ديدگاه فلسفي:
هر پژوهشگر اول بايد ديدگاه فلسفي خود را روشن كند سپس روش تحقيق خود را. ديدگاههاي فلسفي عبارتند از :
در اين روش كل را به جزء هاي بيشتري ميتوان تقسيم كرد. برخلاف عقلگرايي اين روش ارزش بيشتري براي مشاهده و آزمايش و يا به عبارت ديگر « تجربه » به عنوان ماَخذ شناخت قائل بوده و بر تفكر استقرايي تأكيد دارد . عملگرايي نوين تركيبي از قياس و استقراء ميباشد كه فعلاً در ايران انجام نميشود .
1- روش تحقيق پوزيتيويسم:
الف – به دنبال علت و معلول است (علّي ) .
ب – از طريق روشهاي مطمئن به دست آمده است .
ج – نظام يافته و منظم است .
د – قابل اثبات و استقلال ميباشد .
ه – عاري از ارزشهاي مشخصی ميباشد .
2- منابعي كه بشر در طول تاريخ با استفاده از آنها مشكلات خود را حل كرده است عبارتند از:
الف- تجربه : شايد بتوان گفت كه ريشه ابتداييترين و در عين حال اساسيترين راهحل مسائل در تجربيات شخصي نهفته است. انسان به كمك تجربه قادر است كه بسياري از مشكلات خود را حل كند و قسمت اعظم معرفتي كه از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته است حاصل تجربه ميباشد. در شرايطي كه انسان در حل مسألههاي خود تجربه شخصي ندارد، راهحل طبيعي آن است كه با شخصی كه اين تجربه را دارد مشورت كند. به همين دليل است كه بچهها براي حل مسائلي كه با آن آشنايي ندارند با والدين، معلمان و به طور كلي بزرگتران خود مشورت ميكنند. چنانچه انسان توانايي استفاده از تجربههاي خود و ديگران را نداشت، پيشرفت امروزي او غير ممكن بود. در واقع توانايي يادگيري از طريق تجربه، يكي از ويژگيهاي عمده رفتار هوشمندانه بشر است. «تجربه عليرغم تمام مزايايي كه بعنوان يك منبع اطلاعاتي دارد از يك نقص كلي و عمده به نام محدوديت برخوردار است که پژوهشگران بايد به آن توجه دقيق داشته باشند » .
ب- صاحب نظران : مواقعي وجود دارد كه انسان درباره يك پديده خاص داراي تجربه شخصي نيست يا مسائلي وجود دارد كه انسان از طريق تجربه قادر به پاسخگويي به آنها نيست، در چنين شرايطي دست نياز به طرف كساني كه « صاحب نظران » لقب گرفتهاند دراز مينمايد. به اين معني كه شخص پاسخ مشكلاتش را از شخص ديگري ميپرسد كه قبلاً با مشكلات مواجه و بر آن فائق آمده و يا با كمك ديگران به آن مهارت دست يافته است . « هرچند که امروزه در بعضی سازمانها رسم شده صاحب نظران علمی را به خاطر سن بالا (55الی 65سال) که به خاطر آن تجربه کسب نموده اند از دايره تصميم گيری خارج نموده و رو به جوان گرائی آورده اند، در صورتی اين جوان می تواند در آينده صاحب نظر باشد که از راهنمائی همان صاحب نظران بزرگوار تؤام با علم جديد استفاده نمايد و لذا ديدگاه مذکور، خطر بزرگی در آينده، برای مملکت خواهد بود» .
در چنين مواردي اظهار نظر صاحب نظران به عنوان يك واقعيت مستند مورد قبول قرار ميگيرد.
مثال 1 – مدير يك سازمان در مورد مسائل حقوقي سازمان خود با يك حقوقدان مشورت ميكند .
مثال2- براي يافتن جمعيت جوانان تهران ميتوان از گزارشهاي مركز آمار استفاده نمود.
مثال3- يك دانش آموز براي ياد گيري صحيح تلفظ يك لغت به فرهنگ لغات مراجعه ميكند.
مثال 4 – يك معلم تازه استخدام در حل مسائل خود از معلمان و يا كارشناسان آموزشي با تجربه كمك ميگيرد .
مثال 5- تشکيل اتاق فکر باحضور صاحب نظران وارائه ايده نو از سوی آنها با گرفتن مشاوره مسئولين ازآنها به منظور تصميم گيری وتصميم سازی درست .
در طول تاريخ نمونههاي فراواني وجود دارد، گرچه نظر صاحب نظران، بر منابع اطلاعاتي معتبر در آن زمان استوار است، اما هيچگاه نبايد از اين پرسش كه اطلاعات اين افراد چگونه حاصل شده است غفلت ورزيد. صاحبنظران در بين خويش اختلاف نظر دارند و نبايد فراموش كرد كه حتي بصيرترين آنها قادر نيست واقعيت را كامل و تمام بداند. « در گذشته صاحب نظران كساني بودند كه از پايگاههاي اجتماعي بالايي برخوردار بودهاند و پذيرش نظر آنها شايد به دليل پايگاه اجتماعي آنها بوده است، اما امروزه تنها به علت موقعيت يك شخص نميتوان نظر او را پذيرفت، بلكه نظر يك صاحب نظر وقتي پذيرفته می شود كه ادعاهايش مبتنی بر تجربه علمی و يا منابع اطلاعاتي شناخته شده قرارداشته باشد » . موضوع وقتي پيچيدهتر ميشود كه افراد صاحبنظر از حوزه تخصصي خود فراتر رفته و دستورالعملهائي براي مردم صادر ميكنند، به عنوان مثال : ورزشكاران در وسائل ارتباطات جمعي در مورد مواد غذايي اظهار نظر ميكنند و نظر آنها متأسفانه مهمتر از نظر يك كارشناس امور تغذيه مورد توجه برخی افراد قرار می گیرد .
در زمان ارسطو نيازي براي پيدا كردن پاسخ به سئوالات مردم احساس نميشد، زيرا ارسطو به تمام سئوالات جهان در آن زمان پاسخ داده بود و تا زمان رنسانس در جهت كامل كردن پاسخها، روشهاي استدلالي او كفايت ميكرد. به طور كلي اعتماد به صاحب نظران به عنوان يك منبع دستيابي به واقعيت، داراي معايبي است كه بايستي به آن توجه داشت، زيرا امروزه هر کس که دارای موقعيت اجتماعی است خود را صاحب نظر می داند و از آن بدتر، از همان شخص هم به عنوان صاحب نظر و کارشناسان استفاده می شود. اين گونه افراد ممكن است مرتكب اشتباه شوند، زيرا خود آنها نیز عمدتا” ادعايي مبني بر اينكه از هر گونه خطا و لغزشي مصون هستند ندارند، به علاوه گاهي اوقات مشاهده ميشود كه بر سر مسأله خاصي نيز بين آنها اختلاف عقيده وجود دارد و اين مطلب بيانگر اين واقعيت است كه غالب نظرهاي آنها بر اساس عقايد شخصي است نه واقعيتها . « از ديدگاه علمی صاحبنظر کسی است که در يک مورد خاص با توجه به رتبه علمی، تجربه خدمتی، تاليف کتاب، داشتن مقالههای علمی، کارهای تحقيقاتی، جايگاه علمی در بين همکاران علمی خود و… مورد قبول جامعه علمی باشد و در مورد نظر او در موضوع اظهار شده اجماع وجود داشته باشد. فراموش نشود در فرهنگ سنتی ما اين افراد دشمن های ناآگاه و آگاه دارند که خود دليلی بر وجود اين افراد است » .
ج- روش استدلال قياسي : اولين قدم مثبت در كشف و دستيابي به واقعيت توسط فلاسفه قديم يونان برداشته شد. ارسطو و پيروانش استدلال قياسي را به كار بردند كه ميتوان آن را يك فرايند تفكر دانست. به اين معني كه انسان با عنايت به كليات به جزئيات پي ميبرد ، به عبارت ديگر پژوهشگر واقعيتهاي شناختهشده و موجود را در كنار هم قرار داده و به نتيجهگيري ميپردازد .
اين عمل از طريق قياس منطقي كه داراي فرايندي
به شرح ذيل
است امكان پذير است:
1) مقدمه كبري 2) مقدمه صغري 3) نتيجهگيري
مثال1: (الف) همه انسانها فاني هستند (مقدمه کبری)
(ب) اكبر يك انسان است (مقدمه صغري)
(ج) اكبر فاني است (نتيجهگيري)
مثال2: (الف) همه ستارگان ثابت مرئي منير هستند (مقدمه كبري)
(ب) فرد c از ستارگان ثابت مرئي است (مقدمه صغري)
(ج) پس فرد c منير است (نتيجهگيري)
به عبارت ديگر اين روش:
(الف) بر يك فرض عمده يا از پيش پذيرفته شده استوار است (مقدمه كبري) .
(ب) يك فرض فرعي كه شامل يك مورد خاص كه حقيقت يا رابطه بر اساس آن اجرا ميشود (مقدمه صغری) .
(ج) يك نتيجهگيري (درنتيجهگيري تعدادي اصول وجود دارد كه عمدتاً در دروس منطق مورد بحث قرار ميگيرند) . در اين استدلال چنانچه مقدمهها درست باشند، نتيجه هم الزاماً درست خواهد بود. استدلال قياسي پژوهشگر را قادر ميسازد كه مقدمههايش رابه صورت الگوهايي سازمان دهد و زمينه رابراي نتيجهگيري معتبر، آماده سازد. مثال: تماشاگران فيلمهاي پليسي به خاطر دارند كه كاراگاهان هميشه مهارت دارند واقعيتهاي پراكنده را جمعآوري و به هم ارتباط دهند و سرانجام به نتيجههايي برسند. استدلال قياسي نظريه ارسطو است كه بر خلاف نظريه افلاطون، که جزء را عيني و كل را ذهني دانسته است و ميگويد آنچه حقيقت دارد جزء هايي است كه ميبينيم و حس ميكنيم ( جهان ظاهر و كل جهان حقيقي است ). روش قياسي مربوط به مواردي است كه ما اطلاعات جامعي داريم و از آن استفاده كرده و درباره يك جزئي از آن مجموعه يا جامعه قضاوت ميكنيم . هميشه بايد نسبت به صحت مقدمه كبري و صغري اطمينان داشته باشيم.
« منطق عبارت است از هنر منظم كردن فكر و يا به عبارتي روش تفكر صحيح بطوري كه نتايج حاصله از آن داراي اعتبار علميباشد » . استدلال قياسي همانند هرگونه استدلالي محدوديت خاص خود را دارد، زيرا نتيجه يك قياس منطقي هيچگاه نميتواند از محدوده مقدمه تجاوز كند، بنابراين برای دستيابي به يك نتيجه خوب بايد مقدمه را صحيح تدوين كرد، زيرا نتايجي كه از اين فرايند حاصل ميشود در واقع بسط اطلاعات پيشين است و پژوهشهاي علمي نميتوانند تنها بر اينگونه استدلالها استوار باشند. در استدلال قياسي ميتوان با ترسيم روابط موجود روابط جديدي كشف كرد ولي هرگز نميتوان از آن به عنوان منبعي براي توسعه و توليد اطلاعات جديد استفاده كرد. با وجود محدوديتهايي كه در روش قياس مشاهده ميشود، ميتوان در پژوهش از آن به عنوان وسيلهاي كه بين نظريه و مشاهده رابطه برقرار ميكند، استفاده كرد. اين روش به پژوهشگر كمك ميكند تا با استفاده از نظريههاي موجود پديدههايي را كه به وقوع ميپيوندند پيشبيني كند و استفاده از اين روش از نظريهها موجب تدوين فرضيهها ، كه نقش حياتي را در پژوهشهاي علمي دارند، می شود.
د- روش استدلال استقراري ( Induction )
برابر اظهار نظرهاي مطرح شده نتايجي كه از
طريق استدلال قياسي حاصل ميشود در صـــورتي
صحـيح است كه مقدمــهها درست بـاشند . حــال
اين سـئوال مطـرح اسـت: مقــدمه با چــه مـلاكي
ارزشيابي ميشود تا درستي آن معلوم شود؟
در قرون وسطي غالباً عقايد جايگزين واقعيتهايي ميشد و در نتيجه آن چه بدست ميآمد بي اعتبار و غير قابل قبول بود .
” فرانسيس بيكن” اولين كسي بود كه شيوه جديدي براي درك عميقتر واقعيت پيشنهاد كرد. او معتقد بود كه انسان نبايد بدون طرح « چرا » فرضيهاي را كه صاحب نظران ديكته كردهاند،بپذيرد . بيكن عقيده داشت كه پژوهشگر بايد بر اساس واقعيتهايي كه از طريق مشاهده مستقيم به دست ميآيد به نتيجهگيري كلي بپردازد . او توصيه ميكند براي رسيدن به حقايق بايستي مستقيماً در طبيعت به مشاهده پرداخت و تعصبها و عقايد را كه او « خدايان دروغين » ناميده است، رها كرد. به نظر بيكن كسب اطلاعات مستلزم مشاهده طبيعت و جمعآوري جزئيات و دست يافتن به يك نتيجه كلي است . نقش و اهميت مشاهده در داستان زير كه منسوب به بيكن است مشخص ميشود.
در سال 1432 دعواي غم انگيزي بر سر تعداد دندانهاي اسب بين عدهاي در ميگيرد. اين دعوا 14 روز ادامه داشت، در روز چهاردهم راهب جواني(صاحب نظر) اجازه خواست كه كلمهاي بگويد و بعد در ميان حيرت مردم كه همه آزرده شده بودند، با لحني تند از آنان خواست به جاي دعوا كردن دهان اسبها را باز كنند تا پاسخ خود را دريابند. در آن موقع جمعيتي كه به اعتبار و حيثيت آنان لطمه وارد شده بود خشمگين شدند و به او يورش بردند، آنها معتقد بودند كه شيطان اين شخص را وسوسه كرده است كه با وجود عقايد پدرانشان، سخنان نامقدس را بر زبان ميآورد. پس از روزها نزاع و مشاجره به علت كمبود مدارك و شواهد تاريخي صلح كردند و سرانجام جوان راهب پيشنهاد كرد كه فقط در جستجوي واقعيتها باشيم و تنها برنظر صاحبنظران (که دارای جايگاه اجتماعی وموقعيت قدرتی هستند ) و يا تفكر و تعمق آنها تكيه نكنيم و اين پيشنهاد پايه و اساس كليه علوم گرديد . در نظام بيكني مشاهدهها بر رويدادهاي مشخصی كه در يك طبقه جايگزين ميشوند، صورت ميگيرد، سپس براساس مشاهده حوادث يا رويدادها استنباط و در مورد تمام طبقهها انجام ميشود. اين نوع استدلال يا روش را به عنوان استدلال استقرايي، كه بر عكس استدلال قياسي است، شناخته شده است .« استدلالي كه در آن لااقل يك مرحله قضاوت از جزء درباره كل وجود دارد، استقراء ناميده ميشود » . اين استدلال داراي دو مشخصه است:
الف – قضاوت ما بر اساس اطلاعاتي است كه از جزئي از جامعه (همان جامعه نمونه) كسب كرده و حال شامل كل آن جامعه ميكنيم .
ب – نتيجهاي كه از استدلالهاي خود به دست ميآوريم صددرصد صحيح نبوده و احتمالي است و وقتي ما ميتوانيم آن را قابل قبول بدانيم كه بتوانيم نسبت به صحت نتيجه احتمال زياد بدهيم. به طور كلي روش استدلال استقرائي به عنوان روشی جديد در منطق كه توسط بيكن پيشنهاد شد و به طور گستردهاي توسط علماي زمان وي مورد استفاده قرار گرفت محسوب گرديد، اما روش استقرائي به تنهايي يك نظام رضايتبخش براي حل مسائل نبود. نمونهگيري تصادفي از مشاهدات پراكنده بدون توجه به مفهوم و هدف يكسان معمولاً تحقيق را با مشكل مواجه ميكرد، بنابراين به ندرت به يك تعميم يا نظريه منتهي ميشد .
روش قياسي ارسطو و روش استدلالي بيكن با كارهاي “چارلز داروين” در قرن نوزدهم به طور كامل در هم آميخته است. روش قياسي قديمي به تدريج جاي خود را به پيشفرض يا فرضيههايي داد كه با جمعآوري و تجزيه و تحليل منطقي دادهها مورد آزمايش قرار ميگرفت. اكنون اين روش « قياسي- استقرائي » به عنوان نمونهاي از روش علميشناخته شده است .
3- تفاوت بين روش قياسي و استقراء :
تفاوت بين اين دو روش در مثال ذيل مشخص شده است:
الف – استدلال قياسي :
– همه پستانداران دستگاه تنفسی دارند (مقدمه كبري) .
– همه خرگوشها پستاندارند (مقدمه صغري) .
– در نتيجه همه خرگوشها دستگاه تنفس دارند (نتيجهگيري) .
ب – استدلال استقرائي :
هر خرگوشی كه تا به حال مشاهده شده است دستگاه تنفسي داشته است، بنابراين تماميخرگوشها دستگاه تنفس دارند.
توجه داشته باشيد كه در استدلال قياسي قبل از دستيابي به نتيجه، بايد مقدمه داشته باشيم، اما در استدلال استقرائي نتايج نمونه مشاهده و تعميم به كل حاصل ميشود . در روش استقرائي براي رسيدن به يك نتيجه مطلوب همه نمونهها بايد مورد بررسي قرار گيرند. اين عمل در روش بيكن يك « استنتاج نقص » شناخته شده است . در مثال فوق چنانچه پژوهشگر بخواهد مطمئن شود كه همه خرگوشها دستگاه تنفس دارند يا نه، بايستي تمام خرگوشهاي دنيا را مورد بررسي قرار دهد، اما چنين عملي ميسر نيست، بنابراين پژوهشگران الزاماً به نتايج ناقص متكي هستند كه از مشاهدههاي ناقص بدست آمده است. استدلال استقرائي تنها موقعي قابل اعتماد است كه گروه مورد پژوهش كوچك باشد. مثلاًٍٍ يك معلم ممكن است مشاهده كند كه در كلاس او كليه دانشآموزاني كه موي سر آنها سياه است در ديكته نمره بالايي كسب ميكنند، ولي او نميتواند نتيجهگيري را به دانش آموزان ديگر كه موهاي سياه دارند و در كلاسهاي ديگر هستند و يا در آينده در كلاس او خواهند بود، تعميم دهد .
بيكن عميقاً باور داشت كه منطق هيچگاه براي كشف حقيقت كافي نيست، زيرا ظرافتهاي طبيعت به مراتب بيشتر از ظرافتهاي بحث و استدلال است. او عقيده داشت منطق با يك سري پيشداوريها شروع ميشود و به همين دليل نتيجهگيريهاي آن جهتدار است و نيز معتقد بود كه فلسفه به علت القاي روشهاي كهنه به حال سستي افتاده است و نيازمند روش نويني است كه بيش از گذشته مبتني بر استقراء و مشاهده عيني باشد .
بيکن اشكالات كار را ناشي از پيروي از اصول قدما و بكار بستن قياس ميدانست و « اشتباه بزرگ فلاسفه يونان را در اين ميديد » كه آنها به « نظر» بيشتر از « مشاهده » اهميت ميدادند و معتقد بود كه « فكر و انديشه بايد معاون و مددكار مشاهده باشد نه جانشين آن » .
5-6-1- روش علمي : استفاده از استدلال استقرايي به صورت انحصاري موجب انباشته شدن اطلاعاتي ميشود كه اهميت و نقش كمتري در پيشرفت اطلاعات جديد دارد، بعلاوه امروزه مسائلي وجود دارد كه با استفاده از استدلال استقرايي قابل حل نيستند، بنابراين دستيابي به روشي كه فاقد ضعف دو روش استدلال قياسي و استقرايي باشد، ضرورت دارد. دانشمندان به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد مهمترين جنبههاي دو روش قياسي و استقرايي را تركيب كنند و روش جديدي به نام روش علمي را معرفي كنند.
” چارلزداروين” اولين كسي بود كه روشهاي قياسي و استقرايي را تركيب كرد و روش استقرايي- قياسي را به وجود آورد و اين روش از نوعي تعامل تشكيل شده است. در اين روش پژوهشگر به كمك مشاهدات خود فرضيه هايي صورتبندي ميكند، سپس اطلاعات لازم را جمعآوري و به آزمون فرضيه ميپردازد . اين روش عصاره روش علمي امروز است و نشانه آخرين مرحله پيشرفت بشر در تكوين دانش است . داروين در توسعه نظريه خود براي اولين بار از اين روش استفاده كرد. او مينويسد مدت زيادي بر روي مشاهدههاي بيولوژيكي خود وقت صرف كردم تا توانستم به يك نتيجه كلي در مورد تكامل برسم. او نحوه دستيابي به اين موفقيت را جولاي 1827 نوشت .
داروين سپس مجبور شد كه يک فرضيه آزمايشي را ارائه دهد تا واقعيتهاي گردآوري شده را از طريق مشاهده توصيف و تبيين كند، سپس از طريق قياس به آزمون فرضيهاش پرداخت و اطلاعات بيشتري را جمعآوري كرد تا بتواند فرضيه تدوين شده را رد يا تائيد كند و به كمك اين روش قادر شد كه نظريه تكامل خود را توسعه دهد .
استفاده از دو روش قياس و استقرايي يكي از ويژگيهاي بارز پژوهشهاي علمياست كه به عنوان مطمئنترين روش براي بدست آوردن اطلاعات به كار برده ميشود .
« روش علمي به طور كلي، به فرايندي اطلاق ميشود كه از طريق آن پژوهشگر ابتدا به صورت استقرايي با استفاده از مشاهدات خود فرضيه يا فرضيههايي را صورتبندي ميكند، سپس با عنايت به اصول استدلال قياسي به كاربرد منطقي فرضيه ميپردازد، در نتيجه او قادر است با كمك فرضيه تدوين شده رابطه بين متغيرها را پيشبيني كند، چنانكه اين پيشبيني با اطلاعات جديد سازگار باشد، مجدداً فرضيه مورد پژوهش آزمون ميشود تا تائيد يا رد شود» .
تفاوت بين « روش علمي » و « استدلال استقرايي » در تدوين فرضيه است. در استدلال استقرايي پژوهشگر ابتدا به مشاهده ميپردازد و سپس اطلاعات جمعآوري شده را سازمانبندي ميكند، اما در روش علمي پژوهشگر استدلال ميكند و چنانچه فرضيهاش تائيد شود آنچه اتفاق خواهد افتاد این است که، با مشاهده منظم به جمعآوري اطلاعات جهت رد و يا تائيد فرضيهاش ميپردازد .
بايستي توجه داشت كه بين روش علمي و پژوهش اختلاف وجود دارد، زيرا پژوهش روندي رسميتر، منظمتر و قويتر از روش علمي است. پژوهش با ساختار منظمتري از كنكاش توأم است كه معمولاً منجر به نوعي ثبت مراحل و گزارش نتايج ميشود. در عين حال كه ميتوان روح علمي را بدون پژوهش بكار گرفت ولي پژوهش علمي را نميتوان بدون روش و جوهر علمي انجام داد، بنابراين پژوهش مرحله تخصصيتري از روششناسي علمياست .
4- مراحل روش علمي : روش علمي يك روش منظم است كه از مراحل مختلفي تشكيل شده است. “ون دالن” به نقل از جان ديويي مراحل روش علمي را بشرح زير تقسيم كرده است :
الف – طرح مسئله و بيان مشكل مورد نظر ؛
ب – تهيه و تنظيم نظريه در خصوص آن و جمعآوري اطلاعات براي تصميمگيري در صحت و سقم نظريه؛
ج – تعيين و تعريف مسأله ؛
د – پيشنهاد راه حل يا راه حلهايي براي مشكل يا مسأله (صورتبندي فرضيه) ؛
ه – استدلال به شيوه قياسي درباره نتايج راه حلهاي پيشنهاد شده ؛
و – جمعآوري اطلاعات ؛
ز – تجزيه و تحليل اطلاعات به دست آمده و كوشش در بدست آوردن روابط علت و معلول ؛
ح – آزمون فرضيهها و مشخص كردن اعتبار علمي فرضيهها و نقد آنها ؛
ط – نتيجهگيري ؛
ي – گزارش نتيجه .
به منظور روشن شدن مراحل فوق، به مثال ذيل توجه نمائيد : يك خانواده براي گذراندن تعطيلات نوروزي به شمال ميروند، پس از مراجعت مرد خانواده متوجه ميشود :
1)تعدادي از شيشههاي منزلش شكسته است.( احساس مشكل يا مساله–مرحله اول )
2) در بررسي كه او از پنجرهها و دربها به عمل آورد، ملاحظه ميكند كه علاوه بر شكستن شيشهها به چهار چوب درب و پنجرهها هم آسيب رسيده است.( تعيين واقعيت و بررسي مساله به منظور تعريف دقيق مساله – مرحله دوم )
3) در حالي كه در صدد تبيين واقعيتها است، اين مسئله به ذهنش خطور ميكند كه يكي از بچههاي همسايه كه سابقه شرارت دارد ممكن است شيشهها را شكسته باشد . ( صورتبندي فرضيه يا تبيينهاي انجام شده درباره واقعيتها – مرحله سوم )
4) فرضيهاي كه او به اين شكل صورتبندي كرده است با اطلاعات موجود نميتوان آن را تائيد يا رد كرد، زيرا بچه همسايه را نميبيند و فعلاً مدركي قابل قبول در دست ندارد. به همين ترتيب او فرضيههاي ديگري را تدوين ميكند. طوفان يا باد شديد ممكن است موجب آسيب رسيدن به درب يا پنجرهها شده باشد و يا ممكن است در اثر انفجاری در محله اين اتفاق رخ داده باشد . ( مرحله چهارم )
5) در حال حاضر او نميداند كداميك از فرضيه هايش درست است. او براي تائيد يا رد هر كدام از آنها در صدد جمعآوري اطلاعات است و از طريق استدلال قياسي، نتايج اولين فرضيهاش را مورد بحث و بررسي قرار ميدهد. ( مرحله پنجم )
6) اگر بچه همسايه شيشه را شكسته باشد، بايستي در زماني كه او در مسافرت بوده در منزل خود بوده باشد. ( برای آزمون فرضيه – مرحله ششم )
به همسايههاي ديگر مراجعه ميكند و از آنها در اين زمينه سئوالاتي ميكند، نتيجتاً متوجه ميشود، بچه همسايه از يك روز قبل از مسافرت آنها تاكنون در مسافرت ميباشد ، به اين ترتيب اولين فرضيه او رد ميشود. سپس دومين فرضيه خود را مورد آزمون قرار ميدهد، به عنوان مثال چنين استدلال ميكند كه اگر طوفان يا باد شديد موجب شكسته شدن شيشهها شده است بايستي شيشه های همسايهها هم شكسته باشند. براي آزمون اين فرضيه پنجره همسايه را نيز مشاهده ميكند، كه آثار آسيب در آنها هنوز وجود دارد و ضمناً چند تا از همسايهها نيز تائيد ميكنند كه طوفان و باد شديد شيشه منازل آنها را هم شكسته است، به اين ترتيب دومين فرضيه او تائيد ميشود و در آخر سومين فرضيه خود را مورد آزمون قرار ميدهد. مجدداً از همسايهها سئوال ميكند در اين مدت كه من نبودهام انفجاري رخ نداده است، در پاسخ ميگويند هيچگونه انفجاري رخ نداده و تنها در اثر طوفان و باد شديد اين آسيبها به وجود آمده است و بدين ترتيب فرضيه سوم هم رد ميشود . با توجه به مثال فوق نتيجه گرفته ميشود كه روشهاي علمي ابزار بسيار نيرومندي هستند كه با استفاده از آنها ميتوان مسائل متعددي را حل و يا به پرسشهاي مختلفي پاسخ داد. همانگونه كه ملاحظه شد، پژوهش با احساس مشكل يا مسئله آغاز ميشود و يا به عبارت ديگر پژوهش به خاطر پاسخگويي به يك يا چند سئوال (سئوالهاي مسئله) شروع خواهد شد. « وسائل و مراحلي را كه در جمعآوري و تجزيه و تحليل اطلاعات براي رسيدن به يك هدف معين مورد استفاده قرار ميگيرد ، روش علميمينامند » .
هدف از كاربرد روشهاي علمي اساساً كشف حقيقت است و حقيقت نيز در جهان هستي به وديعه گذاشته شده است. به همين دليل اصول كلي روش تحقيق در كليه علوم چه مثبته و چه غير مثبته يكسان است و بسته به اينكه حقيقت مورد نظر جزء كدام دسته از علوم باشد، روشهاي خاص قابل استفاده در آن علم كه تناقض و تضادي با اصول روش علمي تحقيق نداشته باشد، به تفصيل تعيين و مورد استفاده قرار ميگيرد .
5- اصولی که محقق بايد درنظر بگيرد : محقق قبل از شروع هر تحقيقي و بسته به نوع تحقيق بايد اصول معيني را در نظر داشته و براي رسيدن به هدف راه مشخصي را با توجه به سوابق علمي و تجربي خود در نظر بگيرد، كه برخي از اين اصول عبارتند از :
الف-اصل واقعيت گرايي : اولين نكتهاي كه هر محقق بايد توجه خود را بدان معطوف و نسبت به انجام آن در طول تحقيق اصرار ورزد، آن است كه، تحقيق خويش را مستقيماً روي امور واقعي قابل دفاع تمركز دهد و براي نيل به اين هدف با نظاره طبيعت بيكران، محقق ميتواند به مشاهده به صورت مستقيم يا غيرمستقيم و يا اجرای تجربه بپردازد . به عنوان مثال در طول جنگ تحميلي عراق عليه ايران براي بررسي مشكلات و مسائل موجود در جبهه، محققي خود را در رديف سربازان درآورد و سپس به عنوان عضوي از آن جامعه تحقيق خود را عملي نمود و يا گروه ديگري از محققين براي كشف واقعيات جامعه مورد نظر با قبول زحمات فراوان خويش را در رديف اعضاء جامعه مورد مطالعه در ميآورند و سپس به عنوان عضوي از آن جامعه تحقيق خويش را شروع مينمايند که اين مطلب به منظور حصول به اصل واقعيتگرايي است .
ب- اصل تحاهل : محقق بايد بداند كه هر عمل اجتماعي با شناسائي علمي واقعيت اجتماعي يكسان نيست و مفاهيم درباره حيات اجتماعي موانع بزرگي در راه مطالعه علمي پديدههاي اجتماعي به شمار ميرود. اگر ما خود را از راه شك دستوري از اين بت هائي كه بدترين مانع ترقي علماند خلاص نكنيم، تحقيق در مسائل اجتماعي ميسر نيست، به عبارت ديگر هر محققي بايد قبل از شروع تحقيق كوشش نمايد تا سرحد امكان ذهن خويش را از بند دانستهها و دانش قبلي كه ممكن است در نتيجه تحقيق او اثر بگذارد و نوعي پيشداوري را سبب گردد، خالي كند و اين همان كاري است كه دكارت با استفاده از آن تحقيقات خود را شروع نمود. اين اصل كلي و در عين حال ساده به محقق فرصت ميدهد تا بر واقعيات امور، به سادگي دست پيدا كند و از هر گونه پيش داوري پرهيز نمايد و نيز از هر گونه لغزش و خطايي كه از بينش يكبعدي پديد ميآيد برحذرگردد. دكارت سعي داشت هر آنچه قبلاً آموخته است را از لوح ضمير خويش پاك كند و تحقيقاتش را صرفاً برمبناي آنچه كه ميبيند و برايش قطعي است، استوار سازد .
ج- اصل قضاوت عيني : محقق بايد بدون پيش داوري آنچه را ميبيند و در طبيعت وجود عيني دارد ملاك عمل قرار داده و براي جمعآوري اطلاعات از طريق عيني استفاده نمايد و از روش ذهني در مراحل اوليه بايد خودداري كند. در سالهاي اخير محققين به اين نتيجه رسيدهاند كه روش عيني بهترين روش براي بدست آوردن اطلاعات در يك مسأله تحقيقي ميباشد و تنها در مرحله تجزيه و تحليل است كه بايد محقق از روش ذهني و دانشهاي قبلي خود بهره گيرد تا نتيجه تجزيه و تحليل به واقعيت نزديك گردد. بايد توجه كرد كه تلفيق دو روش عيني و ذهني باهم در مراحل تجزيه و تحليل نتيجه مساعد بدست خواهد داد ولي در موقع جمعآوري اطلاعات فقط روش عيني است كه ميتواند در بالا بردن دقت اطلاعات و مواد اوليه يك تحقيق علمي موثر باشد .
د- اصل انتخاب موضوع اجتماعي : پديدههاي اجتماعي عموماً مسائلي پيچيده و به هم پيوسته هستند که غالباً بر روي يكديگر اثر متقابل دارند و ممكن است پيوستگي آنها مستقيم يا معكوس باشد، بنابراين مطالعه و انتخاب موضوعات اجتماعي با اين وصف مستلزم تقسيم امر اجتماعي به كوچكترين واحد ممكن خود و مشخص نمودن حدود آن است، تا بدين وسيله از اثر عوامل خارجي در امر تحقيق جلوگيري به عمل آيد. از طرفي كاملاً روشن است كه قضاوت عيني و دقيق تنها در مواردي امكان پذير است كه موضوع اجتماعي قابل تعريف بوده و روابط آن با پديدههاي ديگر اجتماعي معين و مشخص باشد .
ه- اصل به هم پيوستگي عناصر : در قسمت آخر به ضرورت محدود كردن واقعيتهاي اجتماعي اشاره شد، اما در عمل بايد توجه كرد كه جدا كردن و محدود نمودن مسائل اجتماعي فقط براي تسهيل مطالعه و جلوگيري از اشتباهات متعددي است كه ميتواند محقق را از رسيدن به حقايق باز دارد و نيز در برخي موارد اثر متقابل دو يا چند عنصر بر هم به اندازهاي قوي است كه صرفنظر كردن از آن موجب ايجاد مسائل و مشكلاتي در امر تحقيق خواهد شد در نتيجه بايد توجه داشت كه اساساً امور اجتماعي اموري به هم پيوسته هستند كه هرگز به طور كامل از هم جدا شدني نميباشند و اگر جزئيات آن را به طور جداگانه مورد مطالعه قرار دهيم، بايد در تجزيه و تحليل و نتيجهگيري اصلي، اصل به هم پيوستگي و كليت را در مورد آنها رعايت كنيم و اطلاعاتي را كه از آنها به دست آوردهايم در يك غالب كلي بريزيم و در خصوص پديده مورد نظر با توجه به اصل كلي، نتايج را تفسير و از آن نتيجهگيري كنيم .
6- روشهاي اجرائي تحقيق : هر تحقيق را به دو صورت كلي گرايي يا هوليسم و جزئي گرائي يا اتميسم ميتوان عملي نمائيم. اين دو روش به صورت ذيل است :
الف – روش كلي گرايي ( هوليسم) : روش كلي گرايي در كار تحقيق عبارت از نظاره به مشكل با استفاده از كل مسئله است. از اين روش عموماً در تحقيقات سيستمي استفاده ميشود و در عمل، نظريه سيستمها اين روش را مورد بررسي قرار ميدهد .
ب- روش جزئي گرايي ( اتميسم) : اين روش معمولترين روش مورد عمل در بررسيهاي اجتماعي و اقتصادي است. اين روش بر اساس اصول استقراء استوار بوده و محقق سعي مينمايد با بررسي اجزاء كوچك مسئله مورد بررسي، كل آنرا مورد مطالعه قرار دهد و استنتاجات كلي در خصوص اصل مسئله بيان نمايد. اين روش از زمانهاي بسيار گذشته كاربرد فراواني در تحقيقات علميداشته و دارد. اساساً روش استقرائي بيكن جزء اولين روشهاي علمي بوده كه بدين طريق عمل شده است، اما گاه در برخي از موارد ديده ميشود كه تلفيق روش جزئي گرايي و كليگرايي بطور مناسب ميتواند نتيجه بهتري را بدست دهد و اين بسته به احاطه و تسلطي است كه محقق در امر مسئله مورد تحقيق خود دارد. ليكن آنچه قابل ذكر است، آن است كه در تحقيقات امروزي جهان، اكثر محققين روش جزئي گرايي را مورد مطالعه قرار ميدهند و جز در سالهاي اخير كه روشهاي سيستمي مطرح گرديده است آن هم به طور بسيار محدود در تحقيقات از روش كليگرايي استفاده شده و آن هم در سطوح بسيار محدودي و براي مسائل مشخصي كه محقق شناخت دقيقي در مورد آنها دارد عملي ميگردد . در صورت كاربرد دو روش با هم، اجراي روش توأم را به هيچ وجه به محققين جوان و دانشجويان عزيز توصيه نمينمايد .
7- تعريف علوم اجتماعي : علوم اجتماعي شاخهاي بسيار وسيع از علوم نرم ميباشد كه در فرهنگ جامعهشناسي به صورت ذيل تعريف ميگردد : « علوم اجتماعي واژهاي كلي ميباشد، مشتمل بر جميع علوميكه با مسائل و امور انساني مرتبط ميگردند، اين علوم عبارتند از : اقتصاد، حكومت، حقوق، تعليم و تربيت، مديريت، روانشناسي، جامعهشناسي، مردم شناسي و … » . “فرانسيس بيكن” در اواخر دوره رنسانس با بكار بردن اولين روشهاي علميجديد تحقيقي، امكان بكار بردن علمي را در هر يك از علوم تجربي نويد داد و پس از حدود يك قرن “جورج باركلي” فيزيك اجتماعي خويش را كه پايه علوم اجتماعي امروزه ميباشد عنوان نمود و در پي اين كوششهاي مقدماتي عده زيادي از دانشمندان در امكان ايجاد علوم اجتماعي، عقايدي ابراز كردهاند. در اين زمان دو عامل اساسي به ايجاد اين دانش جديد در غرب كمك فراواني نمود، كه دومي مسائل و مشكلات جديدي را براي زندگاني امروز جهان سبب گرديد . اين دو عامل عبارت بودند از:
الف – طرفداران فلسفه طبيعي، که مطالعات و بررسيهاي خود را بر اساس پديدههاي طبيعي پايهگذاري كردند.
ب – دانشمندان توانستند در يك كشمكش طولاني خود را از قيد تعصبات ديني و ارزيابيهاي اخلاقي كه جامعه غرب را قرنها مهار كرده بود خلاص نمايند و قضاوتهاي خود را تنها بر مبناي واقعيات اجتماعي برقرار نمايند. در حقيقت از همين تاريخ است كه صفات اوليه و ثانويه ( مادي – معنوي ) بوجود ميآيد و اينان با قرار دادن استدلالهاي خويش بر روش ماده تا به امروز مسائل متعددي را با صرف نظر كردن از معني براي بشر به وجود آورده اند، كه گرفتاريهاي بشر امروز ناشي از آن ميباشد و اگر معني و ماده با هم طراحي ميگشت وضع بشر امروزه به اين صورت نبود و انسان از آرامش و معنويت بيشتري برخوردار ميبود. جاي اين بحث در اين مختصر نيست و ادامه آن را به كتابهاي فلسفي ارجاع ميدهد .
8- روش تحقيق در علوم اجتماعي : روش تحقيق در علوم اجتماعي نيز شباهت فراواني به روش تحقيق در ساير علوم دارد ، زيرا كه تحقيقات در مسائل اجتماعي نيز متكي به دو روش تجزيه و مشاهده است. فقط آنچه در اين شاخه از علوم بدان توجه بيشتري معطوف ميگردد، موضوع مورد مطالعه آن است كه « انسان » ميباشد و اين موضوع تحقيق است كه محدوديتها و شرايط كافي در تحقيق را به وجود ميآورد، كه تا اندازهاي با روش تحقيق در علوم ديگر فرق دارد. مثلاً در تحقيقات شيميائي كليه عوامل ميتواند در اختيار محقق قرار گيرد و محقق ميتواند تجزيه و آزمايشات عملي را بنابر ميل خويش ترتيب دهد، ولي در علوم اجتماعي هيچگونه اختيار و آزادي براي آزمايش بر روي انسانها نداريم. بدين صورت است كه محقق فيزيك يا شيمي در آزمايشگاه خود اجسام را بنا به ميل و سليقه خويش تغيير شكل ميدهد و با استفاده از تجزيه و تركيبهايي كه به عمل ميآورد به كشفيات جديدي در علم دست مييابد، كه اين تحقيقات از نوع بنيادي هستند، وليكن محقق علوم اجتماعي هرگز نميتواند تعدادي انسان را در يك آزمايشگاه قرار دهد و بنابر ميل و اراده خويش محيط و شرايط زندگي آنها را تعيين نمايد تا تفاوتهاي ايجاد شده را پس از مدتي مورد مطالعه قرار دهد، مگر در سايه قدرت، همان طور كه در بعضي از فيلمهاي غربي و شرقي مشاهده ميشود تعداد محدودي انسان را به دلايل مختلف اجير كرده و روي آنها آزمايشات مختلفي انجام ميدهند تا به نتيجه مورد نظر خود برسند و تعداد محدودي هم در كلينيك هاي باليني ممكن است تحت آزمايش قرار گيرند . در علوم اجتماعي چون اساس مورد مطالعه ، انسانها ميباشند، در نتيجه بايد بيشتر به مشاهده بپردازيم و فعاليت انساني و نوع ارتباط فعاليتهاي مختلف را باهم و با استفاده از مقايسه شرايط موجود و گذشته آنان بررسي و تفسير نمائيم و حتي در كارخانهها و دستگاههاي دولتي و شركتها از لحاظ مديريت همين اصل بايد لحاظ شود .
9- فرايند علمي : انسان به منظور مقابله با طبيعت به شناخت پديدههاي پيرامون خود پرداخت، انسان اوليه با شنيدن صداي رعد و ديدن برق كه همراه با باران شديد و احتمالاً جاري شدن سيل بود، لحظات پراضطرابي را سپري كرد. او در انديشه بود كه اين حوادث چه زماني متوقف ميشود و اصولاً علت وقوع حوادثي از اين نوع چيست ؟ تاريخ نشان داده است كه بشر ابتدايي چنين پديدههايي را به خدايان، شياطين و ساير عوامل ماوراء الطبيعه نسبت ميداد. قصههاي اساطيري مملو از خدايان و الهههايي است كه ظاهراً نقش مهمي در زندگي انسانهاي اوليه داشتهاند. سرخپوستان؛ بيماري، قحطي و ساير بلايا را ناشي از قهر ارواح ميدانستند و در قرن 21 (2008 ميلادي) باز اقوامي وجود دارند كه اعتقاد سرخپوستان اوليه را دارند، حتي امروزه مراسم قبايل اوليه، به منظور خشنود كردن ارواح خشمگين و طلب كمك از آنها، طراحي شده است. اين مرحله هنوز در برخي جوامع، حتي متمدن، رخت برنبسته است چرا که انسانهايي پيدا ميشوند، كه براي تبيين پديدههاي ناشناخته از افسانهها و دلايل غير منطقي استفاده ميكنند. به عنوان مثال : فرهنگ قومي مردم ايرلند مملو از اين افسانهها است و حتي در كشور خودمان خرافات زيادي نظير : نحس بودن گربه سياه و روز سيزده درنوروز ( چنانچه شماره پلاك منازل كه 13 هستند را 1+12 می نویسند) و غيره يافت ميشود .
زماني فرا رسيد كه انسان دريافت پديدههاي طبيعي را ميتوان بر مبناي علل طبيعي تبيين كرد، اين فهم يك مرحله مهم و نقطه آغاز علم، به عنوان يك روش منظم براي حل مشكلات بود. گرچه سرعت اين فرايند بسيار كند بود اما موجب شد كه برداشتهاي خام و غير منظم جاي خود را به مشاهدات منظم بدهد و به تدريج آزمودن دقيق، فرضيههاي كنترل شده شروع شود. به اين ترتيب در برخي از علوم فرضيههايي آزمون شد و نظريههايي از آن شكل گرفت، مثل نظريه دور كيم در مورد خودكشي. اين فرايند ( شكل پذيري نظريه ) را ميتوان به دو مرحله غير قابل تفكيك تقسيم كرد :
(1) سطح تجربي : در اين سطح علم فقط به كشف روابط تجربي بين پديدهها و درك چگونگي اين روابط پرداخته است .
(2) سطح نظري : علم در اين سطح عبارت بود از كشف و پروراندن يك نظريه. در اين سطح نه تنها روابط تجربي به صورت مجزا تبيين ميشود، بلكه با كمك آنها يك الگوي معين ساخته ميشود. سطح نظري نشاندهنده پيشرفتهترين مرحله در علم است. مرحلهاي كه در هيچ يك از رشتههاي تحصيلي بطور كامل كسب نشده است و در علوم اجتماعي كمتر به آن پرداختهاند .
الف- مراحل فرايند علمي :
(1) تجربه : كاملاً روشن است كه علم در مراحل آغازين خود با تجربه شروع شده است ، خواه پديده مورد بررسي؛ برف، باران، سيل، زلزله و آتش سوزي باشد يا شكستن ظرفي در اثر انجماد آب و يا كسوف و خسوف باشد و يا يك اثر منظم مانند پديد آمدن شب و روز. علم با مشاهده شروع ميشود كه به دنبال آن مشاهدات ديگر با ماهيت مشابه يا مختلف خواهد بود. سرانجام پس از بررسي مشاهدات (شناسايي تفاوتها و مشابهتها) ، نظامي به وجود ميآيد كه رويداد پديدههايي را پيشبيني و تبيين ميكند، در اين مرحله هدف علم عبارت است از منظم كردن دانش مربوط به پديدههايي كه تجربه شدهاند. دانش در مراحل آغازين بايد تلاش خود را مصروف شروع و نقادي آزمايشها كند، زيرا انباشته شدن تجارب فردي، حتي اگر درست تبيين شده باشند كافي نيست و تا موقعي كه آزمايشها مجزا مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند نميتوان از آنها نتيجهاي كلي به دست آورد. اين كار را ميتوان با تقسيمبندي آزمايشها به صورت طبقات مختلف انجام داد .
(2) طبقهبندي : اساسيترين روش براي كاهش دادهها و تبديل آنها به مجموعهاي قابل استفاده، طبقهبندي است، روشي كه در تمام زمينههاي پژوهشي يك اصل اساسي است. طبقهبندي روش ساده و كم هزينهاي است كه براي درك تودههاي عظيم اطلاعاتي به كار برده ميشود. شرط اساسي در اين روش شناخت ( شناسايي ) طبقات است، طبقاتي كه پديدههاي معين به آنها تعلق دارد. به عنوان مثال : طبقهبندي يك طوفان در حال وقوع به عنوان يك گردباد به ما اطلاعاتي براي پيشبيني حوادث احتمالي ميدهد، زيرا شناسايي يك شیء يا پديدهاي به عنوان عضوي از يك طبقهبندي خاص بيدرنگ برخي از ويژگيهاي مربوط به آن طبقه را در ذهن متبلور ميسازد، بنابراين كلماتي نظير : ماهي، پرنده و الماس معاني خاص خود را به همراه دارند. هر چه طبقهبندي دقيق تر باشد، معني روشنتر است و ويژگيهاي مربوط به آن مفهومتر است، مثلاً ويژگيهاي مربوط به طبقه پرستو دقيق تر از ويژگيهاي متعلق به طبقه حيوانات است. براي آنكه طبقهبندي داراي معني و مفهوم باشد، عمل طبقهبندي بايستي بر اساس ملاك معيني صورت بگيرد. قرار دادن پرتغال و سيب يا توپ تنيس در يك طبقه بستگي به اين دارد كه آيا هدف خوردن آن است يا غلتاندن در كف اتاق. پيچيدگي طبقهبندي از اين ناشي ميشود كه بسياري از اشياء و پديدهها داراي ويژگيهاي بيشماري هستند و ميتوان به شيوههاي مختلفي آنها را طبقهبندي كرد، به عنوان مثال : اگرچه دفترچه راهنماي تلفن بر اساس نام فاميلي طبقه شده است ولي ميتوان آن را بر اساس نشاني محل سكونت (مثل شماره كد پستي) نيز طبقهبندي كرد. انتخاب ملاك طبقهبندي به صورت صحيح موجب تميز طبقهبندي سطحي از يك طبقهبندي عميق و دقيق ميشود. مثلاً بچهها در طبقهبندي اتومبيلها بر مبناي يك ويژگي اساسي، ممكن است آنها را بر اساس رنگ درطبقات مختلف قرار دهند. در حقيقت در مراحل اوليه طبقهبندي انتخاب ملاك ممکن است به صورت سطحي اتفاق بيافتد و تنها پس از شناخت عميق پديدههاي مورد سئوال است كه ميتوان انتخاب ملاكهاي چند گانه و دقیق براي طبقهبندي ( مثل طبقهبندي كتابها در كتابخانهها ) و حتي طبقهبندي در درون طبقات داشت. احتمالاً پيشرفتهترين طبقهبندي موجود، جدول تناوبي است . نظام طبقهبندي ديگر به گياهان و حيوانات تعلق دارد كه عليرغم موارد استفاده فراوان آن در مورد جانوران دريايي با مشكلاتي روبرو است .
(3) قابل شمارش ساختن : گرچه اولين مرحله توسعه و گسترش علم جمعآوري تجارب وتبيين آنها است، اما پس از اين مرحله نياز به كمّي ساختن مشاهدات احساس ميشود . گرچه مشاهدات كيفي در مراحل اوليه علم ممكن است كافي باشد، اما تنها از طريق كمّي ساختن است كه ميتوان دقت لازم را براي طبقهبندي علمي افزايش داد. در حقيقت هر چه علم پيشرفتهتر باشد نياز به دقت بيشتر در اندازهگيري ( تبديل كيفي به كمي با عنايت به يك ملاك ) افزايش پيدا ميكند. بايستي توجه داشت، گر چه، كمي ساختن موجب سهولت در طبقه بندي و تجزيه و تحليل دقيق ميشود، ولي اين عمل موجب افزايش دقت و اهميت دادهها به بيش از آنچه كه هستند، نميشود .
(4)كشف رابطه ها : طبقهبندي پديدهها در طبقات مختلف موجب كشف برخي از ويژگيها يا روابط بين پديدههاي طبقهبندي شده ميشود. مثلاً طبقهبندي كودكان بر اساس جنس و قدرت بدني بطور هم زمان، احتمالاً نشان دهنده اين حقيقت است كه پسرها از نظر قدرت جسماني از دخترها قويتر هستند. روابط تابعي موجود بين پديدهها را نيز ميتوان از طريق ترتيب موقتي آنها مشاهده كرد، به عنوان مثال : معمولاً روزهاي گرم به دنبال رعد و برق، رگبار ميآيد. در دانش تجربي در سطوح پيشرفته تلاش ميشود تا قوانين طبيعت به صورت معادلات رياضي، كه جنبههاي كمي برخي از متغيرها را با متغيرهاي ديگر نشان ميدهد، توصيف كنند . به عنوان مثال:
در يا يا
درخيلي از موارد رابطه كشف شده رابطهاي ظاهري بوده و از آن نميتوان به عنوان يك رابطه دقيق و درست استفاده كرد، به عنوان مثال : فردي كه با آب و غذا، آب و نوشابه و آب و چاي احساس آرامش ميكند، نتيجه ميگيرد كه چون آب عنصر مشترك در همه موارد است پس علت آرامش آب است .
(5)نزديك شدن به حقيقت : دانشمندان بطور كلي علاقهمند به كشف روابط بنيادي موجود بين پديدهها هستند، تا روابط صوري و ظاهري. گاهي اوقات پديدهها بقدري پيچيده هستند كه روابط موجود بين آنها روشن نيست، در چنين شرايطی براي يافتن روابط بنيادي، به منظور كشف روابط بنيادي دقيقتر اجزاء يا عناصر اساسي اصلي را بايد مورد ارزشيابي قرار داد. به همين دليل يكي از جنبههاي مهم دانش تجزيه و تحليل پديدهها، دستيابي به روابط است. اهميت عمده تجزيه و تحليل فرايندي است كه از طريق آن دانشمند به حقيقت نزديك ميشود و در نتيجه، تعريف مجدد مسئله در اثر موفقيت يا شكست اين نزديكي. اين امر در سالهاي اخير در ارتباط با واكسن فلج اطفال روشن شده است و نيز موفقيتهايي که در واكسنهاي سالك و كاكس داشتهايم كه به نظر ميرسيد پاسخ نهايي ب
مروت آزادبخت