بين اعتماد به نفس و پيشرفت در خواندن دوره ابتدائي همبستگي مثبت وجود دارد.
براي آزمودن فرضيه فوق تعريف متغيرهاي مطرح شده در فرضيه به صورت عملياتي، ضروري است. اعتماد به نفس ممکن است به نمرهاي که از آزمودن اعتماد به نفس (CSES) و پيشرفت خواندن را به نمرهاي که از اجراي آزمون استاندارد کاليفرنيا (CRT) بدست ميآيد تعريف کرد.
اولين ملاحظهاي که در صورتبندي يک مسئله بايستي مورد توجه قرارگيرد، اطمينان در مورد تعريف عملياتي متغيرها ميباشد و از بيان مفاهيم ارزشي به صورت فرضيه خودداري گردد. مثال: اجرا کردن برنامه مشاوره و راهنمائي در مدارس ابتدائي ايدهآل است. اين فرضيه قابل پژوهش نيست و ميتوان آن را به صورت يک فرضيه قابل آزمون به صورت ذيل درآورد.
فرضيه: دانشآموزاني که در دوره ابتدائي که برنامه مشاوره و راهنمائي داشتهاند از نظر بيان کلامي قويتر از دانشآموزاني هستند که در دوره ابتدائي اين برنامه براي آنها اجرا نشده است.
د- فرضيه بايد با اصول کلي و دانش موجود هماهنگ باشد: فرضيهها نبايد با نظريهها و قوانيني که قبلاً تدوين و بيان شدهاند مغاير باشد. مثال:
فرضيه: « اتومبيل روشن نميشود چون مايع داخل باطري آن به طلا تبديل شده است » .
ممکن است سه ملاک مطرح شده را رعايت کرده باشد، اما مغاير با ماهيت باطري اتومبيل است بنابراين هيچکس نميتواند آن را بپذيرد. اين فرضيه: « اتومبيل روشن نميشود چون مايع باطري اتومبيل به پائينترين سطح خود رسيده است » ، با اطلاعات انسان درباره ماهيت ساختمان باطري اتومبيل مطابقت دارد. بايد توجه داشت که در تاريخ علوم دانشمنداني نظير: انيشتين، نيوتون، داروين، کپرنيک و ديگران پيدا شدهاند که فرضيههائي مغاير با دانش زمان خود تدوين کردهاند. بايد توجه داشت که کار اين پيش قراولان در واقع رد دانش قبلي نبود بلکه تشخيص و فهم دانش و تدوين آن به صورت نظريههاي قابل قبول بوده است.
هـ – فرضيه بايستي تا حد امکان روشن و دقيق بيان شود: بيان فرضيه به صورت ساده نه تنها آزمون آن را آسانتر ميکند، بلکه پايه و اساس روشني براي نتيجهگيري در مورد آن نيز مهيا ميسازد. گاهي اوقات، ضرورت ايجاب ميکند که يک فرضيه کلي و گسترده، صرفاً به خاطر آزمودن آن به طور روشن و دقيق به فرضيههاي متعددي تقسيم شود و گاهي اوقات ممکن است در يک پژوهش فرضيههاي متعددي تدوين شود، لذا به طور کلي پيشنهاد ميشود که براي هر جنبهاي از مسئله پژوهشي يا براي هر دسته از اطلاعاتي که جمعآوري شده است، يک فرضيه صورتبندي شود.
مثال: پژوهشگر ممکن است فرضيهاي مطابق ذيل بيان کند:
فرضيه: ميزان يادگيري و يادآوري دانشآموزاني که رياضيات با کمک کتابهاي برنامهاي به آنها تدريس شده است، بيشتر از ميزان يادگيري و يادآوري دانشآموزاني است که همين درس با کمک کتابهاي معمولي به آنها تدريس شده است. چون در گزارش تحقيق، نتايج هر دو متغير ( يادگيري و يادآوري ) را بايد ذکر کرد، بنابراين تدوين فرضيه بطور مجزا براي هر متغير ضروري و داراي اهميت است.
فرضيه (1): ميزان يادگيري دانشآموزاني که رياضيات با کمک کتابهاي برنامهاي به آنها تدريس شده است، بيشتر از ميزان يادگيري دانشآموزاني است که همين درس را با کتابهاي معمولي به آنها تدريس کرده اند.
فرضيه (2): ميزان يادآوري مفاهيم رياضي دانشآموزاني که رياضيات را به کمک کتابهاي برنامهاي به آنها تدريس کرده اند، بيشتر از ميزان يادآوري دانشآموزاني است که همين درس را با کتابهاي معمولي برای آنها تدريس شده است. به اين طريق پس از تجزيه و تحليل اطلاعات، پژوهشگر ميتواند تعيين کند که اطلاعات جمعآوري شده کدام يک از فرضيههاي تدوين شده را تأئيد يا رد ميکند. توصيه ميشود که در صورتبندي کردن فرضيهها واژهها با زبان سادهتري بيان شود و از بکار بردن مفاهيم مبهم خودداري شود و از واژهها به نحوي استفاده شود که عموم دست اندرکاران استفاده ميکنند.
5- نقش فرضيه در پژوهش:
الف – فرضيه به مطالعه منابع مربوط به موضوع مورد تحقيق جهت ميدهد و از مطالعه منابعي که با موضوع مورد پژوهش ارتباطي ندارند جلوگيري به عمل می آورد. به عبارت ديگر فرضيه مشخص ميکند که چه چيزي با موضوع مورد پژوهش در رابطه است و از جمعآوري اطلاعات بيحاصل جلوگيري به عمل ميآورد. واقعيتها زماني داراي معني و مفهوم هستند که در راستاي فرضيههاي پژوهشي مورد بحث و بررسي قرار گيرند. بههمين دليل فرضيههاي پژوهشي به پژوهشگر کمک ميکنند که اطلاعات جمعآوري شده را در رابطه با واقعيتها طبقهبندي کند.
ب – فرضيه جهت، هدف و تبيينها را معين ميکند. فرضيهها آزمايشي را براي پديدهها و زمينه مساعدي را براي توسعه دانش فراهم ميکنند. براي دست يافتن به اطلاعات معتبري درباره مسائل آموزشي بايد به جستجوي تعميمها و همبستگي دروني موجود بين واقعيتها گشت. از طريق همبستگيهاي دروني بين واقعيتها است که ميتوان الگوي با معنايي براي درک مسئله فراهم کرد. چنانچه فرضيه درست صورتبندي شده باشد، ميتواند جهت و هدف و تبيينها را مشخص کند.
ج – فرضيه، پژوهشگر را به برخي از جنبههاي موقعيتي که از نقطهنظر مسئله پژوهشي معنيدار است، حساس ميکند. به طور کلي فرضيه، تفاوت بين پژوهش دقيق و مفيد را از پژوهشهائي که داراي دقت کمتر هستند مشخص ميکند.
د – فرضيهها به پژوهشگر کمک ميکنند تا مسئله پژوهش را بهتر درک کنند و اهداف تحقيق را بهتر تدوين نمايند. فرضيهها پژوهشگر را قادر ميسازند تا روش تحقيق و همچنين روشهاي جمعآوري اطلاعات را براي حل مسئله پژوهش، معين کند.
ه– فرضيه چارچوبي را براي گزارش نتايج فراهم ميسازد. آنها به پژوهشگر اجازه ميدهند تا دادههاي مربوطه را جمعآوري کنند و به همين ترتيب امکان تفسير اطلاعات جمعآوري شده را مهيا ميسازند .فرضيه چارچوب معنيداري را براي نتيجهگيري معين ميکند .
و – فرضيه ميتواند به عنوان يک تعميم آزمايشي درباره مسئله پژوهش مورد بررسي قرار گيرد، فرضيه يک قضيه شرطي يا فرضي است که تائيد يا رد آن بايد بر اساس سازگاري مفاهيم آن به استناد مدارک و دانش گذشته آزمايش شود.
ز – فرضيه در پژوهشهائي که هدف آنها کشف علت و معلول است ضروري تر است و فرضيهها احتمالاً در پژوهشهائي که هدف آن تعيين وضعيت يک پديده است، اهميت کمتري دارد. اما اين بدين معنا نيست که در پژوهشها تدوين فرضيه لازم نيست، بلکه توصيه ميشود در پژوهشهاي توصيفي محض ( ارزيابی، برآورد و … ) هم در شرايطي که امکانپذير است، پژوهشگر به صورتبندي فرضيه اقدام نماید.
6- انواع فرضيهها با توجه به نقش آنها در تحقيق: هدف از آزمودن فرضيه تعيين احتمال حمايت آن توسط واقعيت است. همان طوري که گفته شد فرضيه يک انتظار کلي درباره رابطه بين متغيرها است و مواقع خيلي زيادي وجود دارد که ميتوان آن را به بوته آزمايش گذاشت ولي کوشش در جمعآوري اطلاعات براي تائيد یا حمايت آن در کليه شرايط غير ممکن است. فرضيهاي که به عنوان مثال: « ميگويد کارآئي معلمان آموزش ديده بيشتر از معلماني است که آموزش نديده اند » را ميتوان با گروههاي مختلف معلم، در مواد آموزشي متعدد و با ملاکهاي مختلف به آزمايش گذاشت. چنانچه فرضيه بر اساس موارد محدود آزمون شود و اطلاعات گردآوري شده آن را مورد حمايت قرار ندهد، بنابراين مناسبترين اظهار نظر اين است که گفته شود فرضيه رد ميشود.
چون بدست آوردن حمايت دقيق و روشن برای يک فرضيه بسيار دشوار است، لذا پژوهشگر به جای آنکه تلاش نمايد آن را مستقيم آزمون کند، سعی خواهد کرد حالت انکار يا نفی آن (فرضيه پوچ ) را مورد آزمون قرار دهد.
« فرض صفر يک، فرض آماری است که ادعا میکند بين متغيرهای مورد آزمايش يا پژوهش ارتباط يا اختلاف معنی داری وجود ندارد » و فرضيه صفر مخالف فرضيه پژوهش است.
عبارت يا جمله ایکه رابطه بين دو متغير را به صورت دقيق و روشن بيان میکند فرضيه ناميده میشود. اين نوع فرضيه، که در واقع نشان دهنده انتظارات پژوهشگر در زمينه روابط بين متغيرهای پژوهشي است « فرضيه پژوهشي» ناميده میشودH1.
الف – فرضيه تحقيق به دو طبقه تقسيم ميشود:
(1) فرضيه جهتدار : در اينگونه فرضيهها جهت ارتباط يا تأثير متغير مستقل بر متغير وابسته مشخص و معين است و هنگامي استفاده ميشود که محقق دلايل روشني براي پيشبيني رابطه معنيدار داشته باشد. براي توضيح بيشتر به فرضيههاي ذيل توجه کنيد:
فرضيه 1: کاهش مدت انجام تکاليف در کلاس موجب کاهش رفتار خارج از نيمکت دانشآموزان ميشود.
فرضيه2: افزايش رفتار پشت نيمکت دانشآموزان در نتيجه کاهش تکاليف درسي بوجود مي آيد. فرضيههاي بيان شده انتظارات تحقيقي يکساني را نشان ميدهند و تصميمهائي را که بايد بر پايه تعاريف عملياتي ، روشهاي اجرائي و اندازهگيري اتخاذ شوند، به وضوح نشان ميدهند.
به عنوان مثال: فرضيه اول نشان ميدهد شما رفتار خارج از نيمکت را ثبت خواهيد کرد در حالي که فرضيه دوم رفتار پشت نيمکت را مورد اندازهگيري قرار ميدهيد.
فرضيههاي فوق را جهتدار يا راهنما ميگويند، زيرا ماهيت و جهت رابطه بين متغيرهاي مورد پژوهش را معين کردهاند. هنگامي که شما پيشبيني ميکنيد که تغييرات يک متغير موجب کاهش يا افزايش متغير ديگري ميشود يا تغييرات معين و مشخص يک متغير تابع متغير ديگري است فرضيه صورتبندي شده فرضيه راهنما يا جهتدار خوانده ميشود. فرضيه را وقتي به صورت جهتدار بيان ميکنيد که يک دليل منطقي، نظري يا تجربي مبني بر جهتدار بودن آن، داشته باشيد.
به سه فرضيه ممکن درباره مقايسه کارآئي معلمان آموزش ديده و نديده توجه کنيد:
(الف) کارآئي معلمان آموزش ديده بيشتر از معلمان آموزش نديده است.
( ب ) کارآئي معلمان آموزش نديده کمتر از معلمان آموزش ديده است.
( ج ) کارآئي معلمان آموزش ديده و آموزش نديده مساوي است.
فرضيه (ج) يک فرضيه صفر يا يک فرضيه عدم اختلاف است. چنانچه اختلاف بين شاخههاي آماري مورد مقايسه به اندازه کافي بزرگ باشد که بتوان اختلاف را واقعي نه تصادفي دانست، فرض صفر رد ميشود. به اين معني که ميتوان گفت: کارآيي معلمان آموزش ديده و آموزش نديده مساوي است درست نيست (رد ميشود) زيرا يک گروه نشان داده است کاراتر از گروه ديگر است.
براي اين که فرضيه به صورت مستقيم قابل آزمون باشد بايستي آن را به صورت عملياتي بيان کرد. فرضيهاي عملياتي است که مفاهيم يا متغيرهاي موجود در آن به صورت عملياتي تعريف شده باشند.
(2) فرضيه بدون جهت : گاهي اوقات عقايد، نظريههاي موجود و شواهد تحقيقاتي که اساس و دليل منطقي را تشکيل ميدهند، قطعي به نظر نميرسند، ولي شما ممکن است پيشبيني روشنفکرانهاي از نتيجه تحقيق خود داشته باشيد که در چنين شرايطي بيان فرضيه به صورت بدون جهت ترجيح داده ميشود. به فرضيه بدون جهت ذيل توجه کنيد:
فرضيه: « کاهش مدت انجام تکاليف در کلاس موجب تغيير رفتار خارج از نيمکت دانشآموزان ميشود » .
فرضيه بدون جهت نشان ميدهد که انتظار يک تغيير وجود دارد، اما جهت تغيير معين نيست. به عبارت ديگر فرضيه بدون جهت به فرضيهاي گفته ميشود که جهت تأثير يا رابطه متغير مستقل بر متغير وابسته مشخص و معلوم نيست.
در بعضي از کتب به انواع ديگري از فرضيهها پرداختهاند که به طور مختصر عبارتند از:
الف - فرضيه همبستگي: در اينگونه فرضيهها پژوهشگر بدنبال مطالعه ميزان رابطه و جهت همبستگي بين دو يا چند متغير است.
ب – فرضيه علّي: پژوهشگر بدنبال کشف و تعيين رابطه علت – معلولي دو يا چند متغير است « فشارهاي رواني موجب كاهش رضايت شغلي كاركنان ميشود » و ضمناً فرضيه جهتدار هم ميباشد.
ج – فرضيه توصيفي: اينگونه فرضيهها بر وجود پديدهها و روابط بين آنها دلالت ميكند.
فرضيه1: « شيوه مديريت مديران، به ميزان تحصيلات آنها بستگي دارد » .
فرضيه2: « متوسط نمره مسئوليتپذيري مديران سازمانهاي بخش دولتي حداقل 60 است » . چنانچه تمام مديران سازمانهاي بخش دولتي ايران مورد آزمون مسئوليتپذيري قرار گيرند و متوسط نمره مسئوليتپذيري محاسبه گردد، فرضيه فوق يک فرضيه توصيفي است (چون با مراجعه به تمام مديران و انجام آزمون مشخص ميگردد).
اگر اندازهگيري مسئوليتپذيري تمامي مديران در سازمانهاي بخش دولتي ايران امکانپذير نباشد بايد نمونهاي از جامعه استفاده کرد.
د – فرضيه تجربي: در چنين فرضيههائي آزمايشگر متغير (گروه) را دستکاري ميکند.
مثال: روش آموزش متمرکز مديران از نظر اثر بخشي از روش غير متمرکز بهتر است.
در اين فرضيه هر آزمودني يا عضو گروه متمرکز است و يا عضو گروه غيرمتمرکز است که با روش تصادفي جايگزين ميشود.
7- طبقه بندي فرضيهها از نظر محتوائي :
الف – فرضيههائي که بر وجود پديدهها دلالت دارند. مثل فرضيههاي توصيفي:
(1) در اعمال مديريت تنبيه و تشويق اجتنابناپذير است.
(2) معمولاً در هر سازمان چند اداره وجود دارد.
ب – فرض
مروت آزادبخت
یک دیدگاه
عادله محتشم
سلام، سپاسگزارم. مفید بود.
آزادبخت
سلام سپاسگزارم