کشف چگونگی درک مخاطبان از پیام یک رسانه، از طریق تحقیقات پیمایشی به آسانی صورت نمیگیرد. تحقیقات پیمایشی فقط در جنبههایی میتواند تصویری از عقاید، رفتار ، نگرشها و نیز نوع روابط مخاطب ـ رسانه را نشان دهد. تحقیقات پیمایشی میتواند ابزار مناسبی باشد، اما در زمینه چرایی و چگونگی این روابط، از نوعی تناسب کمٌی برخوردار است. برای سنجش پویایی چگونگی دانش تجربی و قالبهای تفسیر مخاطبان، باید توجه خود را به استفادهی مخاطبان از رسانه، چگونگی استفاده آنها از رسانه به عنوان یک منبع در زندگی روزمرهشان و نقشی که استفاده از رسانه در زندگی روزانهی مخاطبان دارد معطوف کنیم. از این رو لازم است تا به سمت استفاده از روشهای کیفیتر متمایل شویم که این اجازه را به ما بدهد تا در مقایسه با روشهای آزمایشگاهی و یا پیمایشی در وضعیت ” طبیعیتری”، بتوان چگونگی روابط با رسانه را هم از نظر فنآوری و هم از نظر محتوا بررسی کرد.
روشهای تحقیق > روشهای کیفی
ترجمه: آرش محمدخانی و علی داوطلب
مخاطبان رسانه: مصاحبه با گروههای کانونی
مقدمه
کشف چگونگی درک مخاطبان از پیام یک رسانه، از طریق تحقیقات پیمایشی به آسانی صورت نمیگیرد. تحقیقات پیمایشی فقط در جنبههایی میتواند تصویری از عقاید، رفتار ، نگرشها و نیز نوع روابط مخاطب ـ رسانه را نشان دهد. تحقیقات پیمایشی میتواند ابزار مناسبی باشد، اما در زمینه چرایی و چگونگی این روابط، از نوعی تناسب کمٌی برخوردار است. برای سنجش پویایی چگونگی دانش تجربی و قالبهای تفسیر مخاطبان، باید توجه خود را به استفادهی مخاطبان از رسانه، چگونگی استفاده آنها از رسانه به عنوان یک منبع در زندگی روزمرهشان و نقشی که استفاده از رسانه در زندگی روزانهی مخاطبان دارد معطوف کنیم. از این رو لازم است تا به سمت استفاده از روشهای کیفیتر متمایل شویم که این اجازه را به ما بدهد تا در مقایسه با روشهای آزمایشگاهی و یا پیمایشی در وضعیت ” طبیعیتری”، بتوان چگونگی روابط با رسانه را هم از نظر فنآوری و هم از نظر محتوا بررسی کرد.
مشاهده شرکتکنندگان میتواند یکی از روشهایی باشد که این ضرورت را برآورده سازد، اما اغلب مسئله دسترسی به مخاطبان مشکل ساز است، چون هر گونه استفاده وسیع از آن را، به عنوان ابزاری برای بررسی مخاطبان در محیط ” طبیعی” منزلشان منتفی میکند (1991، silver stone) . لازم به ذکر نیست که مشاهده شرکت کنندگان در محیط طبیعی منزلشان غیر ممکن است. در واقع مطالعات موفقی که در زمینه مشاهده رفتار مخاطبان در منزل وجود دارد، شامل این موارد است: بررسی مخاطبان در زمینه سریالهای عامه پسند بریتانیایی “هاسبون” ( 1982)، بررسی تلویزیون خانوادگی در بریتانیای “مارپی” (1986) و چندین گزارش دیگر که در world families watch televisioin(lull.1988) منتشر شده است، که شامل مطالعهای در مورد نقش تلویزیون و ویدئو در خانوادههای آمریکایی است، که به وسیلهی “لیندولف” و همکارانش انجام شد . (lindolof. Shatter and Wilkinson. 1988)
مصاحبههای گروهی و فردی نیمه ساختاری، رویکردهای تحقیقاتیای هستند که این اجازه را به محقق میدهند تا با مقایسه و پیمایش دادههای مهمتر و حساستری، در مورد پویایی مخاطبان و روابطشان با رسانه دسترسی پیدا کنند. در عین حال این روشهای طولانی (اگر زمانبر باشند) در مقایسه کم هزینهتر میباشند، زیرا این روشها منابع و مذاکرات طولانی مدتی را که اغلب لازمه دسترسی به شرکت کنندگان است، در برندارند.
در این مقاله به معرفی مصاحبه گروههای کانونی(focuse group interview ) به عنوان روشی برای مطالعه مخاطبان رسانهای خواهیم پرداخت. در حالیکه مصاحبه در عمق فردی (individual in depth interview) و مصاحبه با گروههای کانونی در بسیاری از جنبهها دادههای مشابهای را تولید میکند. اما دلایل ما برای توجه به مصاحبههای گروهی شامل دو بخش زیر است:
1. مصاحبههای گروهی در مقایسه با مصاحبههای انفرادی از هزینهی کمتری برخوردار هستند. زیرا با در نظر گرفتن محدودیتهایی چون زمان، منابع و هزینهی تحقیقات، میتوان افراد بیشتری را مورد مصاحبه قرار داد.
2. گروهها این امکان را به محقق میدهند تا چگونگی درک مخاطبان از رسانه را، از طریق تعاملات و گفتگوهایی که بین آنها انجام میشود، بهتر مشاهده کند.
2-1. تاریخچهی مختصر
مصاحبه با گروههای کانونی، به عنوان یک روش تحقیقاتی بررسی مخاطبان رسانهای، مقبولیت وسیعی را بهدست آورده است. با افزایش ” مطالعات ادارکی” در تحقیقات رسانهای در طی دهه 1980، این روش به عنوان جزء اصلی رویکردهای محققان رسانههای ارتباطی درآمد. هرچند تاریخچه این روش به زمانهای قبل برمیگردد و ریشهی آن نیز در سایر زمینههای تحقیقاتی وجود دارد.
“رابرت مرتون” (Robert merton.1987 ) در مقاله خود در مورد مصاحبهی کانونی و گروههای کانونی دریافت که مفاهیم و توسعه این روش به اوایل دهه 1940 برمیگردد. وی به این نمونهها ارجاع میدهد: تحقیق “پاول لازارس فلد” ( paul lazarsfeld) در مورد مخاطبان رادیو در دانشگاه کلمبیا، تحقیقی در مورد مخاطبان فیلم، بهویژه کار “مرتون” (metron) در مورد فیلمهای آموزشی و روحیهبخش نظامی در شاخهی تحقیقاتی واحد آموزش و اطلاعات ارتش ایالات متحده.
مقاله “رابرت مرتون” و “پاتریشا کندال” با نام ” گروههای کانونی” در سال 1946 منتشر شد ( (Merton , Fiske and Kenedal, 1956. علیرغم اینکه ریشههای اولیه این روش، در علوم اجتماعی وجود دارد، در مقایسه با جامعهشناسی و شاخههای وابسته به آن، در بازارهای تحقیقاتی تجاری، این روش به عنوان روش تحقیقاتی دهههای آینده بهکار گرفته شد. در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بود که این رویکرد، رنسانسی را در علوم اجتماعی بهوجود آورد، که کاربردها و روشهای سنجش نوینی را بر آن به ارمغان داشت (morgan and Spanish,1984;morgan,1988;kruger,1988;stewart and shamdasani,1990;morgan,1993).
اگرچه جالب است که در مورد تعدادی از آخرین مطالعات این روش، یعنی کاربرد آن در تحقیقات رسانهای و ارتباطی، به بحث پرداختهاند. در طی پانزده سال اخیر رنسانسی که در مصاحبه گروههای کانونی به عنوان ابزاری برای تحقیقات مرتبط با رسانه و ارتباطات رخ داده است، چرخشی را از انگارههای سنتی مؤثر و گونههای مختلف داشته است و این گونهها شامل رویکردهای پیمایشی برجستهای چون مطالعات تحلیلی تربیتی و تحقیقات رضایتمندی میباشد. در طی دهه 1980 و 1990 این چرخشها از سؤالاتی نظیر” اثرات و تاثیر” رسانه بر عقاید و رفتار مخاطبان به سوی مسائلی چون چگونگی تفسیر، تعامل، درک و استفادهی مخاطبان از محتوای رسانه و فنآوریهای مرتبط با آن بوده است. از نظر یک محقق برجسته در حوزه رسانه:
شکلی که در اینجا در مورد ” باز مفهومیسازی” رخ میدهد، شامل تلاشی برای انتقال آگاهیهای مطالعات فرهنگی به فرایندهای استدلالی و انتقال فرایندهای نمادین به تحلیل، سازماندهی و اشکال مختلف فعالیتهای مشاهدهای است تا خود متون رسانهای. ” تاثیر” هرچه قدر که دارای قدرت و جهت باشد، ناچار است از طریق مفاهیم عمل کند. مسئله نیز، پیچیدگیهای اجتماعی و رسمی تولید مفاهیم بود که تحقیقات جدید به آن پرداخت. مفاهیم دو دسته هستند: درون متنی ( که نیازمند تحلیل ساختارهای متنی است) و بینمتنی (که نیازمند تحلیل بین چیزهای دیگری نظیر جنس (genres) و روابط بین آنهاست) و سرانجام تفسیرقاطع هرکدام از آنها (که نیازمند تحقیقاتی برای مناسب بودن این کارکردها با فهم گیرندگان است) (corner,1991,p.270) .
برای بسیاری از مطالعات ” ادراکی” مخاطبان در دهه 1980، انتخاب گروههای کانونی و مشاهده شرکتکنندگان و سایر روشهای مردم شناسی مرتبط با آنها، به عنوان عدم پذیرش آشکار، از دیگر روشهای کمٌیتر سنتی بود. “چلساینر” وهمکارانش (1992) به خوبی اذعان دارند که در حالیکه دلایل خوبی برای بهکارگیری روشهای کیفی در مطالعات مخاطبان رسانهای وجود دارد، هیچ زمینهای برای تأکید بر روشهای کیفی در یک مقاله وجود ندارد که بخواهیم از روی اعتقاد، هرگونه تلاش برای کمٌیسازی را مستثنی کنیم. “چلساینر” و همکارانش به خوبی استفاده از روشهای کمی را همراه با روشهای کیفی مورد دفاع و حمایت قرار میدهند.
3-10 چه زمانی از مصاحبههای گروههای کانونی استفاده می کنیم؟
همانگونه که در تمامی تحقیقات، انتخاب روش باید به گونهای باشد که بتوان به شکل مناسبی اهداف تحقیق انجام شده را منعکس کند، فاکتورهایی نظیر اعتماد ، منابع موجود و زمان، نقش مهمی را در تعیین چگونگی مسائل مربوط به یک رویکرد بازی میکند.
شاید مصاحبه با گروههای کانونی تنها حالت ممکن برای گردآوری دادهها در بخشی از یک تحقیق باشد، اما رویکردهای دیگری نیز برای گردآوری دادهها وجود دارد که میتوان آنها را به گونهای بهکار برد که مکمل هم باشند. در تحقیقات رسانهای این مورد همراه با موارد دیگری نظیر پرسشنامه، مشاهدات «مردم شناسی» و تحلیل محتوای رسانها بهکار میرود. هم چنین ممکن است که استفاده از گروههای کانونی برای سطوح مختلفی از مراحل یک تحقیق نیز متناسب باشد، زیرا میتوان آن را برای مراحل اولیه تحقیقی بهکار برد که هدف آن شناسایی مباحث و موضوعات مورد نظر افراد در زمینه خاص و دیدگاه آنها نسبت به آن موضوع و یا مبحث باشد. چنین دادههای اکتشافیای میتواند در ایجاد پرسشهای مربوط به آن، برای مطالعات پیمایشی بزرگتر که با استفاده از پرسش نامه انجام میشود، مفید باشد. در این زمینه مصاحبه با گروههای کانونی، هم از نظر فراهم ساختن اشارهگرهایی برای موضوعات و مباحث و درونمایهها مربوط به آن و هم از نظر اطمینان یافتن از اینکه پرسشهای پیمایش بتواند چهارچوب مشخصی را برای کسانی که مورد پیمایش قرار میگیرند باشد، بسیار ارزشمند خواهد بود.
در عوض، مطالعات پیمایشی و یا تحلیل محتوای رسانهای، توجه را به سمت موضوعاتی جلب کرده است که نیازمند آزمونهای بیشتری است، که با استفاده از گروههای بحث کانونی انجام خواهد شد.
نارضایتی همراه با دیدگاه مخاطب ” منفعل” و دیدگاه ” پلکانی” تأثیرات رسانه را میتوان به عنوان ویژگیهای تعریف کنندهی رویکردهای سنتی مطالعات مخاطب رسانهای در نظر گرفت. در حالیکه مطالعات ادراکی و مردم شناسی جدید در دهه 1980و1990، به کارگیری روشهایی برای سنجش نقش فعال و معنا ساز مخاطبان را تشدید کرده است. در بسیاری از مطالعات کیفی مخاطبان دهه 1980 و اوایل دهه 1990 انتخاب مصاحبه با گروههای کانونی به عنوان روشی برای سنجش، باعث شده بود که آزمایش مخاطبان در یک محیط طبیعیتر برگزار شود. این عامل میتواند چهارچوب مناسبتری برای بررسی این موارد فراهم سازد که چگونه مخاطبان رسانه محتوای آن را درک میکنند، چگونه با آن ارتباط برقرار میکنند و یا چگونه آن را مورد تفسیر و یا استفاده قرار می دهند.
اولین اولویت تعیین چگونگی این خواهد بود که مخاطبان چگونه شیوههایی را که سخن پراکنان برای رمزگذاری موضوعات بهکار میبرند، میپذیرند و یا چگونه آن را اصلاح و یا آن را رد می کنند (morely,1980,p.23 ).
هدف شناسایی این بود که چگونه از طریق مکالمه و مبادلهی بین پاسخ دهندگان در گروه تفاسیر گردآوری و ساخته میشود. (lbid,p.33)
این مطالعه مخصوص الگوهای درگیرکنندهی قسمتهایی از سریال جهانی “Dallas ” بود. توجه آن بر این مسئله بود که مشاهدهکنندگان یک محیط که به شرایط طبیعی نزدیک هستند، چگونه در مورد این برنامه به بحث خواهند نشست (Liebes and Katz, 1986, p. 152).
“ما مشتاقیم تا به عنوان نخستین بخش از تحقیقاتمان در این زمینه به تحقیق بپردازیم که چگونه مشاهدهکنندگان با برنامههایی که ما برای تجزیه و تحلیل انتخاب کردهایم ارتباط برقرار میکنند و چگونه آن را مورد ارزیابی قرار میدهند” (Corner, Richardson and Fenton,1990,p.47).
در حالیکه عمق کیفیای که بهوسیله این مطالعات مورد کنکاش قرار میگیرد، از طریق مصاحبههای فردی عمقی نیز قابل دستیابی خواهد بود. اما حداقل دو دلیل بسیار مهم برای انتخاب بحثهای گروه کانونی نسبت به مصاحبههای انفرادی به عنوان ابزار تحقیق وجود دارد. اولین دلیل این است که به طور طبیعی، تولید و خلق معنا و تفسیر محتوای رسانه، یک فعالیت اجتماعی است. در واقع تفسیری که مخاطبان یک رسانه از محتوای آن دارند، یک فعالیت اجتماعی است، بنابراین نظرات خود را از طریق گفتگو و تعاملات اجتماعی بیان می کنند.
“چرا گروهها؟ با انتخاب روش مصاحبه با گروههای کانونی، در عمل ما این پیش فرض را به مرحله عمل درآوردهایم که گفتگو با گروه کوچکی از کسانی که پخش برنامهها را دنبال میکنند، یک عامل کلیدی برای فهم فرایندهای واسطهگری است که از طریق آن یک برنامه چگونه وارد فرهنگ میشود. با مطرح شدن چنین مباحثی – که البته به صورت گاه و بیگاه صورت میگیرد- ما اکنون از شواهدی که در پس زمینهی پرسشنامهها وجود دارد، آگاهی داریم. البته تصدیقهای بیشتر از دل خود همین بحثها خارج میشود، که در طی آن شرکتکنندگان به گفتگوهای قبلیای که در مورد آن برنامه و شخصیتهایش بوده است، استناد میکنند” (Liebes and Katz,1990,p.2.
دومین دلیل و شاید دلیل عملگرانهتر برای انتخاب مباحثههای گروههای کانونی در مقایسه با مصاحبههای انفرادی، این است که آنها پویایی و روشهای بیشتری برای استخراج کردن، انگیزه بخشیدن و بهکارگیری تفاسیر مخاطبان ارائه میکنند- که البته در مصاحبههای انفرادی وجود ندارد-. دقیقاً همین پویایی و تعاملات گروهی است که چندین نفر را گردهم میآورد تا در مورد یک موضوع به گفتگو بپردازند و همین امر، عامل جذب کنندهی افراد به این شیوه از ابزارهای گردآوری دادهها در مقایسه با مصاحبههای انفرادی است.
“نشانه گروههای کانونی، استفاده صریح از تعاملات گروهی برای تولید دادهها و دیدگاهها است. گردآوری این دادهها از شیوههای دیگری که فاقد تعاملاتی هستند که درگروه وجود دارد، کمتر قابل دسترسی خواهد بود” (Morgan,1988,p.12).
گروه کانونی شرکتکنندگان را وادار به تفکر در مورد موضوع مورد بحث میکند و این کار به شیوهای انجام میشود که مطمئنا شیوهای طبیعی نیست. قابلیتهای تحلیلی که در برخی از این گفتگوها آشکار میشود، احتمالاً فراتر از سطحی است که در گفتگوهای روزمره در مورد تلویزیون صورت میگیرد و احتمالاً عقاید شرکت کنندگان تحت تأثیر جدیت گفتگوهای انجام شده قرار خواهد گرفت. از اعضای گروه خواسته میشود تا به درونمایهها، پیامها،شخصیتها و همچنین کارکردهای چنین برنامههایی که برای بینندگان وجود دارد، کلیت بخشند. بنابراین، گروههای کانونی به عنوان محرکی برای بیان عقاید نهفته افراد، ایجاد حس وفاق گروهی و بیان نظریات تحلیلی در مورد هنر عمل میکند. اما حتی این گفتگوهای رسمیتر نیز دارای نوعی فشار غیررسمی است. در حقیقت بخش عمدهای از تحلیلهای ما صرف تبدیل داستان و زندگی واقعی خواهد شد. جاییکه داستان به عنوان پایهای برای ارزیابی و تفسیر زندگی واقعی و بالعکس تبدیل خواهد شد. بستر گروه منجر به ابراز و بیان چنین اندیشههایی خواهد شد. مذاکرات موجود در این گروهها، نوعی آگاهی از افکار دیگران را خلق میکند. نتیجه نیز نوعی برونداد افزاینده به جهانبینی اجتماع خواه بود (Liebes and katz, 1990,pp.28-29).
“گامسون” (1992) به شکل مناسبتری مزیتگروههای کانونی را در مقایسه با مصاحبههای انفرادی بیان میکند و آن را به عنوان بررسی میکند که مردم از لحاظ اجتماعی، چگونه در مورد مباحث عمومی، مفاهیم و معانی ایجاد میکنند.
1. با صحبت کردن با یکدیگر در مورد مباحث، افراد به دنبال مسائل رایج برای گفتمان هستند.
2. گروههای کانونی در مقایسه با مصاحبههای پیمایشی، این اجازه را به ما میدهند که واژگان طبیعی افراد را مشاهده کنیم. واژگانی را که برای بیان مفاهیم مرتبط با مباحث بهکار میبرند.
3. از طریق چالشها و شیوهای جایگزینی که برای به چهارچوب درآوردن یک مبحث وجود دارد، شرکتکنندگان مجبور هستند تا در مورد بیان عقاید و نظریاتشان کمی آگاهانهتر برخورد کنند (Gamson,1992,pp.191-2).
البته برخی از دلایلی که برای بهکارگیری گروههای کانونی بیان شد، میتواند مباحثی را در مخالفت استفاده از این رویکرد مطرح کند. برخی از افراد ممکن است که در یک موقعیت گروهی به شکل اجتنابناپذیری تأثیرات بیشتر در مقایسه با دیگران بر گروه اعمال کنند، به حدی که ممکن است که این افراد بر بحثهای گروه تسلط یابند (هر چند که این مسئله با وجود فردی ماهر و متخصص به حداقل میزان خود خواهد رسید). بحثهای گروهی غالباً به سمت زمینهای برای هم عقیده شدن کشیده میشود. زیرا عقاید مخالف معمولاً به حاشیه رانده میشود و عدم توافق در میان شرکتکنندگان کمتر مورد توجه قرار میگیرد. به گونهای که فشار گروه، بحث را به سمت قالبی معمولی پیش میراند. این موارد فرایندهای شناختهشدهای هستند. هر چند که هم “گامسون” (1992) و هم “لایبس” و “کتز” (1990)، معتقدند که این فرایندها باعث خواهد شد که بحث گروهی شکل” طبیعیتری” را برای گردآوری دادهها داشته باشد.
“پویایی گروه باعث خواهد شد که عقاید شرکتکنندگان به یک شکل سنجیده نشود. افراد تأثیرات مختلفی بر گروه دارند. اما زندگی واقعی تا حد زیادی شبیه آن است. عقاید مانند داراییهای افراد نیست که انتخابات افکار عمومی چگونگی اندیشیدن ما را تعیین کند. عقاید مختلف، باعث بهوجود آمدن تعاملات خواهند شد و در این راه این ” رهبران عقاید ” هستند که تأثیرات مختلفی از خود به جای خواهند گذاشت (Liebes and Katz,1990, pp.29).
هرچند که این ایده که بتوان گروههایی از مردم را گردهم آورد تا بتوانند در مورد ” محتوای رسانه صحبت کنند”، شیوهی خلاقانهای به نظر میرسد که میتواند دادههای ” غنی “، “طبیعی”، “کامل” و “پیچیده” را در زمینههای مختلفی فراهم آورد. زمینههایی مانند اینکه افراد چگونه محتوای رسانه را تفسیر میکنند، چگونه آنرا به کار میگیرند و یا چگونه در مورد آن به مذاکره میپردازند. اما قطعاً واقعیت کمی متفاوت است. مردم نه “به طور طبیعی” مشتاق هستند تا تفاسیر خود را در مورد محتوای رسانه شرح دهند و نه لزوماً از این مسئله آگاه هستند که “چگونه محتوای یک رسانه را در زندگی روزمرهشان به کار میگیرند”: اینکه برنامههای تلویزیون موضوع گفتگوهای ما را تشکیل میدهد کاملاً واضح است. اما آیا ما در این گفتگوها تفسیر واقعی خود را از این برنامهها بیان میکنیم؟با اتکا به تجارب روزمره واقعبینانهتر به نظر میرسد فرض کنیم که بحث و گفتگوی ما در مورد برنامههای تلویزیون به صورت مختصر و سطحی صورت میگیرد. همانگونه که ما در مورد وضعیت آب و هوا صحبت میکنیم. برای مثال، در بحث مشاهده خبر،”لوی” (1977) نشان داده است که برخی از بینندگان حتی از خبرهای تلویزیون برای فراهم ساختن موضوعاتی استفاده میکنند که بتوانند از آنها در مکالمات کوتاه روزمرهشان استفاده کنند، که لزوماً بیانگر تفاسیر و عقایدشان نخواهد بود (Hoijer,1990,p.34).
مباحثههای گروههای کانونی، به منظور اینکه بتواند دادههای مفیدی را گردآوری کند، نیازمند درونداد فعال و ساختاربندی مناسب بخشهای مختلفی است. این وظیفه بر عهدهی مدیر بحث است (برای جزئیات بیشتر در مورد نقش وی ، بخشهای بعدی را ببینید). درواقع، “کانونی” بودن بحثها و چهارچوبی که در آن از شرکتکنندگان خواسته میشود تا در قالب آن نظریات و عقاید خود را بیان کنند، باید به شکل واضحی مشخص شود (اگرچه که روند این گفتگوها از گفتگوهای بدون ساختار و ضعیف به سمت حوزههایی پیش میرود که بیشتر مورد علاقه محقق خواهد بود).
10-4 مراحل انجام تحقیق گروههای کانونی
مراحل مختلفی که برای مفهومی سازی، انجام و تحلیل گروههای کانونی وجود دارد، در بسیاری موارد، تشابهاتی با تحقیق پیمایشی و تحلیل محتوا دارد. این موارد حاوی تعریف مسئله، ساخت ابزار تحقیق( در اینجا راهنمای انجام مصاحبه)، نمونهگیری و مطالعات ابتدایی و غیره هستند. یکی از واضحترین دستورالعملهایی که تاکنون برای مراحل مختلف گروههای کانونی ارائه شده است، موردی است که بهوسیله “استورات” و “شامدسانی” (1990) ارائه شده است که آن را در شکل 10-1 مشاهده میکنید.
در اینجا ما در مورد برخی از مراحل آن به صورت مفصلتر به بحث خواهیم پرداخت و در این زمینه به تحقیقات مخاطبان رسانهای که از گروههای کانونی استفاده کردهاند، استناد خواهیم کرد.
10-4-1 نمونهگیری و بهکارگیری گروهها
گروههای کانونی با این هدف تحت نظر قرار میگیرند تا بتوانند انواع بهخصوصی از اطلاعات را از مجموعهی افراد مشخصی بهدست آورند. و این بدان معنی است که افرادیکه برای شرکت در یک گروه کانونی دعوت میشوند، باید قادر و مشتاق باشند تا بتوانند اطلاعات مورد نیاز را فراهم سازند. به گونهای که بتوانند نماینده مناسبی برای جمعیت مورد نظر باشند.گروه کانونی، تنها یک بحث اتفاقی که در میان اعضای گروه شکل میگیرد نیست، بلکه تلاشی تحقیقاتی است که به شکل مناسبی طراحی شده است و در این راه نیازمند توجهات و مراقبتهایی است که برای انجام دیگر تحقیقات علمی در نظر گرفته میشود (Stewart and Shamdasani, 1990, p.51).
وجود این مسئله که ” افرادیکه برای شرکت در یک گروه کانونی مورد دعوت قرار میگیرند، باید قادر و مشتاق باشند تا بتوانند اطلاعات مورد نیاز را فراهم سازند، به گونهای که بتوانند نماینده مناسبی برای جمعیت مورد نظر باشند”، خود به اندازه کافی روشن و واضح است. اما مهم است که این مسئله را به یاد داشته باشیم که برخلاف دیگر مطالعات انجام شده، تعداد کل افراد شرکتکننده در گروههای کانونی بسیار پایین است. بنابراین ضروری است که نمونهگیری گروهها بامعیارهای مردمشناختی، حرفهای و یا هر معیاری دیگری که صورت میگیرد، با دقت بیشتری انجام شود و در این زمینه محقق انتظار دارد و یا اینطور فرض میکند که تفاوتها به شکل مناسبی وجود خواهد داشت.
در حقیقت، مطالعات گروههای کانونی در تحقیقات رسانهای به ندرت به دنبال این مسئله است که گروهها بتوانند نماینده جمعیت کل باشند. در مقابل، آنها گروهها را براساس معیارهایی انتخاب کردهاند که باعث معنادار شدن این شیوه شود که مردم چگونه محتوای رسانه را تفسیر و به کار میگیرند. به علاوه، مطالعات مربوط به مخاطبان که از روش تحقیق گروههای کانونی استفاده میکنند، اغلب دارای این هدف هستند که بتوانند شرکت کنندگان را در جوامع و گروههای “طبیعیای” قرار دهند که به صورت مستقل در تحقیق وجود دارد:
روش تحقیق ما طراحی شده است تا بتواند شیوههایی را که تعاملات اجتماعی مخاطبان را به هم پیوند میزند، مورد کنکاش قرار دهد. بنابراین بهجای کار کردن با افراد مجزا و یا گروهی از افراد که تنها و به سادگی برای اهداف تحقیق مفید باشند، ما کار کردن با گروههای موجود از قبل را انتخاب کردهایم. افرادیکه قبلاً با هم زندگی کردهاند، معاشرت داشتهاند و یا با هم کار کردهاند (Kitzinger,1993, p.272).
بهعلاوه، “کرانر” و همکارانش نیز گروههای مشارکت کننده خود را از میان گروههای علاقهمند”از پیش تشکیل شده” انتخاب میکنند:
ما پیشپینی میکردیم که احزاب سیاسی اصلی، دلیلی برای علاقهمندی در این زمینه داشته باشند(هرچند که مسئلهی انرژی هستهای یک مبحث حزبی ساده به حساب نمیآید). بر این اساس ما مشارکت گروههای پاسخگویی از کارگران محلی و احزاب محافظهکار و SLD بهدست آوردیم. گروههای ما به این موارد اختصاص یافته بود: چند باشگاه محلی، مرکز منابع اتحادیه کارگری بیکاران، یک گروه بحث بانوان، گروه کاملی از دانشآموزان، گروهی از دانشجویان پزشکی و برخی از دوستداران زمین و بالاخره مجموعهای از کارگران نیروگاه هستهای”Heysham”
(Croner et al.,pp.48-9).
“بارجز” و “هریسون” (1993) در تحقیق خود که در مورد جریان ادعاها و نقش رسانه در ارتباط با موضوعات بحثانگیز زیست محیطی بود، بررسیهای خانگی خود را با مطالعهی یک گروه کانونی که تنها از دو گروه تشکیل شده بود، تکمیل کردند. هرچند که هر کدام از این گروهها نه برای یک بار، بلکه برای شش بار در طی یک مدت شش ماهه گردهم آمدند تا بتوان چگونگی تغییر ادعاهای آنها را در طی این دورهی شش ماهه مورد بررسی قرار داد. محققان با مشورت، گروهی را انتخاب میکردند که متشکل از افراد محلی باشد که عموماً طرفدار سؤالی در مورد توسعه بودند و گروه دیگر متشکل از افرادی بود که عضو گروههای حفاظت از محیط زیست و سازمانهای زیست محیطی بودند و در عین حال مخالف توسعه مورد بحثی بودند که در این تحقیق مورد سنجش قرار گرفته بود (p.202).
در مطالعهای که در مورد پوشش خبری و فهم عمومی از ژنتیک نوین صورت گرفت، “دورانت” و همکارانش(Durant,Hansen and Bauer,1996) ترکیبی از انواع گروهها را انتخاب کردند. علاوه بر تعدادی از گروههای جمعیتی عمومی ، آنها گروههای دیگری را از طریق توجهای که برای عضویت در گروههای مورد علاقه و یا حرفهای داشتند، انتخاب کردند. این دسته از مشارکتکنندگان یا دارای دانش تخصصی بودند و یا دغدغههای اخلاقی،حقوقی،بهداشتی و یا تجاری در آن زمینه داشتند.
“لایبز” و “کتر” علاقمند به بررسی این موضوع بودند که چرا سریال تلویزیونی آمریکایی”Dallas” دارای مقبولیتی جهانی است. به شکل تخصصیتر، آنها خواهان بررسی این مسئله بودند که با توجه به پسزمینهی فرهنگی بینندگان، تفسیر مخاطبان و درگیر شدن با سریال در چه زمانی و چگونه تغییر خواهد کرد:
«بنابراین، ما چهار گروه کاملاً متفاوت را از یک جامعهی اسرائیلی همراه با نسل دوم آمریکائیهای لوسآنجلس ( به عنوان نمایندگان مخاطبانی که برنامه اصلی برای آنها ساختهشده بود) و هچنین ژاپنیهای ساکن ژاپن (جاییکه برنامه با شکست روبهرو شد) را برای مقایسه با یکدیگر انتخاب کردیم. در انتخاب گروههای اسرائیلی، ما امیدوار بودیم قادر باشیم که ماهیت درگیر شدن با برنامه را، علیرغم مقبولیت جهانی که داشت، نشان دهیم. با این حال این مسئلهای بود که با توجه به پسزمینهی فرهنگی و اجتماعی بینندگان متفاوت بود (Liebes and Katz, 1990,p.21).»
نمونه شامل شصت و شش گروه (معمولاً) شش نفره با معیارهای قومی، سن و تحصیلات بود که رویهم رفته شامل 400 نفر از شرکتکنندگان میشد. تحلیلها شامل ده گروه از اعراب فلسطینی، شانزده گروه از اسرائیلیهای مراکشیتبار، ده گروه از روسهایی که تازه به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، شش گروه از افراد دارای مزرعهی مشترک در اسرائیل، ده گروه از حومهی لوسآنجلس و در نهایت یازده گروه از توکیو بود (Ibid., p.24).
“فیلو” (1990)، همانند “کرانر” و همکارانش(1990) ، در تحلیلهایش، در مورد پوشش رسانهای و عقاید مردم نسبت به اعتصاب معدنچیهای بریتانیا که در طی سالهای 1984-1985 رخ داده بود، تحقیق کرد. وی این هدف را دنبال میکرد که گروههایی را انتخاب کند که “طبیعی” باشند. به این مفهوم که آنها حتی در زمانهای پیش از آغاز پروژه تحقیقاتی نیز وجود خارجی داشته باشند (p.22). اگرچه در همان زمان نیز افراد به گونهای انتخاب میشدند که بتوانند تفاوتهای ممکن در درک مخاطبان را که ناشی از عواملی چون رده و یا پس زمینهی فرهنگی است بهخوبی نشان دهند (p.23). “فیلو” جمعاً 169 نفر را در شانزده گروه گردهم آورد و آنها را در چهار گروه دستهبندی کرد:
1. گروههایی با دانش و یا تجربه در زمینهی اعتصاب (برای مثال،معدنچی ها و پلیسها)
2. گروههای شغلی و حرفهای
3. گروههای علاقمند
4. گروههای ساکن محلی
انتخاب این گروهها انجام این امر را امکانپذیر میساخت که میتوان برخی از متغیرهای کلیدی همانند حوزهی منطقهای را به صورت مداوم در اختیار داشت. آن هم در حالیکه دیگر متغیرها نظیر رده و یا پسزمینه فرهنگی، در حال تغییر هستند (Philo, 1990, p.23).
اگر اهداف تحقیق این امکان را به ما بدهد که بتوان مشارکتکنندگان را از گروهها و یا جوامع طبیعی موجود به کار گرفت، منجر به این خواهد شد که یافتن و برقراری ارتباط با انواع مختلفی از این مشارکتکنندگان به مراتب، بهتر و آسانتر از زمانی باشد که بخواهیم انواع مختلف مشارکتکنندگان را به صورت اتفاقی انتخاب کنیم. حوزههای انتخابی گزینش شرکتکنندگان را، میتوان از میان سیاههی زیر انتخاب کرد. برای مثال: گروههای محلی، منطقهای و ملی، مشتریان سازمانها، گروههای دارای علائق خاص و یا سازمان احزاب سیاسی که میتوان از طریق دفاتر مدیریتی و اداری با آنها تماس برقرار کرد تا بتوان سیاههی اعضای آنها را بهدست آورد، کارفرمایان بزرگ، شرکتها، نهادهای تجاری، اتحادیههای صنفی که بتوان اجازه دسترسی به سیاههی اعضا و کارمندان آنها را بهدست آورد، نهادهای عمومی، انجمنها ( برای مثال انجمن بینندگان و شنوندگان، باشگاه طرفداران، گروه والدین، انجمن زنان، انجمنهای قومی و نژادی و جوامع مذهبی) و جوامع حرفهای (برای مثال پزشکان، محققان، حسابداران و روزنامهنگاران).
در جاییکه انواع مختلفی از شرکتکنندگانی وجود دارد که به گروه و یا انجمن خاصی وابسته نیستند و یا نمیتوان آنها را از میان سیاههی اعضا و یا راهنماهای موجود از قبل گزینش کرد، لازم است تا دوباره روشهای گزینش و نمونهگیری خود را به شیوهای که در تحقیقات پیمایشی دیگر وجود دارد، بازنگری و مرتب کنیم. این امر شامل تماس با افراد در مراکزی چون مراکز خرید، در معابر عمومی و یا دیگر اماکن عمومی است. آگهی دادن درمحیطهای کاری و حرفهای و عمومی، مراکز اجتماعات و یا حتی انتشار آن در جزوههای منتشر شدهی محلی و منطقهای، برای جلب توجه افراد میتواند مفید باشد. در این زمینه میتوان از طریق پست و یا تلفن با افراد تماس برقرار کرد ( شاید بتوان آن را از طریق نمونهگیری اتفاقی از میان اسامی و آدرسهای موجود انتخاب و گزینش کرد).
10-4-2 تعداد گروهها و شرکتکنندگان
چند گروه باید انتخاب کرد؟ هر گروه باید چه تعداد مشارکتکننده داشته باشد؟ در واقع هیچگونه پاسخ مناسبی برای این دو سؤال وجود ندارد. تعداد گروهها بستگی به اهداف تحقیق و منابع موجود دارد. اگر گروههای کانونی را صرفاً برای اهداف اکتشافی و یا برای خلق ایدههای جدید برای مطالعات بزرگترـ برای مثال یک تحقیقی مبتنی بر پیمایش ـ بهکار میروند، بنابراین تعداد دو، سه و یا چهار گروه کفایت میکند (Hedges, 1985;Morgan, 1988).
در جاییکه قرار است گروههای کانونی بخش اصلی و سازنده یک تحقیق را تشکیل دهند، در این صورت باید تعداد گروههای انتخابی کمتر از شش گروه نباشد، زیرا در غیر این صورت توجیه کردن کمتر از این تعداد بسیار مشکل است. همانگونه که “مورگان” (1988) نشان داده است، یک رویکرد میتواند با توجه به مباحث دیگری که ایدههای جدید را تولید میکند، باعث تغییر در تعداد گروهها شود (p. 42). این راهبرد بهوسیلهی کسانی چون “لایوینگاستون” و “لانت” مورد توجه قرار گرفت (1993)، که آنرا در مطالعاتشان با موضوع تفسیر مخاطبان از برنامههای “تاکشو” تلویزیونی به کار گرفتند: « تعداد گروههای کانونی باید بهوسیلهی تداوم تعیین شود. به این مفهوم که تفاسیر و الگوها تکراری شوند و مواد جدید کمتری از آنها حاصل شود (p. 181) » بنابراین “لایوینگاستون” و “لانت” دوازده گروه ازبحث کانونی را انتخاب کردند که در گروههای چهار تا هشت نفره جای گرفته بودند، این گروهها جمعیتی بالغ بر شصت و نه نفر را در خود جای داده بودند.
تنها فاکتور اصلی برای تصمیمگیری در مورد تعداد گروههای به کارگرفته شده (بدون توجه به هزینه و منابع) میتواند انواع ویژگیهای مقایسه شده بین گروهها و افراد مختلفی باشد که با توجه به اهداف تحقیق صورت میگیرد. بنابراین اگر هدف، بررسی چگونگی این امر باشد که چرا تفسیر مخاطبان از برنامههای تلویزیونی با توجه به مسائلی چون طبقه اجتماعی، جنسیت، شغل و حرفه، سبک زندگی و عضویت در گروه خاص، متفاوت است، بنابراین باید گروهها به تعداد مناسبی انتخاب شوند که تا بتواند ابعاد مختلف این مسئله را به خوبی منعکس کند.
یکی از مهمترین عوامل تعیین کنندهی تعداد گروهها، تعداد زیر گروههای مختلف مورد نیاز است. هرچقدر همسانی گروههای شما از نظر مسائلی چون پسزمینه و نقشها بیشتر باشد، بنابراین شما به گروه کمتری نیاز دارید. اما اگر در میان گروهی که مطالعه میکنید چند بخش جمعیتی متمایز وجود داشته باشد، در این صورت شاید لازم باشد که گروههای خود را به صورت مجزا تفکیک کنید. برای مثال گروههایی که از مردان تشکیل شدهاند، از گروههایی که از زنان تشکیل شدهاند، مجزا و تفکیک شدهاند. تفکیک گروهها به دو گروه کاملاً متمایز، میتواند به شکل آشکاری تعداد گروهها را افزایش دهد (Morgan, 1988, p. 2).
در مطالعات مخاطبان رسانهای که در طی دهههای 1980 و 1990 انجام شده است، تعداد گروهها به شکل قابل ملاحظهای متفاوت بوده است. “مارلی” (1980) در اثر کلاسیک خود که در مورد امور کنونی برنامهی ” Nationwide ” بود،چیزی در حدود بیست و نه گروه را مورد مصاحبه قرار داد (اگرچه سه گروه از این تعداد به علت نقص در نوارهای ضبط شده در نهایت حذف شدند) که هر کدام از این گروهها بین پنج تا ده نفر عضو داشتند. تحقیق بعدی “مارلی” با عنوان” تلویزیون خانوادگی”(1986) هیجده خانواده مختلف را دربرمیگرفت. تحقیق “لایبس” و “کتز” که در مورد تفاوتهای فرهنگی موجود برای تفسیر برنامه “Dallas” بود، شصت و شش گروه را شامل میشد، که هر کدام از این گروهها معمولاً سه عضو داشتند. تحقیق “کیتزینگر” نیز در مورد درک مخاطبان از بیماری ایدز، پنجاه و دو گروه مختلف را با تعداد 351 نفر دربرداشت که اندازه گروهها در مناطق مختلف بین چهار تا نه شرکتکننده بوده است. در تحقیقی که با موضوع زنان و خشونت تلویزیونی انجام شد ، “شلزینگر” و دیگران (1992) چهارده گروه بحث را با جمعیتی بالغ بر نود و یک نفر از زنان هدایت میکردند (اندازه گروهها بین پنج تا نه نفر عضو بوده است).
“دورانت” و همکارانش (1993) دوازده گروه بحث کانونی را تحت نظر داشتند که تعداد اعضای این گروهها، چیزی بین هفت تا نه نفر شرکت کننده بوده است.
همانگونه که در این نمونه به خوبی نشان شده است، تعداد شرکتکنندگان در هر یک از گروهها میتواند به شکل قابل ملاحظهای متفاوت باشد. از یک گروه دو نفره گرفته تا یک گروه بیستوپنج نفره (گروهی در تحقیق گیتزینگر که درمورد تفسیر مخاطبان از بیماری ایدز بود). هرچند که در اینجا میتوان تعدادی را ذکر کرد که مورد توافق همگان باشد. تعداد بهینهی اندازه گروههای بحث کانونی، در نواحی مختلف میتواند چیزی بین پنج تا نه نفر باشد (مورگان در سال 1988 تعداد بین شش تا ده نفر را پیشنهاد میکند).
هزینه سودمندی استفاده از گروههای کانونی، در مقایسه با مصاحبههای انفرادی میتواند در اثر استفاده از گروههای بسیار کوچک، به شکل واضحی از بین برود. زیرا با به کارگیری تعداد کمتر از شش نفر شرکتکننده در هر گروه، بسیار مشکل است که بتوانیم بحث پویا و زندهای را به راه بیاندازیم و آنرا مدیریت کنیم. در مقابل، در گروههای بزرگتر که به نظر میرسد بهرهوری هزینهای بیشتر و نابهنجاری کمتری دارند نیز، اشکالات متعددی به چشم میخورد. در گروههای بزرگتر این احتمال وجود دارد که افرادی که به لحاظ گفتاری کمتر فعال هستند و از اعتماد به نفس کمتری برخودار هستند، توسط دیگران به حاشیه رانده شوند. بنابراین تمایل دارند تا خود را در پشت دیگر اعضای فعال گروه پنهان کنند. از طرف دیگر، به دلیل تعداد زیاد شرکتکنندگان، این امر برای مدیر بحث مشکل است که بتواند بحث را به صورت متمرکز دنبال کند و از گفتگوی همزمان شرکتکنندگان نیز جلوگیری کند(Hedges, 1985).
بنابراین به نظر میرسد که نوعی توافق بر این امر وجود دارد که تعداد اعضای هر گروه نباید متجاوز از ده تا دوازده نفر شرکتکننده باشد (Hedges, 1985; Morgan, 1988; Kruger,1988) و از طرف دیگر اندازه ایدهآل گروه نیز، تعدادی بین شش تا ده نفر است.
10-4-3 سازماندهی شرکتکنندگان
بعد از شناسایی انواع مختلف شرکتکنندگان در بحث ـ پس از مطرح کردن سؤالات گزینشی دیگرـ باید از کسانی که در این تحقیق به دنبال آنها بودهایم به صورت رسمی دعوت بهعمل آورد تا در مباحث گروه شرکت کند. در این دعوت باید بتوان به صورت کلی مواردی را برای آنها بیان کرد که : هدف از بحثهای گروه کانونی چیست؟ این بحثها در کجا و با چه کسانی صورت میگیرد و محققان چه کسانی هستند و به دنبال ارائه چه چیزی هستند؟ اگر قرار است که به آنان پاداشی تعلق گیرد
( اکثر مردم از اینکه بخواهند روزی یک تا سه ساعت ـ در برخی از تحقیقات حتی تمام روز (Schlesinger et al., 1992)ـ را به این مسئله اختصاص دهند ابراز تنفر کردند)، باید به صورت شفاف نوع، چگونگی و زمان پرداخت این پاداش را برای آنها ذکر کرد. این پاداشها میتواند به صورتهای مختلفی باشد. اگرچه پرداخت نقدی میتواند گستردهترین شکل پذیرفته شدهی آن باشد. “دورانت” و همکارانش (1993) در مطالعاتشان بر روی گروه کانونی که در سال 1993 انجام دادند، به هرکدام از شرکتکنندگان در این بحث، مبلغ 10 پوند بهاضافهی هزینه رفتو برگشت برای یک جلسه بحث یک تا دو و نیم ساعته را پرداخت کردند. “اسکلزینگر” و همکارانش (1992) مبلغ بیست پوند بهعلاوه تمام هزینهها (شامل هزینه رفتوبرگشت،نهار و نگهداری اطفال) برای شرکت در جلسهای که تمام روز طول میکشید، به تمامی شرکتکنندگان پرداخت کرده بود. “پرس” (1991) به هر کدام از شرکتکنندگان در جلسات که چیزی در حدود دوونیم تا سه ساعت طول میکشید، مبلغ بیستوپنج دلار پردخت کرده بود.
اگر شرکتکنندگان با شرکت در مصاحبهها موافقت کنند، لازم است تا رضایت خود را بههمراه تائید مکان تاریخ و ساعت برگزاری، به صورت کتبی ارسال کنند. پیشنهاد میشود تا در اسرع وقت و تا قبل از برگزاری مصاحبهی گروه کانونی، مجدداً با شرکتکنندگان تماس برقرار شود تا بتوان مسئله را دوباره به آنها یادآوری کرد و آخرین جزئیات در مورد چگونگی دسترسی به مکان مصاحبه را برای آنها تشریح کرد.
10-4-4 مکان و محل مصاحبه
مکان انتخابی برای بحثهای گروههای کانونی میتواند با توجه به عواملی چون اهدف تحقیق، سهولت و امکانات موجود بسیار متفاوت باشد. “لایبس” و “کتز” (1990) بحثهای مربوط به گروه کانونی خود را در منازل افراد برگزار میکردند. این امر میتواند هم از جهت اهداف تحقیقاتی و هم از جهت گردهم آمدن خانوادههایی که میشناسیم، حائز اهمیت باشد. “گامسون” (1992) نیز بر این نکته تأکید کرد، افرادی را برای بحث انتخاب کنند، که محدوده و قلمرو همدیگر را بشناسند تا اینکه بخواهند آنها را در یک مکان و محل کاملاً اداری مورد مطالعه قرار دهند (p. 193). بعد از آن، بحثهای گروه کانونی “گامسون” در منزل افراد شرکتکننده برگزار میشد. “دورانت” و همکارانش (1996) نیز بحثهای گروه کانونی را در منزل افرادی برگزار میکردند که منازلشان را در مقابل پرداخت هزینه و با چنین اهدافی به این کار اختصاص داده بودند. این رویکرد، این مزیت را به دنبال دارد که بتوان مکانی غیر اداری را با یک فضای کاملاً “خانگی” تلفیق کرد که در این محیط میزبان نیز میتواند پذیرایی مختصری را برای شرکتکنندگان فراهم کند.
در مقابل،”اسکلزینگر” و همکارانش (1992) بیشتر بحثهای گروه کانونیشان را در محیط دانشگاهی برگزار کردند. به دلیل اینکه موضع تحقیقاتی آنها در مورد ” خشونت خانگی علیه زنان” بود و چون نسبت قابل توجهی از افراد گروه کانونیشان را زنان تشکیل داده بودند، به همین دلیل یک محیط خانگی نمیتوانست محیط مناسبی را برای بحثهای گروه کانونی فراهم کند و اجازهی هدایت یک بحث کاملاً باز و بیپرده را فراهم سازد.
در حالیکه برگزاری بحثهای گروه کانونی در یک محیط خانگی میتواند شرایط طبیعیتری در مقایسه با یک محیط سازمانی داشته باشد (برای مثال، یک بخش سازمانی، یا دفتری در محیط کاری یک گروه حرفهای). انتخاب محیط معمولاً تابعی است از ماهیت موضوع و مبحث مورد گفتگو و عملیبودن آن. لازم است تا این موضوع را به یاد داشته باشیم که محیط ـ هر محیطی ـ به شکل اجتنابناپذیری تأثیراتی را بر ماهیت واکنشهای شرکتکنندگان و در نهایت بر بحثهای گروه کانونی خواهد داشت.
با انتخاب گروهها و گردهمآوردن آنها، ما اکنون به بخش اصلی خود فرآیند بحثهای گروه کانونی رسیدهایم. در اینجا برای آن دو بخش، کلیدی در نظر گرفته میشود:
• نقش مدیر بحث
• راهنمای مصاحبه
10-4-5 نقش مدیر بحث
نقش مدیر بحث میتواند با توجه به عواملی چون موضوع تحلیل، نوع واکنشهای مورد نظر و ماهیت شرکتکنندگان متفاوت باشد. در ماهیت بحثهای گروههای کانونی، این بحث مطرح است که نقش مدیر و یا تسهیلگر بحث، در واقع تسهیلکردن، مدیریتکردن و انگیزش بحث در میان شرکتکنندگان میباشد، نه اینکه وی بخواهد به شکل نامناسبی بر بحث، سلطه و حاکمیت داشته باشد و آنرا هدایت کند. هرچند در عمل، میزان دخالتی که مدیر میتواند داشته باشد، میتواند از بیشترین دخالتهای فعال هدایتکننده تا کمترین دخالتها که نقش مدیر در حاشیه قرار میگیرد، متغیر باشد. معمولاً نقشهایی را که برای مدیر میتواند متصور شد شامل این موارد است:
• مباحث و موضوعات مندرج در راهنمای مصاحبه در مسیر مباحث مطرح شده پوشش داده شود (این نقش شامل مدیریت زمانهای اختصاص داده شده به هر یک از موضوعات میباشد)
• تعادلی منطقی بین شرکتکنندگان برقرار شود (اعم از اینکه نباید این اجازه را به شخص خاصی بدهد تا بر مباحث گروه تسط یابد).
• گفتگوها مسیر عادی خود را طی کنند و نباید موارد غیر مرتبط را وارد موضوع مورد بحث کرد.
هرچند، میتوان این وظایف را به گونهای تکمیل کرد که فعالیتهای مدیر کمرنگتر و یا پررنگتر باشد. برای مثال،”گامسون” (1992) مشتاق بود تا دخالتهای مدیر جلسه را به حداقل برساند:
برای تشویق گفتگوها در مقابل مصاحبهای با محوریت مدیر، مدیر باید بتواند تا جاییکه ادب و نزاکت حکم میکند تماس چشمی خود را با گوینده قطع کند و به دیگران هم توجه کند، نه اینکه زمانی به وی پاسخ دهد که وی تفسیرش را در مورد مسئلهای به پایان رسانده است (p.17).
طرحها و انواع دیگری از شرکتکنندگان (مانند فرزندان) را نیز، میتوان برای فعالتر کردن نقش مدیر وارد بحث کرد.
در اغلب تحقیقات رسانهای و ارتباطی معمولاً این خود محقق است که عهدهدار مدیریت بحثهای گروه خواهد شد. این امر این مزیت را داراست که مدیر بحث به صورت کامل از ماهیت تحقیق و اهداف آن آگاه است، اگرچه این خطر را نیز به دنبال دارد که مدیر تحت این وسوسه قرار بگیرد تا بخواهد پاسخها را به گونهای هدایت کند که بهترین نتیجه را برای وی داشته باشد و یا بخواهد آنها را با انتظاراتی که از قبل برای این تحقیق داشته است، متناسب کند. اما اگر مدیر بحث، شخص دیگری غیر از خود محقق است، بسیار اهمیت دارد که وی به صورت کامل نسبت به اهداف تحقیق و موضوعات و مباحث مطرحشده در آن مشتاق و علاقمند باشد. این ضرورتها باید به صورت شفاف در راهنمای مصاحبه منعکس گردد (بخشهای بعدی را ببینید).
با توجه به ماهیت مباحث و موضوعات که قرار است مورد بحث قرار گیرد و همچنین انواع مختلف شرکتکنندگان، شاید مطلوب به نظر میرسد که شخص مدیر از ویژگیهای جامعهشناختی و مردمشناختی خاصی برخودار باشد. بنابراین، در جاییکه قرار است گروههایی از نوجوانان را گردهم آورد تا درمورد رفتار جنسی به گفتوگو بپردازند، سن و جنس مدیر بحث از اهمیت خاصی برخوردار است.
مروت آزادبخت