تعريف مفاهيم:« برای ورود به مبحث تحقيق »
1- تعريف مفهوم ( concept ) :
يكي از وسيعترين و اساسيترين وسيله اوليه است در علم؛ و علم بدون مفهوم معني ندارد . خود مفهوم براي توصيف جهان به كار ميرود و كوچكترين واحد تعريف پارادايمي است. مثلاً در پارادايم رفتارگرائي هيچ مفهوم ذهني وجود ندارد، در نظريههاي نوسازي مفاهيمي مثل تسلط، استثمارو وابستگي وجود ندارد و در نتيجه اين چيزها ديده نميشود و يا در نظريههاي ديگر فقط اين مفاهيم ارائه داده ميشود. «سادهترين و مختصرترين تعريف و يا استنباط از يك شیء، حيوان، واقعه يا رفتار، مثل درخت، سنگ، عشق، ميل به جنگيدن (نوعي استنباط از پديدههاي اجتماعي ).
2- تفاوت مفهوم، واژه و سازه: مفهوم تصوير يا انعكاس واقعيت است،.مفهوم تصوير فكري چيزها است. مفهوم ايده و يا انديشه است. مفهوم تجريد ناشي از تجربه مشترك است. واژه برچسب يا نام ايده است. نوع خاصي از مفهوم وجود دارد بنام
( construct )كه سازه ترجمه شده است و آن عبارت است از مفهوميكه خود از تركيب چند مفهوم ديگر به وجود آمده است يا سازه مفهومي است كه داراي دو يا چند بعد داشته باشد مانند: از خود بيگانگي يا هوش كه سازه هستند.
3- خواص مفهوم:
الف – مفهوم انديشه است، چون در واقع مفهوم تجريد است و تجريد مبتني بر تجربه مشترك است . ضرورتاً تطابق كامل با مرجع ندارد و به همين دليل مفهوم به يك معنا نه غلط است و نه درست، به اين دليل كه با مفهوم سازي است که به انتخاب ميرسيم و فرايند تجريد يك فرايند انتخابي است (مانند مفهومهاي متفاوت ميز كه در اذهان است).
ب – مفهوم ، خصلت كاملاً اختياري ندارد، زيرا مفهوم يكي از عمدهترين كاركردهايش ارتباط است يا منتج از تجريد مشترك است .
ج – مفهوم، قابليت ارتباط دارد؛ يعني با آن ميتوان با ديگران ارتباط برقرار كرد .
4-هدف از تشكل مفهوم:
الف – ارتباط دقيق برقرار كردن.
The objective of qrecise communication
مــعـمـولاً در علـوم انساني اين ارتباط دقيق، دچار اشكال ميشود، به خاطر معني اضافه Surplus meaning كه بعضي از مفاهيم را با خودشان حمل ميكنند.
مثلاً وقتی نيرو در فيزيك و طبقهبندي اجتماعي در جامعهشناسي را با هم مقايسه ميكنيم با اينكه هر يك از مفاهيم انتزاعي هستند، اما نيرو هيچ معني اضافي ندارد ولي «طبقه اجتماعي» و يا «از خود بيگانگي» داراي مفاهيم متفاوتي هستند. معني اضافه هم ميتواند بازدهي مفهوم را بالا ببرد و هم ميتواند ارتباط را پايين آورد، هرگاه معني اضافي كنترل شود فهم مشترك بالا ميرود.
ب – هدف واردات تجربي : The objective of empirical impart
در علوم، هدف فراهم كردن مفاهيمي است كه داراي واردات تجربي باشد و به نحوي از انحاء باز به تجربه باشند. بعضيها يكي از وجود تمايز علم را با ساير فعاليتهاي فكري در همين مسأله ميدانند، يعني در علوم از مفاهيمي استفاده ميشود كه باز به تجربه است و اين مسأله براي جامعهشناسي بسيار حائز اهميت است، جامعهشناسی تاكنون با مفاهيم تجريدي سر و كار داشته كه هيچ گونه ارتباطي با جهان تجربي نداشته، پس منظور از واردات تجربي يك مفهوم انتزاعي است كه بايد سرانجام با جهان تجربي ارتباط برقرار كند حتي ارتباط غيرمستقيم، از طريق يك سلسله استدلالهاي زنجيرهاي.
ج – باروري مفهوم : The objective of herlbity
معمولاً ما احتياج به مفاهيمي داريم كه انديشههاي وسيع را منعكس كند. هر چه قدر مفهوم انتزاعيتر باشد بهتر است و در اين صورت مسلماً معناي اضافی مفهوم، افزايش پيدا ميكند و ارتباط آن با جهان تجريدي كاهش مييابد .
پس اين سه هدف باهم در تناقض قرار دارند، يعني اگر انديشهها محدودتر باشد واردات تجربي زياد ميشود و ارتباط دقيقتر ميشود، اما بازدهي مفهوم كم ميشود. مفاهيم وسيعتر و انتزاعيتر امكان انديشههاي بيشتر را فراهم ميكند و بر عكس مفاهيم محدودتر و انضماميتر از حيطه انديشه، باروري مفهوم را كاهش ميدهد، لذا هر چه مفهوم باز و وسيع باشد بيشتر براي تفكر در عمل مفيد است. اما باز بودن مفهوم به گنگي مفهوم كمك ميكند و ميتواند به ايجاد مفاهيم جديد هم كمك نماید، پس معني اضافي ميتواند باعث باز بودن مفهوم باروري و محرك براي انديشههاي نو باشد و اشكالش اين است كه در ارتباط، اشكال بوجود ميآورد . با اين اوصاف ميتوانيم در تعاريفي كه براي مفهوم قائل ميشويم بگوئيم كه چه نوع تعريفي است و اساساً مفهوم براي ارتباط دقيق برقرار ميشود.
5-ابعاد مختلف مفهوم: بسياري از مفاهيم، ابعاد متفاوتي دارند، هنگام شرح مفاهيم لازم است كه به وجوه تمايز ميان ابعاد آن توجه كنيم. به طور مثال: محروميت نمونهاي از يك مفهوم چندبعدي است، كه ابعاد آن عبارتند از:
الف – اجتماعي ب – اقتصادي ج – سياسي د – فرهنگي هـ – رواني
كه در بخش تعريف عملياتي و شاخصسازي به آن ميپردازيم.
6- روشهاي توسعه مفاهيم: هنگاميكه نوع مفهوم مشخص شد، بايد آن را توسعه و گسترش داد، توسعه و گسترش يا ادراك يك مفهوم نظري” توضيح” ناميده ميشود. توسعه و گسترش يا ادراك يك مفهوم تجربي را ”تعريف” گويند. مفاهيم نظري يك ايده مجرد و غير قابل مشاهده را عرضه ميكند. بنابراين توضيح آن هم بايد از يك ايده يا از ايدههاي غير قابل مشاهده گرفته شود يعني ويژگيهاي آن مجرد، غير ملموس و غير واقعي باشد. مفاهيم تجربي بيانكننده نمودهاي قابل مشاهده هستند، از اين رو تعاريف آنها بر اساس ايدههاي قابل مشاهده استوارند، يعني ويژگيهاي آنها ملموس و واقعي و غير مجرد هستند.
7- نقش و كاركردهاي مفاهيم: يكي از موارد استفاده مهم مفاهيم، اين است كه اصولاً مفاهيم، بنياد ارتباط محسوب ميشوند . بدون مجموعهاي از مفاهيم كه روي آنها توافق شده باشد، ارتباط بين دانشمندان و پژوهشگران امري نا ممكن است. مفاهيم از اثرات حسي منتزع ميشوند و از طريق آنها ادراكات و اطلاعات انتقال مييابند.
الف – يك مفهوم يك پديده نيست بلكه نمادي از يك پديده است، مثلاً مفهومي مانند « قدرت » را به عنوان عاملي كه داراي كششها، نيازها و غرايز است در نظر نميگيريم .
ب – مفاهيم بيانگر يك دورنما، يعني راهي براي مشاهده پديدههاي تجربي از طريق « مفهوم سازي » هستند .
ج -مفاهيم وسايلي هستند كه از طريق آنها عمل طبقهبندي وتصميم صورت ميگيرد.
دانشمندان تجارب و مشاهدات خود را به صورت مفاهيم، طبقهبندي ميكنند، سازمان ميدهند، نظم ميبخشند وتعميم ميدهند. « منظورازمفهوم سازي تا حدودي يعني تعميم دادن و مقصود از تعميم دادن يعني كاهش تعداد چيزها از طريق ادراك بعضي از آنها ».
د – مفاهيم به عنوان مؤلفههاي تئوري عمل ميكنند و بدين ترتيب در حیطه مؤلفههاي تبيين و پيشبيني به شمار ميآيند.
ه – مفاهيم در علوم اجتماعي به صورت كلمات بيان ميشوند، برخي از اين مفاهيم قابل اندازهگيري هستند و برخي از آنان را نميتوان اندازهگيري كرد. از اين رو مفاهيم به دو دسته تقسيم ميشود :
(1) مفاهيم تجربي: هنگاميكه يك مفهوم بر اساس فعاليتهاي حسي به صورت عيني و يا حداقل كوشش ساخته ميشود، واقعي و يا ملموس و يا تجربي ناميده ميشود.
مفاهيم تجربي بيان كننده نمودهاي قابل مشاهده هستند ، از اين رو تعاريف آنها بر اساس ديدههاي قابل مشاهده استوارند . پس اگر مفهوم قائم به يك شرايط زماني و مكاني خاص باشد به آن واقعي يا تجربي گويند .
(2) مفاهيم نظري: مفاهيمي هستند كه از هر گونه شرايط زماني و مكاني خاص مستقل هستند و به توصيف موجوديتهاي غير قابل مشاهده ميپردازند . اين گونه مفاهيم را مجرد يا نظري گويند، مانند : وطن، عاطفه، قدرت، پايگاه اجتماعي و… . مفهوم نظري يك ايده مجرد و غير قابل مشاهده را عرضه مينمايد، بنابراين توضيح آنها بر اساس ايدههاي غير قابل مشاهده گرفته ميشود. اولين مرحله در توسعه و گسترش دانش، تشخيص مفاهيم نظري و تجربي است.
8-تعريف سازه : واژههاي مفهوم و سازه معاني مشابه دارند، بنابراين سازه يك مفهوم است كه از مفاهيمي با سطح انتزاع بالاتر ساخته شده و داراي معاني اضافهتر از مفهوم است كه به گونهاي ارادي و خود آگاه براي يك هدف خاص علمي اختراع يا پذيرفته ميشود . به طور كلي با دو نوع مفهوم با توجه به سطوح انتزاع سر و كار داريم :
الف – برخي از مفاهيم با واقعيتها و چيزهايي كه توصيف ميكند ارتباط نزديك دارد، مثلاً مفهوم ماشين را ميتوان با نشان دادن ماشينهاي معيني به آساني بيان كرد .
ب – برخي مفاهيم را نميتوان به آساني به پديدههايي كه اين مفاهيم در برابر آنها ايجاد شده است ربط داد، مثلاً مفاهيم طرز فكر، يادگيري و رغبت از اين گونه است و ميتوان آنها را نوعي استنباط دانست. معاني اين مفاهيم را نميشود به سهولت و با نشان دادن چيزهاي خاص يا افراد و رويدادهاي معيني به ديگران تفهيم كرد. اين نوع تجريدهاي عاليتر به اين دليل است كه از مفاهيم با سطح انتزاع بالاتر ساخته شده است و در فرهنگ پژوهش علمي، سازه خوانده ميشود. دانشمند خود نسبت به اين امر آگاه است كه وقتي از سازهها بحث ميكند واقعيت آنها را تنها از روي رفتار مشاهده شده استنتاج كرده است، مثلاً اگر بخواهد اثرات انواع گوناگون انگيزه را مطالعه كند، بايد بداند كه انگيزه يك نوع سازه است كه بوسيله بشر و بمنظور تبيين رفتار « بر انگيخته شده » فرضي اختراع گرديده است . بايد بداند كه واقعيت آن يك واقعيت موضوعه است و او فقط بر پايه مشاهده رفتار يك نوجوان ميتواند داوري كند كه اين نوجوان برانگيخته ميشود يا نميشود. با اين وجود بمنظور « انگيزش » بايد آن را اندازه بگيرد در حالي كه ميداند مستقيماً اندازهپذير نيست، زيرا انگيزش متغيري است كه فقط در ذهن وجود دارد. سازهها اصولاً براي معرف « چيزي » فرض ميشود كه درون خود باشد، يعني چيزي كه موجب رفتار فرد در موقعيت بخصوصی ميشود اختراع شده است . « مقصود اين است كه پژوهشگر همواره بايد نشانگرهاي فرضي و احتمالي انگيزه را اندازه بگيرد نه خود انگيزه را. محقق بايد نوعي رفتار را كه ممكن است نشانههاي روي كاغذ،واژههاي بكار رفته،حركات و ژست معنيدار اندازه گيرد » .
9-رابطه مفهوم با سازه: حركت محقق از پايين به بالا يعني از انديشه (تئوري- فرضيه يا مفهوم) به مشاهده (مشهود – متغير – اندازه) را اصطلاحاً عملياتي كردن گويند، يعني قابل مشاهده ساختن يك تئوري و پيشبيني طرق اندازهگيري آن و حركت محقق از بالا به پايين يعني از مشاهده و تجارب روزانه خود به طرف محفوظات و مفهومات ذهني و انديشهاي را مفهومسازي گويند. براي انجام اين حركتهاي متضاد يعني از مفهوم به مشهود و بر عكس از مشهود به مفهوم محقق نيازمند ابزار و وسيلهاي خاص است تا بتواند به سرمنزل مقصود برسد، اين ابزار و يا وسيله چيزي جز سازه نيست. مسلماً از مفهوم تا مشهود شكاف يا خلائی وجود دارد كه سازه آن را پر ميكند، بنابراين مفهوم يعني چيزي كه فهم بر آن واقع شود، يعني چيزي كه فهميده ميشود . سازه يعني چيزي كه لفظ بر آن واقع شود، يعني لفظي يا نامي بر آن اطلاق شود . مشهود يعني چيزي كه بر آن مشاهده واقع شود، يعني ديده شود . پس بشر چه در مورد انديشه و چه در مورد مشاهده با استفاده از الفاظ و عناوين به نامگذاري و طبقهبندي آنها ميپردازد . مجموعه اين اصطلاحات نهايتاً به تكوين يك زبان خاص علمي منجر ميشود. بنابراين براي درك و دانستن هر علم لازم است در ابتدا زبان آن را آموخت . هنگام مفهوم سازي محقق كار را از مشهود يعني از مشاهدات شروع ميكند و هدفش نيل به مفهوم « فرضيه و سرانجام تئوري » است. در مرحله عملياتي كردن و يا مشهود سازي، محقق از مفهوم حاصل از فرضيه يا تئوري حركت كرده تا خود را به مشهود يعني مشاهدات و اندازهگيريها برساند. در هر دو مرحله « مشهود سازي و مفهوم سازي » سازهها به عنوان پل ارتباطي عمل ميكنند و در واقع مرحله مياني تلقي ميشوند .
مروت آزادبخت